فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این که یکی یه جایی رو کشف کنه که قبلا کشف شده چی میگن؟!🙄🤔
#کلیپ
#تاریخ_مستطاب_آمریکا
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
✂️#بریده_کتاب
گام دیگر کریستف کلمب برای آشناسازی بومیان سرزمین جدید با حقوق بشر، فهماندن نسبت «طلاو مس» به آنها بود!
او و یارانش همه بومیان بالای ۱۵ سال جزیرهی کیکائو در آمریکای مرکزی را مجبور کردند تا هر سه ماه مقداری معین طلا جمع آوری کرده و به کلمب تحویل بدهند و به جای آن حلقهای مسی به گردنشان آویزان کنند.
آن وقت هر سرخ پوست ۱۵ساله ای که گردنش فاقد حلقهی مسی بود به صورتی مختصر جریمه میشود، جریمهاش هم این بود که یک دستش را قطع میکردند تا از خونریزی بمیرد.
#تاریخ_مستطاب_آمریکا
#مرگ_بر_آمریکا 👊🚫
پ.ن:
رفقا یه حسی میگه 99.99999% سوالامون با تاریخ خوندن حل میشه!
به شما هم گفته؟!😜😅
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با کدوم منطق میشه 200.000.000 آدم رو از #زندگی🌱☘️
محروم کرد؟!💀❌
#کلیپ
#سیزدهم_آبان
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
_ هی «مرگ بر آمریکا»📢 «مرگ بر آمریکا»📢
چرا این همه شعار آخه؟! آدم باید عمل کنه!...
✔️ عاقا خب کی گفته "فقط" شعار بدیم؟!
هم شعار بدیم هم عمل کنیم!! مشکلیه؟!
هر چیزی جای خودش...😋
✔️بعدم تو روانشناسی یه چیزی هست به نام تلقین،
اونقدر اثرش زیاده که حتی میتونه منجر به مرگ بشه!!
وقتی یه چیزو تو ذهنت بپذیری و مدامم یادآوری کنی،
روی عملت⚡️✨ اثر میذاره!
✔️ بعدِ بعدم اینکه
این همه تبلیغات کالا و... هست، چرا حرفای درست نباید تبلیغ بشه؟
خب
فریاد زدن، راهپیمایی کردن و همه ی اینا
یعنی رسوندن حرف خوبمون به بقیه!📣
_ صبر کن یار صمیمی!!✋
اصلا کی گفته، از کجا معلوم که این حرف درستیه؟!..😐😑
#منطق_نوشت
#مرگ_بر_آمریکا
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
💞رفقا!💞
به نظرتون
یه چند وقت دیگه
وقتی داریم میریم #سفارت_آمریکا تو اسرائیل رو تسخیر کنیم،
.
.
.
.
.
چی بپوشیم؟!😜😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
پ.ن:
پس چی؟!😎
اگه نسلای قبل سفارت آمریکا تو ایران رو تسخیر⛔️ کردن،
دیگه کمتر از سفارت آمریکا تو اسرائیل که زشته برا ما!!😏
ما دهه هفتاد هشتادیا...ما نوجوونا...ما دانش آموزا...!😉
#مرگ_بر_آمریکا
#ما_صمیمی_هستیم
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
یادتونه گفتیم آدمِ عاقلِ سالم⭐️ عاشقه؟💛
عاشق خودش و دنبال یه زندگی خوب برای معشوقش!♥️
بد نیست یه حرف عجیب رو كه دلمون شنیده و حس كرده
اما ممکنه ذهنمون فراموش كرده باشه رو یادآوری کنیم...
⭕️ حرف بزرگ همه ی زندگیمون اینه كه:
بالاااااااااا ترین مقامِ عالمِ هستی هم عاشق ❤️ ماست...
بیشتر از هررررررررررررررررکس دیگه! 💗
قشنگ ترین و عمیقترین عشق......💝
و این زیباترین حرفیه كه هر انسانی می تونه بشنوه...✨
قشنگ ترین حسیه كه می تونه در خودش حاضر ببینه...✨
و بزرگ ترین دركیه كه عمیق تمام وجودمون رو پر می كنه✨
و توی سلول سلول جسم مون حركت به وجود میاره....✨
این عشق نه خریدنیه نه فروختنی... 🔍یافتنیه...!!
یه 💫گنجه!...
گنجی كه بی نظیره...
هر كسی هم سراغش نمیره...
اونی كه خاصه و متفاوت زندگی میكنه
و میخواد به #بی_نهایت برسه، راه میفته دنبالش...
برو دنبالش!..............................................................................❣️
#زندگی_خوب
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
#ارسالی_از_بر_و_بچ
💞سلام رفیق!💞
حقیقت اینه که همون وقتا هم عاشق ❤️ خودمونیم!
اما تو محاسبه➗ اشتباه می کنیم!
لذت آنی رو می بینیم، لذت بلند مدت و عمیق رو هم...
اما منطقی انتخاب نمی کنیم! 😐
اختیارمون رو میدیم دست هوس مون...
هوسهم که نگاهش بلند نیست! کوتاهه! تا دم دماغو میبینه!🎉🤩
این میشه که لذت عمیق رو با لذت لحظه ای عوض می کنیم!...💔❣️
#ما_صمیمی_هستیم
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
اگه پای گوشی بودن هات #مدیریت نمیشه، محدودش کن!🚫
یعنی...
اگه وقتی میری سر ایشون📲یه ساعت بعد بر می گردی،
و آخر سرم می بینی 6-7 ساعت روزت😬 در جوارش گذشته...
.
.
.
سرش رفتن ها و سرش موندن هات رو محدود کن!⭕️⏰⭕️
مثلا بگو امروز کلا سه دفعه حق دارم برم سر گوشی،
و هر کدوم از اون سهبار باید کمتر از یه ساعت باشه...
یا مثلا حق دارم هر چند باری که می خوام برم سرش،
اما جمع اونجا بودنم نباید⛔️بیشتر از 3 ساعت بشه...
اون وقت دیگه خود به خود
یه بخشی از وقت تلف کردن هاتو از ترس اینکه کارای واجبت بمونن،
نمیکنی!😬🗯❌📵
توجه:
حواست باشه محدوده ات زیر 24 ساعت در شبانه روز باشه!😜
یعنی اون قدر زیاد نباشه که بازم وقتت تلف بشه...😐
ببین کارای واجبت چقدره؟ بر اساس اونا...😉
#فضای_مجازی
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
در هیچ جای دین،
#فلسفه_حجاب برای این نبوده که جاذبه های زن برای مرد عادی بشود
بلکه برعکس
اسلام می خواهد این جاذبه ها و زیبایی ها در مسیر حلال قرار بگیرد...
#شهید_مطهری 💛
پ.ن:
یعنی خدا دیگه هر کاری میشد برای بیشتر لذت بردن کرد، گفته بکنید!
امان از دست بشر و نفهمیدن ها و به نفهمی زدن هاش...!😑😑😑
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
_ ببین یار صمیمی!
اگه دقت کنی وقتی داری میگی مرگ بر آمریکا👊
داری به یه کشور و 150 میلیون آدم فحش میدی!😬
خیلی کار زشتیه! نمیتونم بگم چقد... خیلی ناجوره!😐
_ ببین رفیق...💞
✔️ یه آرایه ادبی هست به نام مجاز! حتما آشنایی دارین...
مثلا وقتی رئیس جمهور آمریکا میاد میگه: ایران باید بیاد پای میز مذاکره!!
آیا یعنی 80 میلیون جمعیت ایران همه پاشیم بریم دور میز مذاکره کنیم؟!
نه! داره میگه سیاستمدارای ایرانی بیان مذاکره کنن.🙃
ما هم وقتی میگیم مرگ بر آمریکا🇺🇸💀
یعنی مرگ بر سیاست ها و سیاست مدار های آمریکایی
که این همه ظلم در حق بشریت_از جمله خود مردم آمریکا_ می کنن.😡
✔️ اگه یادتون باشه چند سال قبل،
رهبر انقلاب اسلامی ایران نامه نوشت به جوانان اروپا و آمریکای شمالی!
علاوه بر اهمیت همین نامه نوشتن 📜 به مردم آمریکا
اگه متن نامه رو هم دیده باشین؛
هیچ جای شکی نمی مونه که رابطه ما با مردم آمریکا رابطه ❤️ هست
و مشکل مون صرفا با سیاست های جنایتکارانه ی 💥 دولت هاشونه...
تازه!
این فقط حرف ما نیست! حتی خود مردم آمریکا هم..........ادامه دارد!😉
#منطق_نوشت
#مرگ_بر_آمریکا
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
#ارسالی_از_بر_و_بچ
💞سلام یار صمیمی!💞
تو چند تا پیام درباره ی نقد صحبت کردیم، هشتک #نقد رو ببینید...
یه بار یه کلیپ🎞 رو صحنه به صحنه نقد کردیم با هشتک #نقد_فیلم و در آینده نزدیک بازم این کارو می کنیم به امید خدا!😍
هشتک #من_بیکرانه_ام غالبا درباره همین موضوعه...😉
کم و بیش توی مطالب کانال هست ولی بازم چشم...
ضمنا اگه از اول همراه مون نبودین،
حتما حتما هفتاد و چندتا #خوشبختی رو بخونین...😋
موفق باشیم تر!😅😅💙
#ما_صمیمی_هستیم
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
#دعوت_صمیمانه
مدام تکرار می شود... آغار امامت های امام مان در غیبتش!💔
ده سال...
صد سال...
هزار سال...
هزار و صد...
و فردا که میشود هزار و صد و هشتاد و یک ساااااااااااااااااااااااال...
اما فردا
می خواهیم رقم بزنیم پایان این دوران سنگین را...😥❌
بیعت می کنم با امام!💚
قول میدهم برای یاری اش!✋
هستم... تا آخر پای این عهد...!🌹
✨ می خواهیم یاری کنیم منجی عالم را... ✨
طوری که بشود چند وقتِ دیگر،
جشن ظهور را بگیریم و خوشبختی تمام دنیا...!🌏🌿💫😍
#جشن_بیعت
پنج شنبه عصر(فردا) در کانال نوجوونی🍃🌸#یاران_صمیمی🌸🍃
🌷 @yaran_samimii 🌷
به رفقاتونم خبر بدید...😉📣📣📣📣📣❣️
♥️مهربان من!
❤️امروز امامت دوباره شد!
💛من می گویم
💚جهان یک قدم نزدیک شد به آمدنت!
💙و آمدنت
💜یعنی پر شدن عالم از تمام خوبی ها و زیبایی ها!
💗من از
♥️این شور و شوق ها عقب نمی مانم!
❤️نکند
💛جهان آماده شود و من نه!...
💚خدا نکند!
💙میخواهم برای آمدنت، حسابی خودم را آماده کنم!
💜اطراف و اطرافیانم را هم... جهان و جهانیان را هم!...
💗چقدر کار کردن برای تو شیرین است!
♥️محبت هایی که می کنی،
❤️سرم را که بالا بگیرم
💛حس می شود!
💚قابل گفتن نیست!...
💙بی نظیر است در تمام زندگی!
💜لحظاتی که تو لبخند رضایت می زنی!...
🌸💓 #بی_نهایت #دوستت_دارم #امام_من!...💓🌸
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
امام ساکن آسمان ها🌈 بود در عرش خدا.
پس خدا منت گذاشت بر من و شما
و او را میان ما ساکن🍃کرد.
ما ظلم کردیم در حق امام و البته بیشتر در حق خودمان؛
او را رها کردیم...💔
تعدادمان به ظاهر زیاد است، اما تشکیلاتمان🤝
برای یاری امام آماده نیست!
در سراسر دنیا، مشکلات ما همه از جهالت ما است!..🙃
#امام_من
#نرجس_شکوریان_فرد
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
#داستان_نیمه_بلند
#مهربان_من
در کوچه پس کوچه ها، همه جا را به دنبالش می گردم.
نفس هایم از فرط تکاپو و دویدن به شماره افتاده است...
انقدر غرق تلاش و دویدن شده ام که اصلا فراموش کرده ام که برای چه به این محله غریب آمده ام!
از اهالی آبادی نشانی از تو طلب می کنم. اما هیچ یک از مردم این آبادی شخصی با مشخصات گمشده من را نمی شناسند!
با تعجب به یکی از اهالی آبادی که مردی با تجربه به نظر می رسد، می گویم:
_ چگونه معشوق مرا نمی شناسید؟ او سالیان سال است که در همسایگی شما زندگی می کند. آن وقت می گویید او را نمی شناسید؟!
بعد از اندکی تلاش دست از تکاپو می شویم. خسته در کنار جوی آب می نشینم، پاهایم را درون آب زلال و روان جوی فرو می برم تا از این گرمای آتش بار در این فصل به خنکای حیات بخش آب پناه ببرم.
آرام چشم هایم را می بندم و گوش هایم را به صدای دلنواز پرندگان می سپارم. همراه با نوای بلبلان صدای پایی بلند تر می شود و درست پشت سرم متوقف می شود. چشمانم را باز می کنم، سایه پیرمرد قدخمیده ای درون آب افتاده، سرم را برمی گردانم، پیرمرد نفس عمیقی می کشد و می گوید:
_ شما به دنبال گمشده ات در این آبادی می گردی؟؟
نگاهی به سرتا پایش می اندازم، به لباس های ساده و روشنش که چند وصله روی آن خودنمایی می کند، به عصایی که تکیه گاه و همدم روزگار کهنسالی وی شده است.نگاهم تا صورتش کشیده می شود، پیرمرد با صفا و مهربانی به نظر می رسد.
_ با تو هستم!.. آیا تو همان جوانی هستی که به دنبال گمشده ات کوچه به کوچه ی آبادی را زیر پا می گذاری؟؟
با اندکی تردید می گویم:
+ بله خودم هستم.
لبخندی عمیق بر روی لبانش نقش می بندد. با عصایش، سلامت راه را می یابد، سپس به آرامی کنارم می نشیند.
با به صورتش خیره می شوم، اکنون می توانم چهره پیرمرد را به وضوح ببینم. چشمان سفید مرد حکایت از دل روشن او دارد.
پیرمرد با دستانش به دنبال چیزی در اطراف می گردد. گرمای دستان پینه بسته اش را روی دستم حس میکنم. سرش را نزدیک می آورد و آهسته می گوید:
_ جوان! تو دقیقا به دنبال چه به اینجا آمده ای؟
مات و مبهوت تنها به چهره اش خیره می شوم. علت رفتارش را نمی فهمم، اما چهره باصفا و نورانی اش به قلبم اطمینان خاطر می بخشد.
پیرمرد متوجه ابهام و تردیدم می شود:
_ ببینم جوان مگر تو به دنبال گمشده ات نیامده ای؟ اگر اشتباه گرفته ام مزاحمت نباشم.
+ نه نه، اشتباه نگرفته اید، خودمم.
_ پس چرا به سوالم پاسخ ندادی جوان؟
+ شما خود اکنون پاسخ جواب را دادید، به دنبال گمشده ام.
_ گمشده ات در این آبادی زندگی می کند؟
+ بله، میدانم بین همین مردمان روزگار می گذارند، اما از هرکه پرسیدم او را تا کنون ندیده بود.
_ من او را می شناسم.
با تعجب و حیرت می گویم:
+ به راستی شما او را می شناسید؟!
_ آری من نیز چون تو مدت ها در پی او بودم.
+ او را یافتید؟؟
_ یافتمش!
حیرت زده و مات و مبهوت نگاهش می کنم. می پرسم:
+ او کجاست؟؟ مرا به او می رسانی؟
پیرمرد روشن دل لبخندی به حلاوت عسل روی لبانش می نشیند و می گوید:
_ به دنبال خودت بگرد، او را می یابی!
+ خودم؟!!
_ آری، تو در کوچه پس کوچه های انتظار به دنبال یار می گردی غافل از آنکه خودت را گم کردی.
متوجه سخنش نمی شوم.
+ کوچه پس کوچه انتظار؟
_ آری..مگر نگفتی به دنبال معشوق و گمشده ات میگردی؟ اصلا چگونه او را می شناسی؟؟
+ من تنها وصف او را شنیده ام... من شیفته معرفت و محبت او شدم.
در پی او به اینجا آمدم تا چندی او را ببینم.
_ برایم بیشتر بگو جوانمرد،از او چه می دانی؟
+ من چیزی بیش از این نمی دانم، تنها کمی از محبت و منش این آقا از اهالی ده شنیده ام.
_ از نام و نشان او بی خبری؟؟
+ آری تنها می دانم پیشوای شیعیان است. سوالی از شما دارم، مردم این آبادی شیعه هستند؟
_ بله جوان، شیعه و محب اهل بیت پیامبر آخر اند.
+ پس چرا هیچ نشانی از امام خود ندارند؟ چرا نسبت به او اظهار بی اطلاعی می کنند؟ مگر پیشوای شما نیست؟؟
پیرمرد از شدت غم در خود فرو می رود و دقایقی چند سکوت اختیار می کند.
_ مگر می شود کسی از امام خود بی خبر باشد؟
پیرمرد سرش را بالا می آورد، در حالی که قطرات اشک بر روی گونه هایش جاری شده، با صدایی لرزان می گوید:
_ مردم این آبادی مدت هاست که خود را فراموش کرده اند، چه رسد به مولایشان.
+ خود را فراموش کردند؟!
_ آری جوان، از وقتی چرخ زندگی شان از مدار خدا خارج شد و روزی و خوشبختی و سعادت را در دست خودشان دیدند... از آن زمان که از ریسمان الهی و ولایت اهل بیت فاصله گرفتند تمام حیاتشان مختصر شد در ممات!
متعجب و حیران سعی در فهم عبارات پیرمرد خردمند دارم.
+ مقصودتان را از ممات نفهمیدم..!
_ حیات و زندگانی از منظر تو در چه خلاصه میشود؟
+ زندگی یعنی داشتن هدفی برای زیستن، که تا زنده ای و در این دنیا تنفس می کنی برای رسیدن به آن بکوشی تا به آن دست یابی.
_ احسنت جوان! معلوم است جوان روزگار چشیده ای هستی. خب ممات از منظر من یعنی گم کردن این مسیر... مردمان این آبادی فراموش کردند برای چه هدفی زنده اند و روزگار می گذراند..
گویا آمده اند که تنها بگذرد... عده ای از مردمانی که پیش تر ایشان را دیده ای، در زندگی شان سختی فراوان کشیده اند... راه های زیادی پیموده اند... به تقلا و تکاپو افتادند اما گام هایشان مسیری بیراهه را پیموده...
_ او خود اصل حیات بشریت است... در این تاریکی ها، نور مطلقی است که نجات بخش تمام بشر از مسیر های انحرافی...
محبت او را باید با تمام وجودت دریابی!
+ محبت؟ آخر پیشوای شما به یک جوان مسیحی چه محبتی می تواند داشته باشد؟!
_ جوان! تو مگر به وصف یارانت برای دیدن پیشوای ما به اینجا نیامده ای؟ بگو به دنبال چه چیز به اینجا آمده ای؟ بازگشتیم به سوال نخستم...
+ آمدم تا با سیره اش آشنا شوم، گفتند او دست نیاز احدی را رد نمی کند.
آمده ام تا... آمده ام تا راه نشانم دهد... آمده ام چون خسته ام از این گونه زندگی... از مردمانی که تعلیمات عیسی مسیح را به سبک و روش خویش دست خوش انحراف و تحریف کرده اند؛ و چشم ها و گوش های خویش را از هر انچه جز آن باشد، بسته اند.
من از قبیله خود به آقای شما پناه آورده ام به امید دستگیری...
_ درست آمده ای جوان... اما راه همان است که ابتدا گفتم. «خودت را دریاب...» دلت را از غیر خدا پاک کن تا بتواند میزبان چنین میهمان عزیزی شود.
+ اما چگونه؟
کتابچه کوچکی را از درون جامه اش بیرون می آورد و به سویم می گیرد.
_ این هدیه را از من بپذیر، این کتاب ما مسلمانان است که ما در حقش ظلم فراوان کردیم! این را بخوان... با این کتاب می توانی خودت را پیدا کنی... وقتی قران را بشناسی در می یابی که امام قرآن مجسم است... مخلوقی زمینی اما با روحی متعالی و آسمانی...
پیرمرد به دنبال عصایش می گردد. آن را می یابد، به کمکش از جا برمی خیزد... آرام می گوید:
+ابو وصال قلبت را برای میزبانی امامش آماده کن...
آقا سلامت رساند و گفت به ابو وصال بگو:
« اگر او لحظاتی از زندگی اش را به یاد ماست، ما صبح و شام به یاد اوییم!»
پیرمرد آهسته قدم بر می دارد و در امتداد افق دور می شود...
به کتاب کوچک مسلمانان خیره می شوم...
به ناگاه متوجه اتفاق عجیبی می شوم...
آن پیر مرد روشن دل نام مرا از کجا می دانست..؟!!
در حالی که هیچ یک از مردم این آبادی مرا نمی شناختند!
قرآن در دستم را باز می کنم... قسمتی از آن را با خود زمزمه می کنم:
"یا ایها الذین آمنو علیکم انفسکم..."
#مهربان_من
#داستان_نیمه_بلند
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش مردم به یک سوال متفاوت:👆👆
آخرین باری که به یاد امام زمان افتادید کی بود؟!
بر هم زنید یاران این جمع بیصفا را💘
مجلس صفا ندارد بی یار مجلس آرا💝
#کلیپ
#مهربان_من
🌼 @yaran_samimii
samimane.blog.ir🌼