Tagharrob_be_Khoda_va_EmamAsr_5.mp3
15.21M
🔸استاد فاطمی نیا :
از صبح که پا میشه؛ فلان کس چی گفت، فلان کس چیکار کرد، فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن! روایت داریم که اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند... فکر نکنید همه شراب می خورند و از در و دیوار مردم بالا می روند. نه! یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم...
امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند : اگر هر چه را که می شنوی بگویی، دروغگو هستی!
سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا میداد... از آیت الله بهاءالدینی راز سید سکوت را پرسیدم! با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند :"درِ آتش را بسته بودند..."
علامه حسن زاده آملی : تا دهان بسته نشود، دل باز نمیشود و تا عبدالله نشوی، عندالله نشوی آنگاه از انسان اگر سَر برود، سِر نرود...!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
تمام خير در سه چيز جمع شده است:
🌺 نگاه
🌼 سكوت
🌸 سخن
🌺 هر نگاهى كه پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است.
🌼 هر سكوتى كه انديشه اى در آن نباشد، غفلت است.
🌸 هر سخنى كه ذكرى در آن نباشد، بيهوده است.
خوشا بحال كسى كه:
نگاه او پند، سكوت او انديشه و سخن او ذكر باشد، بر گناهش گريسته و مردم از شرش در امان باشند.
"امير المومنين عليه السلام"
📚 کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴 شرفیاب شدن مرحوم شیخ مرتضی انصاری خدمت #امام_زمان (علیه السلام) وپرسیدن سؤالات از آن حضرت
یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می گوید: «نیمه شبی در کربلای معلاّ از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه ها گل آلود وتاریک بودند ومن چراغی با خود برداشته بودم.
از دور شخصی را مشاهده کردم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است.
با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم واز خود پرسیدم که آن بزرگوار در این موقع از شب، در این کوچه های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می روند؟!
از بیم آنکه مبادا کسی در کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم.
شیخ آمد وآمد تا در کنار خانه ای ایستاد ودر کنار در آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید.
من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می گفت.
ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم وشیخ را در آنجا دیدم.
بعدها که به خدمت آن جناب رسیدم وداستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت «امام عصر» (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) اجازه پیدا می کنم ودر کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد). می روم وزیارت جامعه را می خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می شوم ومطالب لازم را از آن سرور می پرسم ویاری می خواهم وبرمی گردم».
سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم».
📗ملاقات با امام زمان (علیه السلام)
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🏴
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴 ضرورت پیروی از احادیث
⭕️ وقتی سوار بر اتومبیل شخصی خود وارد جادّه میشوید و قصد سفر به جایی را دارید که قراره برای اولین بار به آنجا بروید، در حین رانندگی و در طول مسیر، تمام حواس و توجهتان به تابلوها و علائم راهنمایی و رانندگی است تا با عمل به آنها، صحیح و سالم به مقصد برسید!
جادّه، همان عصر ظلمانی و بی نور غیبت است؛ و احادیث نیز حکم چراغ و علائم و تابلوهای راهنما را دارد که پیروی از آنها، انسان را از سختیهای راه(فتنه ها و موجهای شکننده آخرالزمانی)، به سلامت عبور میدهد؛ و به مقصد: یعنی بهشت دنیای ظهور و بعداز آن به بهشت آخرتی، رهنمون میسازد؛ و یک سعادت و خوشی و راحتی ابدی و همنشینی با خوبان را برای او رقم میزند؛
🌕 امام صادق علیه السلام
اگر احادیث ما را فرا گرفتید، رشد میکنید و نجات مییابید! و اگر آنها را رها کنید، گمراه، و هلاک میشوید! پس احادیث ما را أخذ کنید؛ در این صورت من ضامن و عهده دار نجات شما هستم
إِنْ أَخَذْتُمْ بِهَا رَشَدْتُمْ وَ نَجَوْتُمْ وَ إِنْ تَرَكْتُمُوهَا ضَلَلْتُمْ وَ هَلَكْتُمْ فَخُذُوا بِهَا وَ أَنَا بِنَجَاكُمْ زَعِيمٌ
📗الكافي، ج۲، ص۱۸۶
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴 حسین زمانت کیست؟
🌕 معنی این سخن سیدالشهدا علیه السلام چیست؟ «فَأِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اُسْتُشْهِدَ وَمَنْ لَمْ یلْحَقْ بِی لَمْ یدْرِک الْفَتْحَ»؛
هرکس به من بپیوندد، شهید خواهد شد؛ و هرکس به من ملحق نشود، به فتح و پیروزی نخواهد رسید.
📗بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۸۷
✅ یعنی هر زمانی را حسینی هست؛ و هرکس به حسین زمانِ خود ملحق شود، به امام حسین صلوات الله علیه پیوسته است؛ و کسی که نسبت به امام زمانش کوتاهی ورزد نسبت به امام حسین صلوات الله علیه، کوتاهی ورزیده است!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴 داستان بسیاااار زیبای "مقبل کاشانی"
مقبل کاشانی، شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن یک عده از افراد بر میگردن کاشان یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن.
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری، از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده؛ دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت با خودش میگفت همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه در گلپایگان ماند تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ...
همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید، مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد؛ خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن ...
مقبل میگه: با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند.
یکی گفت: درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) و خدیجه کبری(سلام الله علیها ) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند؛ چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت.
پرسیدم: توکیستی؟
گفت : من از فرشتگان حافّین هستم، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم.
در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود، از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم.
گفت: پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (علیه السلام )آمده اند.
مقبل میگه، حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود: بروید به محتشم بگویید بیاید.
ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند، که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود، برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود.
حضرت فرمود: ای محتشم امشب شب عاشوراست، از آن اشعار جانسوزت بخوان
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
اینجا بود که، صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد ...
حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود: ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند.
سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که، گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود: باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده
محتشم در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت، فریاد کنان صدا زد یا رسول الله(ص):
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند و ملائکه محتشم را ساکت میکردند، محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد.
پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) عبای خود را بر دوش محتشم انداخت ...
مقبل میگوید؛ من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان.
هر چه انتظار کشیدم نفرمود، مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند: ای مقبل، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود: به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند.
مقبل گوید؛ رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم، مقام محتشم از من خیلی بالاتر است.
شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
تا این اشعار را خواندم، حوریه ای آمد و گفت: مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد.
مقبل گوید؛ از منبر فرود آمدم و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) صله چیزی به من عطا نفرمود، ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد: ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد.
مقبل گوید؛ در این حال از خواب بیدار شدم.
فردای آن روزقافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند ...
📚وقایع الایام 58
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
4_5764624406550682523.mp3
2.65M
✨👤#استاد_دانشمند
🔮 مهربانی خدا
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
4_5789651284063685976.mp3
25.38M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «شرح دعای ندبه» - جلسه ۱۱
🗓 ۴ شهریور ماه ۱۴۰۱ - تهران، هیئت مع امام منصور
🎧 کیفیت 48kbps
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌑اول ماه صفر؛
🏴ورود اهل بيت عليهمالسلام به شام
با رسيدن خبر نزديك شدن اسراي اهل بيت عليهم السلام به دمشق، يزيد دستوراتي صادر كرد:
۱- تاجي جواهر نشان و تختي مرصع به سنگهاي قيمتي آماده كنند.
۲- بزرگان هر صنف با كمك يكديگر شهر را در كمال زيبائي زينت نمايند.
۳- تمام اهل شهر لباسهاي زينتي بپوشند و خود را بيارايند.
۴- همگي در معابر رفت و آمد نموده، به يكديگر تبريك بگويند.
۵- پس از آمادگي كامل با طبل و شيپور به استقبال اسرا بروند.
۶- جارچيان در شهر جار بزنند: سرهاي بريده و اطفال كساني بر شهر وارد ميشوند كه به قصد براندازي حكومت عازم عراق بودهاندولي عامل خليفه يعني ابن زياد آنها را كشته است. هركس خليفه را دوست دارد امروز شادي نمايد.
شاميان پست نيز كوتاهي نكرده بر فراز بامها بيرقهاي رنگارنگ برافراشتند و در هر گذري بساط شراب پهن كردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوي دروازه كوفه در دمشق ميرفتند و عدهاي از شهر خارج شده بودند. اين در حالي بود كه اهل بيت مصيبت زده و داغدار پيامبر صلي الله عليه و آله را كه جبرئيل امين پاسبان حريم محترمشان بود همراه با نيزه داران تازيانه به دست و بي رحم وارد دروازه ساعات كردند. آن نابخردان پست همينكه جمع نوراني اسرا را ديدند زبان به جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه كردند قلم را ياراي نوشتنش نيست.[۱]
بني اميه اين روز را به خاطر ورود سر مطهر امام حسين عليه السلام به شام عيد قرار دادند.[۲]
[۱]- الوقايع و الحوادث: جلد ۵، صفحه ۶،۳۰. از مدينه تا مدينه: صفحه ۸۹۶، ۸۹۹. همچنين اقتباس از ناسخ التواريخ، عوالم العلوم، مهيج الاحزان، رياض المصائب، لهوف، امالي صدوق، الدمعة الساكبة (معالي السبطين: جلد ۲، ص ۱۴۰. مستدرك سفينة البحار: جلد ۶، صفحه ۲۹۴.)
[۲]- قلائد النحور: ج محرم و صفر، صفحه ۳۴۱. الوقايع و الحوادث: ج صفر، صفحه ۵. مصباح كفعمي: ج ۲، ص ۵۹۶. تقويم المحسنين: صفحه ۱۵.
🏴 آجرڪَ اللّٰھ یا صاحب الزمــٰـاݧ
🏴 فے مصیبٺِ جدڪَ الحُسیـــــݧ
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🎆سؤال کردن مسائل از حضرت علی و #امام_زمان (علیهما السلام) توسّط مقدّس اردبیلی:
✨مقدّس اردبیلی، شاگردی داشت که به او دانش ورفتار نیکو یاد می داد که اهل تفرش بود ونام او میر علام بود وبی نهایت دانا وباورع بود.
آن شاگرد می گوید: «یک شب وقتی مطالعه کردن من تمام شد، نیمه های شب شده بود که از اتاقم بیرون آمدم ونگاهی به اطراف حرم شریف کردم وآن شب بسیار تاریک بود.
✨ناگهان یک مرد را دیدم که رو به حرم شریف حضرت علی (ع) کرده است، گفتم: «شاید این دزد است وآمده چیزی از قندیل ها را بدزدد».
بنابراین از آنجایی که ایستاده بودم، پایین آمدم وآهسته به او نزدیک شدم در حالی که او مرا نمی دید.
✨او به نزدیکی های حرم مطهّر رفت وایستاد. ناگهان دیدم قفل باز شد وافتاد وهمچنین درب دوّم وسوّم نیز به همین ترتیب باز شد واو به داخل قبر مطهّر شرف یاب شد.
سلام کرد واز طرف قبر مطهّر جواب سلام داده شد. سپس با امام(ع) در مورد مسائل علمی صحبت کرد ومن از صحبت کردنش، او را شناختم که استادم مقدّس اردبیلی است. سپس از حرم بیرون رفته واز شهر هم بیرون شد وبه طرف مسجد کوفه رفت.
✨پس من پشت سر او رفتم واو مرا نمی دید. چون به محراب مسجد رسید شنیدم که با شخصی دیگر در مورد همان مسأله سخن می گوید.
سپس برگشت ومن از پشت سر او برگشتم واو مرا نمی دید. وقتی رسید به دروازه ولایت، روز شده بود.
✨خودم را به او نشان دادم وگفتم: «ای سرور من! من خودم از اوّل تا آخر با شما بودم به من بگو که شخص اوّلی چه کسی بود که در مرقد مطهّر با او صحبت می کردی وشخص دوّم چه کسی بود که در کوفه با او صحبت می کردی؟»
✨ایشان از من قول گرفت که در مورد راز او با کسی صحبت نکنم تا او فوت کند. سپس به من فرمود: «ای فرزند من! در مورد بعضی از مسئله ها به مشکل برمی خورم بنابراین شبها به نزد قبر امیر المؤمنین (علیه السلام) می روم ودر مورد آن مسئله با آن حضرت صحبت می کنم وجواب می شنوم.
حضرت علی (ع) امشب مرا به نزد حضرت مهدی (ع) فرستاد وفرمود: «فرزندم مهدی امشب در مسجد کوفه است. به پیش آن حضرت برو واین مسئله را از او سؤال کن».و آن شخص حضرت مهدی (ع) بود».
✨در نقل دیگری آمده است که شاگرد مقدّس اردبیلی چنین می گوید: «من در پشت سر او بودم تا آنکه نزدیک مسجد حنّانه شد. در این هنگام سرفه ام گرفت به طوری که نتوانستم سرفه نکنم ووقتی سرفه مرا شنید توجّهش به من جلب شد مرا شناخت وگفت: «تو میر علامی؟»
گفتم: «بلی».
گفت: «اینجا چه می کنی؟»
گفتم: «من با شما بودم در وقتی که داخل مکان مقدّسه شدی تا الان وتو را به حقّ صاحب قبر قسم می دهم که من را در مورد مسائلی که امشب برای تو از اوّل تا آخر اتّفاق افتاد باخبر کنی».
✨گفت: «می گویم به شرطی که تا وقتی که من زنده هستم به هیچ کسی نگویی».
وقتی که من قول دادم، گفت: «من در مورد بعضی مسئله ای فکر می کردم ولی آن مسئله برای من مشکل بود. فکر کردم که نزد حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) بروم وآن مسئله را از ایشان سؤال کنم.
✨وقتی پیش آن حضرت رسیدم در حرم بدون کلید باز شد همانطوری که دیدی واز خداوند خواستم که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) جواب مرا بدهد. در آن وقت صدایی از قبر آمد که گفت: «به مسجد کوفه برو واز حضرت قائم (علیه السلام) در آنجا سؤال کن؛ چون او امامِ زمان تو است».
📗انوار النّعمانیّه – بحار الانوار
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🏴
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨