eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
910 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلخ ترین حقیقت زندگی این است که حضور آدم ها وقتی حس خواهد شد که حضور نداشته باشند! برخی ها، تا "هستند"، نیستند! هر چه محبت کنند و هر چه عشق بورزند، دیده نمی شوند... بودنشان احساس نمی شود... اینکه به سوی هر چه از ما فرار می کند، می دویم؛ اینکه با کسانی که با ما درشتی می کنند، نرم تر هستیم؛ اینکه هر که را بیشتر خم می شود، بیشتر می شکنیم؛ اینکه مهربانی هایمان برای بی مهرها و توجهمان برای کسانی است که هیچ اهمیتی برای ما قائل نیستند، - همه و همه - تابعِ قانونِ نانوشته ی روابط ما آدم هاست: "برای زیاد بودن، باید کم بود... " 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
. ❁﷽❁ . 🎗اگه دنبـال یه همـراه خـوب میگردی،با . خـدا دوسـت شو 🤗 . دلت خـیلی باارزشه حیفه دلت نیست که درگیر کینه و حسـد و کلی حسهـای منفیه دیگه و ناامیـدی باشـه؟!! 💗🌸 . اجازه بـده خدا وارد دلت،ذهنت،زندگیت بشه 👌 . بنـدگی خـدا و رفاقت با او میتـونه یه رنگ و بـوی جدیدی به زنـدگیت ببـخشه❤️ . حـواست هست؟! دستـت رو بـذار تـو دست  خدا💛🌼 با رضـایت خدا  برو جلو و بـهش اعتماد کن و هیـچوقت از لطف و رحمتـش ناامید نـشو🍃💚 🎖 @bluebloom_madehand 🎖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🕊 ⭕️✍تلنگر یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده جمله زیر از امیرالمومنین علی (ع) در یکی از دعاهای نهج البلاغه است " اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی " خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی ، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری. یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری شرفم ، انسانيتم ، عدالتم و . . . گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری. و این همان جمله معروف است که می گوید : ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم ؛ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. 🍃 🦋🍃@takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕داستان. در زمان‌های گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و... با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی‌داشت نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
🦋✨دریافت آرامش الهی✨🦋 🌸خـــــدایا تو راسپاس که زیبایی‌های آفرینش را، برای ما برگزیدی و مواهب پاک خود را، به سویمان روان داشتی . سپاس تو را که درِ تمامی نیازهامان ما را از غیر خود ببستی. 🌸مهــــربانا دستان نیازمندمان خالی به سویت بلند شده آنها را از نعمت، رحمت و لطفت پر کن ... 🌸پروردگارا دل نا آراممان را آرام کن ای آرامش دهنده‌ی دلهای بیقرار و گرفتاریهای ما را برطرف بفرما و نور ایمانت را در قلب ما منور بفرما، ما را زیر سایه خودت قرار ده و باران رحمتت را بر ما ببار الهی آمین 🎖 @bluebloom_madehand 🎖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ چه خوشبختم که صبحم با سلام بر شما آغاز می شود و ابتدا عطر یاد شما در قلبم می پیچد چه روز دل انگیزی است روزی که نام شما بر سردرش باشد و شمیم شما در هوایش .‌‌.. من در پناه شما آرامم ، دلخوشم ، زنده ام ... شکر خدا که شما را دارم ... 🌤 🍃http://eitaa.com/joinchat/344916308C4dfccbb6ff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجرای دزدی شوهرم ازمن ... من دختری بودم که در هفت سالگی بعد از طلاق پدر و مادرم به پدرم داده شدم . این معامله ناخوشایند بدترین روزهای عمرم را برای من و برادرم که پنج سال داشت رقم زد ... من برای اینکه آینده خوبی داشته باشم با جدیت تمام درس می خواندم تا عمرم به شانزده سال رسید ، اما پدرم مرا به ازدواج مردی در آورد که ده سال از خودم بزرگتر بود ، پدرم برای این ازدواج از من هیچ نظری نپرسید و من نیز معترض نشدم . زیرا این تنها راه نجات من از آن زندگی بود . شوهرم انسان خوبی بود و تنها عیبی که داشت این بود که مرا از درس خواندن باز داشت . من موافقت کردم .. و خودش به شغل آزاد یعنی رانندگی و حمل و نقل پرداخت و در جده زندگی خود را شروع کردیم ... من برای او دو دختر و یک پسر به دنیا آوردم .. زندگی ما اینچنین می گذشت که پدرم فوت کرد و ثروت زیادی برای من به ارث گذاشت . شوهرم با ارث من کنار دریا یک ویلای زیبا خرید ... بدین ترتیب حرص و طمع او را گرفت و مرا گول زد ، او به من گفت که همه داراییم را به نام او کنم زیرا به خاطر وکالت و کارهای دیگر .. بهتر است که همه چیز به اسم یک مرد باشد . علاوه بر ویلا زمینی نیز خرید و همه چیز خود را به قصر ویلایی که ساخته بودیم انتقال داد ... من خیلی خوشحال بودم واحساس می کردم یک ملکه هستم . تا روزی از روزها اتفاقی رخ داد که مثل صاعقه وجودم را نابود کرد .. شوهرم زن دوم گرفته و او را به خانه مان آورده بود !!! همهٔ خوشحالیم به غم واندوه تبدیل شد ...به گریه افتادم .. او با تمام بی شرمی گفت اینجا خانه من است اگر خوشت نمی آید در باز است می توانی بروی !! من با وجود وکیل و پی گیری های برادرم نتوانستم کاری از پیش ببرم .. و چیزی که مانده بود دعواهای پوچ و اهانتهای او و همسرش برای من بود ... بنابراین بچه هایم را برداشتم و به ریاض و نزد مادرم برگشتم .. مدتی را فقط در یک اتاق تنها گذراندم و با کسی حرف نمی زدم ، مادرم که استادی بزرگ بود با دوستش دکتر نفیسه حرف زد و او به دیدارم آمد کمکهای دکتر نفیسه مرا از آن حالت بد روحی در آورد . وقتی که بهتر شدم به فکر ادامه تحصیل افتادم . به دانشگاه وارد شدم و به درجه خوبی نائل آمدم . سپس برای تکمیل تعلیمات پزشکی ام راهی آمریکا شدم . الحمدلله همه چیز برایم آسان تمام شد و توانستم به اهدافم برسم... نه سال در آنجا تدریس کردم . حتی به فکرم هم نمی رسید که یک روز به وطنم باز گردم و خود را از خاطرات تلخ گذشته ام کاملا دور کرده بودم . تا اینکه روزی مادرم به دیدنم آمد و فرزندانم را نیز با خود آورده بود .. به خاطر مادرم به وطنم بازگشتم در حالیکه گواهینامه جراحی زیبایی داشتم در بزرگترین بیمارستان حکومتی در ریاض مشغول به کار شدم . واین از فضل پروردگارم بود .بعد از یکسال برای یک دوره مهم به بریتانیا رفتم و ماندنم در آنجا نیز یکسال طول کشید... یکی از روزها من و چند دکتر را برای یک مورد فوری فرا خواندند برای عمل دو نفر که اعضایشان در حادثه رانندگی قطع شده بود ، آنها را هشت ساعت عمل کرده و بخیه زدیم . سپس از اتاق عمل بیرون آمدم .... از حال آنها پرس و جو کردم . پرسنل بیمارستان پرونده آن دو نفر را به من دادند وقتی به آن نگاه کردم شوکه شدم و گذشته ام جلوی چشمانم آمد ! آن دو نفر که آنها را جراحی کرده بودیم آنها کسی جز شوهر سابقم و زنش نبودند !! سبحان الخالق ، خداوندی که جزا عقاب آنها را پیش من آورده بود !! بعد از اینکه حالشان بهتر شد شوهرم مرا شناخت و از من عذر خواهی کرد به خاطر همه بلاهایی که سرم آورده بود .. او گفت : مرا ببخش و نفرینم نکن به خدا قسم که مرگ را به چشمان خود دیدم ... گفتم چطور نفرینت کنم درحالیکه رب العالمین تو را اینگونه نزد من آورد ؟! به شرطی که اموالم را به من باز گردانی تو را خواهم بخشید . او رفت و خانه را فروخت و همه چیز را به من بازگرداند حتی بیشتر از حقم را .. حمد وسپاس برای خداوندی که حقم را به من بازگرداند اگر چه بعد از سالها ... 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 در گذشته بدون برق،حرم چطور روشن میماند؟ 🔸آن زمان که چلچراغ‌ها و هزاران لامپ در حرم نبود، آستان امام هشتم (علیه‌السلام) چگونه نورانی می‌شد؟ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🔸با كسى جز مؤمن، همنشينى مكن بحارالأنوار ج77 ص 84 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رفاقت با شهدا
◇سردار حاج حسین همدانی سوار بر ماشین فوق پیشرفته،میلیونی و ضدگلوله که سپاه پاسداران در اختیارش قرار داده بود 📌صفاتو عشقه حاجی 🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یارا یارا ؛ شب یلدای مرا صبح سپیدی دریا دریا ؛ قطره قطره‌های اشکامو خریدی 🌷 🌙 🍉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ... سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛ سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد. 📚صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله، ص 631. 🍃 http://eitaa.com/joinchat/344916308C4dfccbb6ff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️ماجرای دلاکی آیةالله العظمی مرعشی نجفی آن موقع حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده می‌کردند و دلاک‌ها هم معمولا ریش بلندی داشتند و سرشان را می‌تراشیدند. روزی مرحوم آیت الله مرعشی که وارد حمام عمومی می‌شوند و از قضا تعدادی مسافر اصفهانی مشغول شست‌ و شوی خود در حمام بودند فکر می‌کنند ایشان دلاک است. یکی با تحکم می گوید: دلاک چرا دیر کردی! ما عجله داریم. ایشان بدون این که چیزی بگوید ، مشغول کیسه کشیدن آنها می‌شود. یکی از آنها می‌گوید ، اوستا خوب بلد نیستی کیسه بکشی! در این حین ناگهان دلاک اصلی وارد می‌شود و آقا را در این حال می‌بیند ، از ایشان معذرت می‌خواهد آن اصفهانی نیز متوجه اشتباه خود می‌شود و از آیت الله مرعشی عذرخواهی می‌کند. آقا می فرمایند: اشکال ندارد زائر حضرت معصومه هستند 🍃 🦋🍃 @takhooda