eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
945 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
معجزه ها پس از14قرن پیامبراکرم بما امرکرده تا (روزهای13و14و15) هرماه را روزه بگیریم! به تازگی"ناسا"درامریکا تاکیدکرده که"ماه"قدرت جذب آب مانده دربدن را هم دارد.! امادراین 3روز ماه قمری قدرت جذب آبش کم میشود آب راکد مانده دربدن آبی که ازراه عرق و ادرار دفع نمیشه! محققان امریکایی به نتیجه رسیده اندکه مردم دراین3 روزکمتر غذاوآب بخورند! واین چیزیست که برپیامبر وحی نازل شده بود تا ما بهتربفکرسلامتیمان باشیم! بدن دارای چندین انبار: (شادی،درد وناراحتیه) چشم مثل دوربین عکاسی مثبت ومنفی راضبط کرده درموقع خوابیدن شروع به نمایش عملکرد فرددرطول روزکه شامل دل نگرانی واسترسش بوده مینماید.! پیامبردستورفرمودند: وقت خواب زیاداستغفارکنید اخیرا علم پزشکی ثابت کرده درهنگام استغفار شبانه: زبان بسمت بالاوآخردندانهای فوقانی که جایگاه غده نخاعی سرانسان است برخوردمیکند تاشروع به پاک کردن سلولها ازافکارمنفی ووسوسه شود! جانم خدااااااااااااااااااااااااا 🍃 🌸🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ...وهر جا باشید او با شماست... (قسمتی از معنی آیه 4،سوره حدید) تفسیرآیه:این تعبیر نشان می دهد، که او بی مکان است و بالاتر از زمان و مکان،و به همین دلیل،همه جا حاظر است و بر همه چیز احاطه دارد.(پیام قرآن،ج4،ص260)این احساس که او همه جا با ماست،از یک سو به انسان عظمت و شکوه می بخشد و از سوی دیگر اطمینان و اعتماد به نفس می دهد و شجاعت و شهامت در اومی آفریتم واز سوی سوم،احساس مسئولیت بسیار می بخشد؛چرا که او را همه جا حاضر و ناظر و مراقب می بیندو این بزرگترین درس تربیت است. در حدیثی می خوانیم که موسی به خداوند عرض کرد:کجا تو را بیابم ای پروردگار؟خطاب آمد که«ای موسی،هر زمان مرا اراده کنی،به من رسیده ای» 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اجابت دعا از سوی خدا همگام با اقدام عمل از سوی ماست مرد مومنی بطور نا گهانی تمامی ثروتش را از دست داد و دست به دعا برداشت و گفت خدایا : کاری کن من در بخت آزمائی برنده شوم . او سالها فقیر بود تا اینکه فوت کرد و از آنجا که مومن بود وارد بهشت شد و با ناراحتی به خدا گفت : خدایا هر چه وعده داده بودی دروغ بود و تو کمکم نکردی !!! خدا پاسخ داد : من همیشه برای کمک کردن به تو آماده بودم و با این وجود تو در خواستی از من کردی که خودت حتی یک بلیط هم نخریدی !!!!!!!!!! در هنگام دعا فراموش نکنیم که خودمان نیز نباید در اقدام برای رسیدن به خواسته توقف کنیم . 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش حس حضور خداست
#آخرین_عروس🌸 #قسمت_سی_پنج #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود يكى از كارهاى او اين است كه وقتى مخالفان
🌸 شايد او به فشارهايى كه ساليان سال شيعيان را به ستوه آورده، پايان بدهد ولى تعجّب مى كنم وقتى مى بينم كه خليفه جديد نه تنها امام را آزاد نمى كند بلكه فشارها را زيادتر مى كند. او دستور مى دهد تا بر تعداد مأمورانى كه خانه امام را زير نظر داشتند افزوده شود گويا همه اين روزه ها و نمازهاى خليفه، بازى است، بازىِ خواب كردن مردم! اين بهترين راه براى عوام فريبى است. درست است خليفه عوض شد و خيلى از سياست ها هم تغيير كرد; امّا سياست اصلى آنها، هرگز تغيير نمى كند. آيا مى دانى آن سياست چيست؟ نبايد مردم با امامِ عسكرى(ع) آشنا شوند. نبايد جوانان با او ارتباط برقرار كنند. بايد او در گمنامى كامل بماند. رفتن به خانه او جرم است نامه نوشتن به او جرم است هر چيزى ممكن است با عوض شدن خليفه ها عوض شود; امّا اين سياست هرگز تغيير نخواهد كرد. امروز روز چهاردهم شعبان است و ما مدّتى است كه در اين شهر هستيم. آرامش دوباره به شهر باز گشته است و مردم به زندگى عادى خود مشغولند. مى دانم خيلى دلت مى خواهد امام را ببينى. امّا نمى دانى چه كنى؟ با خود مى گويى حالا كه نمى شود به خانه امام برويم چقدر خوب است كه ما به خانه حكيمه (عمّه امام عسكرى(ع)) برويم و از او در مورد امام سوال كنيم. رو به من مى كنى و مى گويى: ــ يادت هست سال قبل كه به اينجا آمديم، چه ساعتى در كوچه با حكيمه برخورد كرديم؟ ــ فكر مى كنم ساعت چهار عصر بود. ــ خوب است امروز عصر به همان كوچه برويم و به بهانه كمك كردن به او به خانه اش برويم. ــ چه فكر خوبى! آن وقت مى توانيم از او در مورد امام عسكرى(ع) و بانو نرجس سؤال كنيم. ما منتظر هستيم تا عصر فرا برسد. خدا را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم. روى تخت وسط حياط نشسته ايم و مهمان خواهر آفتاب شده ايم. امروز حكيمه هم روزه است. همه دوستانِ خوب خدا در ماه شعبان روزه مى گيرند; امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد. حكيمه براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند امام عسكرى(ع) را ببينم يا نه؟". بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن حضرت مى روم از خدا مى خواهم به او پسرى عنايت كند". در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟ حكيمه از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود. بعد ازلحظاتى برمى گردد. حكيمه لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد: امام عسكرى(ع) از من دعوت كرده است تا امشب افطار به خانه او بروم". ... 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهی الهی گرفتار آن دردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی الهی هر دلشده ای با یاری و غمگساری و من بی یار و غریبم الهی چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما آسایش سینه محبانی و نهایت همت قاصدانی الهی جرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران الهی این چیست که با دوستان خود را کردی که هر که ایشان را جست ترا یافت و تا ترا ندید ایشان را نشناخت الهی عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم الهی الهی بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن الهی چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر وچون بخود تگریم خاکیم و از خاک کمتر الهی هر کس تو را شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسانیت ساده یا پیچیده (3) در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت. - پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟ - خدمتکار گفت: ٥٠ سنت پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید: - بستنى خالى چند است؟ خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت: - ٣٥ سنت - پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت: - براى من یک بستنى بیاورید. خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود. یعنى او با پول‌هایش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمی‌ماند، این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود. 🍃 🌸🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا