🍃◼🍃
⭐ ️در این شبهای محرم
⭐️تو هیئتها تو خلوتهاتون
هرجایی که دلتون لرزید
یا گوشه ی چشمتون
اشک نیازی جمع شد
به عشق امام حسین(ع)
برای همه دعا کنیـد
⭐#️عزاداری_تون_قبول
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
☀️ امام سجّاد (علیه السلام) :
🌷 خدایا... فرمانبرداری از پدر و مادر و نیکی کردنِ من درحقّ ایشان را برای من... از آب خنک در کام تشنگان گواراتر ساز، تا...
📕 از دعای 24 صحیفه سجادّیه
🍃
🌺🍃 @takhooda 🕊
۷ محرم #ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد
در شب هفتم امام حسین علیه السلام با عُمَر سعد ملاقات و گفتگو کردند.
خولی بن یزید اصبحی چون عداوت شدیدی با امام علیه السلام داشت ماجرا را به ابن زیاد گزارش داد و آن ملعون نامه ای برای عُمَر سعد نوشت و او را از این ملاقات ها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.
📔 کلمات الإمام الحسین علیه السلام : ص 387.
2⃣منع آب از امام حسین علیه السلام
در این روز آب را بر اهل بیت سیّد الشهداء علیه السلام بستند، چه اینکه نامه ی ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتّی یک قطره آب هم به آنها برسد.
عمرو بن حجّاج زبیدی با چهار هزار تیر انداز مأمور منع آب فرات شدند، که به هیچ وجه آبی به خیمه گاه پسر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برده نشود.
📗 الوقایع و الحوادث : ج 2، ص 153. فیض العلام : ص 146.
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
💠#ابلیس هم #عاشورا گریه کرد . . .
عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.
🌻گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟
🌴گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.
🌷گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟
گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.
🏴السلام علیک یا ابا عبدالله"ع"
📙داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
اولین پنجشنبه ماه محرم و یا درگذشتگان 😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🍃🌺 #التماس_دعا 🌺🍃
اولین پنجشنبه محرم از راه رسیدفراموش
نکن آن دسته از عاشقان حسین (ع)💚
را که سالهای قبل در کنار
تو بر سر و سینه میزدند و🖤
امروز دستشان کوتاه است چه کسی
میداند مسافر بعدی کیست؟!😔
شکر خدا که توفیق داشتیم امسال
هم برای اباعبدالله سوگواری کنیم🙏
به یاد همه عزاداران 🖤
خفته در خاک
#فاتحه و #صلوات 😔
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
#خدایا 🤲
به حرمت حضرت علےاصغر (ع)🖤
دوای درد دردمندان باش
پناه همه بی ڪَسان باش
گره از مشڪِلات همه باز ڪن
امروز دستی ڪه به سویت
بلند شد را خالی بر نگردان🤲
#سلام_آخر_هفتهتون_بخیر
🍃
❤️🍃 @takhooda 🕊
💠خاطرات شهدا
توی خط مقدم ڪارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند.
حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور میڪردند اینجا آخرشه ، یه وضعی شده بود عجیب،
توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد…
حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا ڪن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا “س” ) مداح با اخلاص و از بچه های دلاور و شجاع لشڪر بود…
خلاصه تورجی زاده را پیدا ڪردند ، حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون…
تورجی زاده فقط یڪ بیت زمزمه ڪرد ڪه دیدم حاجی بیتاب شد…
در بین آن دیوار و در
زهرا صدا می زد پدر
دنبال حیدر می دوید
از پهلویش خون میچڪید
زهرای من... زهرای من...
زهرای من... زهرای من...
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تڪبیر میگویند..
الله اڪبر الله اڪبر ،
خط را گرفته بودند ، عراقی ها را تارو مار ڪرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا(س) گره ڪار باز شده بود...
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
در رکاب حسین_۷.mp3
6.93M
💫 #در_رکاب_حسین ۷
شب هفتم؛ حضرت عَلی أصغر ع و من...
▪️با خوانش: مژده لواسانی
▪️به قلم: حاتمه سیدزاده
▪️تنظیم: پارسا کمالی
▪️طراح: محمدحسین ثباتی
#استاد شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
سلوک در مکتب روضه_7.mp3
12.24M
#سلوک_در_مکتب_روضه ۷
✍ خروجی مکتب روضه، قوّت گرفتن #توحید در عزاداران است...
نمیتوان برای موحّدی که دار و ندارش را پای معشوقش ریخته، گریست،
اما از توحید او، رنگی نگرفت ....
هرچه توحید در انسان قویتر میشود؛
در عاشقی، محکمتر و ثابت قدمتر میگردد...
#استاد شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
🥀🕊
🕊
[ #رسم_شیدایے
❥ #مراسمچهلمشهیدبابایی•
ناشناسآمدوناشناسرفت
در مراسم چهلم شهادت تیمسار بابایی در میان ازدحام سوگواران ، مرد میان سالی با کلاه نمدی و شلوار گشاد که معلوم بود از اطراف اصفهان است بر مزار عباس خاک بر سر می ریخت و به شدت گریه می کرد. گریه اش دل هر بیننده ای را به درد می آورد.آرام به او نزدیک شدم و با بغضی که درگلو داشتم پرسیدم:
پدر جان این شهید با شما چه نسبتی دارد؟
مردگفت:من اهل روستای ده زیار هستم .اهالی روستای ما قبل از اینکه شهید بابایی به آنجا بیاید از هر نظر در تگنا بودند.ما نمی دانستیم که او چه کاره است ؛ چون همیشه با لباس بسیجی می آمد.او برای ما حمام ، مدرسه و حتی غسالخانه ساخت . همیشه هر کس گرفتاری داشت برایش حل میکرد. همه اهالی او را دوست داشتند . هروقت پیدایش می شد همه با شادی می گفتند: اوس عباس آمد.
او یاور بیچاره ها بود.تا اینکه مدتی گذشت وپیدایش نشد گویا رفته بودتهران . روزی آمدم اصفهان،عکس هایش را روی دیوار دیدم.مثل دیوانه ها هر که را می دیدم می گفتم:او دوست من است.
گفتند: پدر جان ، می دانی او چه کاره است ؟ گفتم:او همیشه به ما کمک می کرد. گفتند: اوتیمسار بابایی فرمانده عملیات نیروی هوایی بود.
گفتم:اوهمیشه می آمد برای ما کارگری می کرد.دلم از اینکه او ناشناس آمد و ناشناس رفت آتش گرفته بود..|•°🥀🕊
پروازتابینهایتصفحه266
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
4_5922567357800122764.mp3
24.17M
🔊 #دانلود_سخنرانی استاد #رائفی_پور
📝«ظرفیت تمدن سازی عاشورا-جلسه ٢٩»
📅 ٤ شهریور ١٣٩٩ - تهران-هیئت سید الشهدا
🍃
🌼🍃@takhooda 🕊
⚫️شفاعت امام حسين (ع) به خاطر مادر
✍مرحوم آقا شيخ محمدحسين قمشهاي که از شاگردان سيد مرتضي کشميري بود در سن 18 سالگي در قمشه مبتلا به مرض حصبه شد، اطبا در مداواي او توفيقي نيافتند و ايشان فوت کرد.مادرش گفت:«دست به جنازه فرزندم نزنيد تا من برگردم»، قرآن را برداشت و گريهکنان به پشت بام رفت و اباعبدالله (ع) را شفيع قرار داد و گفت:«دست از شما برنميدارم تا بچهام زنده شود». چند دقيقه نگذشت که شيخ محمدحسين زنده شد و گفت : «برويد به مادرم بگوييد که شفاعت امام حسين (ع) پذيرفته شد.» او ميگويد:« وقتي مرگم نزديک شد دو نفر نوراني سفيدپوش را ديدم که گفتند:«چه باکي داري؟» گفتم :«اعضايم درد ميکند». يکي از آن دو دست به پايم کشيد راحت شدم، ديدم اهل خانه گريانند ولي هرچه خواستم بگويم که راحت شدم نتوانستم تا آن که آن دو من را به حرکت درآوردند در بين راه شخصي نوراني را ديدم که به آن دو فرمود:«ما سي سال عمر به او عطا کرديم» و فرمود:«او را به مادرش برگردانيد که يکباره ديدم همه گريان هستند»
اکثر علماي نجف نقل کردهاند ايشان که مدتي بعد از ساکنان نجف شدند پس از سي سال به ديار باقي شتافتند.
📚منابع: داستانهاي شگفتانگيز شهيد آیت الله دستغيب. کرامات و مقامات عرفاني امام حسين (علیه السلام)
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊