5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 داستان کوتاه
منطق مورچهای دارای ۴ قسمت است:
اولین بخش آن این است: « یک مورچه هرگز تسلیم نمیشود.»
اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقف شان کنید به دنبال راه دیگری میگردند.
بالا میروند، پایین میروند، دور میزنند.
آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه میدهند.
بخش دوم این است: « مورچهها کل تابستان را زمستانی میاندیشند.»
این نگرش مهمی است...
نمیتوان اینقدر ساده لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است.!
پس مورچهها وسط تابستان در حال جمعآوری غذای زمستانشان هستند.
باید همچنان که از آفتاب و شن لذت میبرید به فکر سنگ و صخره هم باشید.
سومین بخش از منطق مورچه این است:
« مورچهها کل زمستان را مثبت میاندیشند.»
این هم مهم است...
در طول زمستان مورچهها به خود یادآور میشوند که این دوران زیاد طول نمیکشد، به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت و در اولین روز گرم، مورچهها بیرون میآیند.
اگر دوباره سرد شد آنها برمیگردند زیر، ولی باز در اولین روز گرم بیرون میآیند.
آنها برای بیرون آمدن نمیتوانند زیاد منتظر بمانند.
چهارمین و آخرین منطق مورچهها:
« یک مورچه در تابستان چه قدر برای زمستان خود جمع میکند؟»
«هر چه قدر که در توانش باشد»
پس:
هرگز تسلیم نشو!
آینده را ببین (زمستانی بیاندیش)
مثبت بمان (تابستان را به خاطر بسپار)
همه تلاشت را بکن 👌
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🟢 خدایی که تو را فرامیخواند
🔹یک روز مردی از کار به خانه برگشت و از همسرش پرسید:
نمازت را خواندهای؟
🔸همسر گفت:
نه.
🔹شوهر پرسید:
چرا؟
🔸همسر گفت:
خیلی خستهام. تازه از کار برگشتم و کمی استراحت کردم.
🔹شوهر گفت:
درست است خستهای، اما نمازت را بخوان قبل از اینکه بخوابی!
🔸فردای آن روز شوهر به قصد یک سفر بازرگانی شهر را ترک کرد. همسرش چند ساعت پس از پرواز با شوهرش تماس گرفت تا احوالش را جویا شود اما شوهر به تماسش پاسخ نداد.
🔹چندین بار پیدرپی زنگ زد اما شوهر گوشی را برنداشت. همسر آهستهآهسته نگران شد و هر باری که زنگ میزد و پاسخی دریافت نمیکرد نگرانیاش افزونتر میشد.
🔸اندیشهها و خیالات طولانی در ذهنش بود که نکند اتفاقی برای او افتاده باشد. چون شوهرش به هر سفری که میرفت، وقتی به مقصد میرسید، تماس میگرفت. اما حالا چرا جواب نمیداد؟
🔹خیلی ترسیده بود. گوشی را برداشت و دوباره تماس گرفت به امید اینکه صدای شوهرش را بشنود. این بار شوهر پاسخ داد.
🔸زن با صدای لرزان پرسید:
رسیدی؟
🔹شوهرش جواب داد:
بله. الحمدلله به سلامت رسیدم.
🔸همسر پرسید:
چه وقت رسیدی؟
🔹شوهر گفت:
چهار ساعت قبل.
🔸همسر با عصبانیت گفت:
چهار ساعت قبل رسیدی و به من یک زنگ هم نزدی؟
🔹شوهر با خونسردی گفت:
خیلی خسته بودم و کمی استراحت کردم.
🔸همسر گفت:
چه میشد که چند دقیقه را صرف میکردی و جواب من را میدادی؟ مگه من برایت مهم نیستم؟
🔹شوهر گفت:
چراکه نه عزیزم، تو برایم مهم هستی.
🔸همسر گفت:
مگر صدای زنگ را نمیشنیدی؟
🔹شوهر گفت:
میشنیدم.
🔸زن گفت:
پس چرا پاسخ نمیدادی؟
🔹شوهر گفت:
دیروز تو هم به زنگ پروردگار پاسخ ندادی، به یاد داری که تماس پروردگار (اذان) را بیپاسخ گذاشتی؟
🔸در چشمان همسر اشک حلقه زد و پس از کمی سکوت گفت:
بله یادم است، ممنون که به این موضوع اشاره کردی.
🌹 امام باقر (علیهالسلام) میفرمایند:
اگر نماز در اول وقت از سوی بنده بهسمت خدا بالا برود، درخشان و نورانی به سمت بنده بازگشته و به او میگوید تو از من محافظت کردی، پس خدا تو را حفظ کند.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌹#داستان_آموزنده
مرحوم حامد به نقل از شیخ رجبعلی خیاط میفرمود:
شخصی در مجالس سیدالشهدا علیهالسلام خدمت میکرد و زیر لب این شعر را می خواند: «حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل میگوید : (خوش به حال این شخص) سید الشهدا به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از همها و غمهای قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شب در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین به حساب مردم رسیدگی میکند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد.
شیخ رجبعلی میگفت: در دل (خطاب به آن شخص) با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد!
ناگهان دیدم که امام حسین به فرشتهای امر فرمود که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✍ یک آیه و یک ضرب المثل
هر کس که با #قرآن مانوس و #تربیت بشه، خُلق و خوی قرآنی پیدا میکنه!
و برعکس، هر کس با #شیطان آمیخته بشه و شیطان وارد قلبش بشه، رفتار و گفتارش شیطانی میشه!
👇👇👇
🔚این ضرب_المثل رو حتما شنیدید؛↶
✅ از کوزه همان برون تراود که در اوست🏺💦
🔰پس اگر دیدیم ناخالصی داریم، مثلا؛↶
❌ دروغ میگیم،
❌ زورگویی میکنیم،
❌ دلی رو میشکنیم،
❌ تهمت میزنیم،
❌ چشم ناپاک داریم،
❌ اهل #کینه، #حسد، فحاشی و مسخرهکردن و... هستیم..... لازمه یه #تلنگر به خودمون بزنیم!👇
🔔❗️ای دلِ غافل!
شیطان، در قلبِ ما رخنه کرده که خلق_و_خوی ما عوض شده و کارهای_شیطانی از ما سر میزنه❗️🔥
👇👇👇
✅ از کوزه همان برون تراود که در اوست↶
❤️ قلب قرآنی = خُلق و خوی قرآنی
🖤 قلب شیطانی = خُلق و خوی شیطانی!
🕋 قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلًا(اسراء/۸۴)
⚡️بگو: هر كس بر خُلق و خوى خويش عمل مىكند، پس پروردگارتان داناتر است به كسى كه به هدايت نزديكتر است.
☝️اونایی که با #قرآن📖 مانوس میشن، به هدایت نزدیکتر میشن و رفتار و منش قرآنی پیدا میکنند.👌
#درمحضرقرآن
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌹چند داستان آموزنده درباره همت بلند🌹
استادی هست در انجمن خوشنویسان به نام استاد صابونچی ، قیمت تابلوهاش زیر ۴ میلیون نیست ، آقای صابونچی تصادف میکنه و قسمتی از بدنش فلج میشه ، از جمله دست راستی که باهاش تابلوهای گرون قیمت مینوشته و تدریس میکرده ، خودش میگه، سه سال تمام شبانه روز اشک ریختم و با دست چپم نوشتم ، بالاخره تونستم بعد از سه سال خون دل خوردن مثل دست راستم بنویسیم ، الانم باز تابلوهام همون قیمتهای میلیونی رو داره.
🌹
آقای کرایسلر از نوازندگان مشهور دنیاست ، به زیبایی ویولن مینوازه ، توی یکی از کنسرتهاش ، وقتی اومد از سن بیاد پایین ، خانومی بهش گفت : آقای کرایسلر من حاضرم همه ی عمرم رو بدم تا مثل شما ویولن بزنم ، آقای کرایسلر لبخندی زد و گفت منم همین کار رو کردم!☺️
🌹
ادیسون میگه من هیچ وقت هیچ کاری رو اتفاقی انجام ندادم ، همش بر اثر پشتکار و همت بوده.
ادیسون یه گیاهی رو پرورش میده که ماده ی اولیه ی تولید لاستیکه ، ۱۷۰۰ بار تجربه می کنه و نمی تونه اون گیاه رو بدست میاره ، ۱۷۰۰ بار تلاش کرده و ناامید نشده . ما نباید ناامید بشیم ، اجازه نداریم ناامید بشیم.
🌹
آقای راجر کرافورد ، یک پا داره و دو تا بازو همین !
راجر کرافورد که مادرزادی اینجوری به دنیا میاد ، تصمیم می گیره تنیس بازی کنه ، تنیس ! اصلا دست نداره بخواد راکت رو بگیره !
انقدر ممارست و تلاش می کنه ، که میشه استاد حرفه ای و بین المللی تنیس ، قهرمانان تنیس میان پیشش آموزش می بینن.
🌹
آقای دموستنس در یونان ، به لکنت زبان شدید مشهور بوده ، به طوری که هر کلمه اش ۲-۳ دقیقه طول می کشیده ، دموستنس تصمیم می گیره سخنران بشه!!!
میره از این سنگهای ریز جمع میکنه ، مشت مشت میذاشته تو دهنش ، از لای این سنگها سعی می کرده حرف بزنه بدون لکنت.
اگر تاریخ یونان رو بررسی کنید ، دموستنس جزو بزرگترین سخنرانان یونان به شمار میره.
🌹
زنبور ماده میاد بیرن و شروع می کنه به پرواز به صورت عمودی ، همینجوری مثه هلیکوپتر میاد بالا میگه هر کی زن میخواد بیاد.
دسته زنبورهای نر راه میفتن ، یه عده شون ۲۰-۳۰ تا بال می زنن بی خیال میشن.
یه عده ۵۰-۶۰ تا بال میزنن ، میگن بابا سرکاریه ، میرن کنار.
یه عده ۲۰۰ – ۳۰۰ تا بال میزنن میگم نه بابا این شوهر بکن نیست ، اونا هم میرن کنار.
بین این زنبورها یه زنبور هست میگه : ببین ! هر جا میخوای بری برو ، منم باهات میام ! و تا آخر میمونه ، این زنبور با ملکه میرن کجا ؟ محضر!☺️
زنبور ماده با زنبوری ازدواج میکنه که بیشترین پشتکار رو داره.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨