🌸🍃🌸🍃
ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد .
جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
1_1195844280.mp3
3.12M
💠کرامتى از آیت الله سید على قاضى
🔸🔶استاد مرحوم آیت اللّه حاج شیخ ابوالفضل نجفى خوانسارى فرمودند:
◽️شبى همراه با چند تن از تربیت شدگان استاد، در معیت استاد، به مسجد کوفه براى عبادت و مناجات و راز و نیاز رفـتیم.
◽️در کنار استاد به عبادت مشغول شدیم و با خدا به راز و نیاز پرداختیم. پس از پایان کار چون آماده بیرون رفـتن از مسجد شدیم،
◽️ناگهان مارى بسیار خطرناک و وحشت زا نزدیک جمع ما حاضر شد. جمع دوستان به جز استاد که در آرامشى عجیب قرار داشت به وحشت افـتادند و در ترسى سخت فرو رفـتند
◽️استاد، با همان آرامش و طمأنینه مخصوص به خود رو به مار کردند و گفـتند: اى مار بمیر. مار چون چوبى خشک، بى جان و بى حرکت برجاى ماند و ما هم با آرامشى که به دست آوردیم به طرف بیرون مسجد حرکت کردیم.
◽️چون چند قدم دور شدیم یکى از دوستان براى اطمینان یافـتن از این واقعه که آیا مار در حقیقت با خطاب استاد مرده یا نه به عقب برگشت و با پاى خود به مار زد و مار را در حقیقت مرده یافـت، سپس به جمع ما پیوست و همه راه خود را به سوى نجف ادامه دادیم،
◽️ناگهان استاد رو به آن شخص کرد و فرمود: مار با خطاب من بى جان شد، لازم نبود شما به عقب برگردید و از این واقعه تفحص کنید و مرا امتحان نمایید!
#قاضی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
4_5868219717809869218.mp3
3.64M
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
با انسانهای مثبت معاشرت کن؛
چون آنها بر اندیشه وعقل ورفتارت تأثیر می گذارند؛
و تو بصورت ناخودآگاه به انسانی مثبت تبدیل خواهی شد؛
آنگاه شروع به تاثیر بر دیگران خواهی کرد !
اگر کسی با تندی تو را نصیحت کرد،
سخنش را قطع نکن
چون در پشت تندی اش محبت عمیقی قرار دارد،
مانند کسی نباش که ساعت زنگدار را می شکند فقط به جرم این که او را بیدار کرده است!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✨﷽✨
✍در محضر شیخ رجبعلی خیاط
🍃🌺 نكته 1:
اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب، از عِقاب خدا بترسيم، عالَم اصلاح مي شود.
🍃🌺 نكته 2:
تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود. «مَن كانَ لله، كان الله لَه».
🍃🌺 نكته 3:
سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود؛ خداوند كريم است، شما هم كريم باشيد. رحيم است، رحيم باشيد. ستاّر است، ستار باشيد.
🍃🌺 نكته 4:
دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره ندهيد.
🍃🌺 نكته 5:
كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم.
🍃🌺 نكته 6:
اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد.
🍃🌺 نكته 7:
اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي شود.
🍃🌺 نكته 8:
اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد. و آنچه ديگران نمي شنوند، شما مي شنويد.
🍃🌺 نكته 9:
هركاري مي كنيد نگوييد: "من كردم"، بگوييد: «لطف خداست». همه را از خدا بدانيد.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
1_1736404308.mp3
4.02M
✨﷽✨
#درمحضراهل_بیت
▫️امام صادق علیهالسلام فرمودند: مردی در میان بنی اسراییل ذکر "الحمدلله رب العالمین و العاقبه للمتقین" را زیاد بر لب جاری میساخت. ابلیس از این کار او خشمگین شده بود یکی از شیاطین را مامور نمود تا به او القا کند که پایان خوش و عاقبت از آن ثروتمندان است.
▫️اما مامور ابلیس در ماموریت خود موفق نشد و کار به دعوا و مرافعه کشید تا اینکه تصمیم گرفتند برای پایان دادن به دعوا از کسی بخواهند که میانشان داوری نماید و هر کس مغلوب شد دستش بریده شود. آن دو، شخصی را به عنوان داور برگزیدند اما حق را به مامور ابلیس داد و پایان خوش را از آن ثروتمندان دانست بدین ترتیب یکی از دستان عابد بریده شد.
▫️ولی مرد عابد باز ذکر شریف را زمزمه نمود. مامور ابلیس که از سخت ورزی عابد خشمگین شده بود برای رهایی از دست او پیشنهاد کرد فردی دیگر را در میان خود حاکم سازند تا هرکس مغلوب شد گردنش زده شود. عابد نیز قبول کرد و این بار مجسمهای را میان خود به عنوان داور قرار دادند.
▫️در این هنگام مجسمه به اذن خدا بر محل بریده شدن دستان عابد دست کشید و دستانش را به او بازگرداند آن گاه ضربهای سنگین بر گردن مامور ابلیس وارد کرد و او را به قتل رساند. مرد عابد با تماشای این حادثه گفت: این چنین است پایان خوش و عاقبت از آن متقین است
📚برگرفته از کتاب قصص الانبیا، آیت الله سید نعمت الله جزائری
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✅ آیتالله آقا مجتبی تهرانی:
شفّاف ميگويم: براي اينکه در زمان غيبت امام زمان ارواحنا له فداه ، يک سري شبهات در شما اثر نکند، دستور اين است. هر روز بگوييد:
«يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»
دو سه ثانيه هم بيشتر طول نميکشد. لذا اين را هر روز بخوانيد تا دلتان به امام زمان(صلوات الله علیه) قرص شود.
#امام_زمان
#تهرانی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
پادشاهی را وزیری عاقل بود که از وزارت دست برداشت.
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
گفتند از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است.
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا در وقت نماز هم، حکم به نشستن میکند.
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که او نمی خورد و مرا میخوراند.
سوم: آنکه تو خواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای من چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند.
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و او می بخشاید.
خدایا ما را یک لحظه هم به حال خود وا مگذار
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند.
ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است.
استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.
به مسجد رسيدند. عارفی دانا در مسجد بود ، گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و بسیار تشنه و گرسنه هستیم.
عارف گفت: سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد و محمد ، چون ماه رمضان است بايد تا افطار صبر کنی!
صداقت تنها راه میانبر و بدون چاله ، به سمت موفقیت است!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨