eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
922 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 پنج شنبه ها🌸 اذکار روز،،، لا اله الا الله الملک الحق المبین👈100مرتبه یا رزاق 👈308 مرتبه 🕌🕌🕌🕌 سوره روز،،، سوره مبارک قیامت "خداوند به اومژده عبور از پل صراط را میدهد. 💚💚💚💚💚 ادعیه و زیارت روز ،،، 1/ دعای روز پنج شنبه 2/ دعای کمیل 🕋🕋🕋🕋 نماز روز پنج شنبه هر کس در این روز چهار رکعت نماز بجا آوردو در هر رکعتی بعد از حمدده مرتبه سوره توحید را بخواند ، ملائکه به او خواهند گفت که هر حاجتی داری بخواه و خداوند توبه او را از هر گناهی قبول میکند. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 داستان کوتاه همسر پادشاه دیوانه‌ی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی می‌کرد و با انگشت بر زمین خط می‌کشید. پرسید: چه می‌کنی؟ گفت: خانه می‌سازم… پرسید: این خانه را می‌فروشی؟ گفت: می‌فروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد. هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانه‌ای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست. روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصه‌ی آن دیوانه را تعریف کرد. پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی می‌کند و خانه می‌سازد. گفت: این خانه را می‌فروشی؟ دیوانه گفت: می‌فروشم. پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟ دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود! پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته‌ای! دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده می‌خری. میان این دو، فرق بسیار است… دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد! حقیقتی را که دلت به آن گواهی می‌دهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی! گاهی حقایق آن‌قدر بزرگ‌اند و زیبا که در محدوده‌ی تنگ چشمان ما نمی‌گنجند... 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑شما که نباشی... ای‌پرده نـِشین‌حـَرم‌ غیب‌الھی' بیرون‌شوازاین‌پرده که‌ مـَقصودجھـٰانی یک چیز انگار سرِ جایَش نیست آن‌قدر نیست که دلِ آدم خالی می‌شود ... می‌آید بخندد لب جمع می‌شود ... مثل اینکه هیچ چیز سرِ جایَش نیست ! شما؛ این روزها کجایی آقا ؟ یاصاحب الزمان 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4866857641359.mp3
1.9M
⭕️ مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور 🔸 بشارت رخ دادن ظهور در زمان رهبری آیت‌الله خامنه ای توسط تعدادی از علما و عرفا از زبان حجت الاسلام مير احمدرضا حاجتی، امام جمعه موقت اهواز در سال ۱۳۸۹ (در پست های قبلی چنین بشارتی را از عارف بزرگ مرحوم سید علی قاضی(ره) هم ذکر کرده بودیم) 🍃 ❤️🍃 @baKhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الله کاظم قزوینی شفای یک بیمار لاعلاج را اینگونه بیان می کند: شهر سیدنی، شهر زیبا و سرسبزی است. طراوتش انسان را به یاد بهار می اندازد. آن روز بعدازظهر هوا آرام و ملایم بود؛ من در اتاق کارم بودم. گفته بودم اگر کسی بامن کاری دارد، بگویید بیاید داخل. دیدم شخصی هراسان وارد اتاق شد؛ مضطرب و سراسیمه بود؛ من سربلند کردم دیدم سید قاسم است. ✨💫✨ سید قاسم جمعه برای معالجه ی فرزندش به استرالیا آمده بود و او را در یکی از بهترین بیمارستانهای شهر سیدنی بستری کرده بود. آنچنان مضطرب بود که نمیتوانست روی پا بند شود.همین که سلام کرد، ادامه داد: «دکتر گفته، فرزندت در خطر است، گفته دیگر کاری از دست ما بر نمی آید.پسرم دارد از دست می رود، بگویید، چکار کنم؟» ✨💫✨ سرم را بلند کردم، به چشم هایش نگاه کردم، اندوه عمیقی در نگاهش بود که دل را آتش می زد، ما روحانی ها وظیفه سختی در مقابل مردم داریم. همه مشکلاتشان را با ما مطرح می کنند و باید راهنمای تمام آن ها باشیم. باید راه حل تمام مشکلات را بدانیم و برای تمام دردهای لاعلاج نسخه ای تجویز کنیم. در دلم توسل کردم، از اهل بیت خواستم که یاریش کنند، خواستم کلامی بر زبانم جاری کنند که قلبش آرام بگیرد و اندوهش برطرف شود.ناگاه دلم روشن شد، گفتم: « برای صاحب الامر(علیه السلام) عریضه ای بنویس و در آب بینداز. ایشان امام حاضر ماست. درمان تمام دردها در دست اوست.» ✨💫✨ سید قاسم انگار جواب سوالش را گرفته باشد، فوراً گفت: «چگونه بنویسم؟» گفتم: «خیلی ساده حرف دلت را بزن. فرض کن آقا به استرالیا تشریف آورده اند و تو خدمت ایشان رسیده ای و حاجتت را درخواست کرده ای». ✨💫✨ او مثل کسی که راه را پیدا کرده باشد. مثل کسی که داروی بیمارش را گرفته و باید زودتر به او برساند، با عجله خداحافظی کرد و رفت. شاید هم ایمان و باور قلبی او بود که فرزندش را نجات داد. ساعت پنج بعدازظهر بود، سیدقاسم عریضه را نوشت و در رودخانه سیدنی انداخت. ✨💫✨ فردای آن روز، ساعت ۸ صبح بود که زنگ تلفن به صدا در آمد؛ سید جمعه وقتی دید از بیمارستان است، رنگش پرید... دستش نمی رفت که تلفن را بردارد؛ به هر زحمتی بود جواب داد: بله! ✨💫✨ آقا از بیمارستان تماس می گیرم. فرزند شما حالش خوب است، خطر رفع شده، دیگر جای نگرانی نیست. فردای آن روز سید جمعه به دیدن من آمد. من از او پرسیدم در عریضه ات چه نوشتی که این قدر به سرعت جواب گرفتی؟ کاغذی از جیبش در آورد و گفت: یک نسخه از آن را نگه داشته ام، کاغذ را گرفتم و باز کردم، نوشته بود: 🔅« آقاجان شما را قسم می دهم به لباس های عمه ات زینب(علیهاالسلام) فرزندم را شفا دهید». 📚مجله منتظران• شماره ۵۹. صفحه ١٢ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست نیازمندی را گرفتم برای لحظه ایی کوتاه و صدایی شنیدم که مرا لرزاند !! صدای خنده ی “خدا” را شنیدم ، واضح تر از صدای نفس هایم❤️ 💐 @bluebloom_madehand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ تجارتی چون عمل صالح نیست و هیچ سودی همچون ثواب الهی نیست . - امام علی (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 داستان کوتاه پیرمرد بیمار در انتظار پسر پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت. آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟» پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!» سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.» پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟» سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟» پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری...» دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
مراقبه چیست؟ ✨مراقبه یکی از بهترین روش‌ها برای  به دست آوردن آرامش ذهنی است. یک کمد شلوغ را در نظر بگیرید که طی چند سال پر از لوازم کهنه و قدیمی شده است. 💫زمانی که تصمیم بگیرید کمد را بازبینی کنید و وسایلی که دیگر قابل استفاده نیستند را دور بریزید، متوجه می‌شوید که کمد تا چه حد منظم می‌شود کارایی آن بیشتر می‌شود و فضای بیشتری هم در طبقات آن ظاهر می‌شود 💥ذهن هم مانند یک کمد پر از وسایل، نیاز به بازبینی و نظم دارد. برای ایجاد نظم و آرامش باید افکار کهنه را از ذهن بیرون کرد. با انجام این کار ذهن خسته شما جان تازه‌ای می‌گیرد و فضای ذهن شما برای افکار نو سازماندهی و منظم می‌شود. 💐 @bluebloom_madehand 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا