📌 خیلی از آدما
وقتی میرن پرسشنامه شخصیت🧐 پر کنن،
نمیتونن کاملا خودشون باشن و دقیق جواب بدن!
🌀 به دلایل مختلف...
- مثلا اینکه به جای واقعیت ها، ایده آل هاشون رو در نظر میگیرن...🌈✨
- بــــدی هاشون رو کوچیک میبینن!
- خوبی هاشون بــــزرگ به نظرشون میاد!
- یا نمیتونن رفتار هاشون رو خوب تحلیـل📊 کنن...
بههمینخاطر شناخت دیگران تو شرایط عادی،
خیلی وقتها به واقعیت🏞 نزدیـک تره!
و البته خیلی هم سخت ⚙ بدست میاد!
چون نمیشه ۲۴ ساعته به آدما چسبید و تحت نظرشون گرفت!🤨
.
.
.
اما میشه ۲۴ ساعته نشوندشون پای گوشی📲
و به تمام اطلاعاتی که رد و بدل میکنن سرک کشید!😈
حریم خصوصی هم پَر...!!!😴😴😴
پ.ن:
کلیپ بالا رو حتما تماشا کردید دیگه...👀🎬
#فضای_مجازی
#زندگی_مجازی
🌸@yaran_samimii
samimane.blog.ir🌸
🤔| پرسید:
آخه اطلاعات شخصی📂 ما به چه درد کسی میخوره؟!
🤓| گفتم:
چرا تا حالا نشنیدی تو بوفه یه دبستان، حبوباتِ خام 🍱 بفروشن؟!
.
.
.
.
.
بعدم قرار شد ادامه ی مکالمه توسط ♡یاران صمیمی♡ نوشته بشه!😉✍
📲🌀 #چالش
#فضای_مجازی
🌸@yaran_samimii
samimane.blog.ir🌸
💭 #ارسالی_از_بر_و_بچ
همونطور که اون رفقیمون که فکر کردن نفهمیدن، فهمیدن😅😉
وقتی کسی روی شخصیت ما مسلط باشه✅
میتونه جوری تبلیغ کنه که کالاهاشو بخریم...
میتونه جوری حرف بزنه که باور کنیم...🗣
میتونه جوری فرهنگسازی کنه که بپذیریم...
میتونه نقاط قوت مون رو ضعیف کنه...🌪
میتونه از نقطه ضعفامون سو استفاده کنه...
و همهی اینا رو طبق سلیقه ما انجام میده!
چون مخاطب شناسی🧐 میکنه:
که به هر کس باید چی بده که جواب بده...
❣ #ما_صمیمی_هستیم
🌸@yaran_samimii
samimane.blog.ir🌸
🧐 یادداشت های یک رمان اینترنتی خوان
🔴 #رمان_اینترنتی
3️⃣ #قسمت_سوم
📖🌐📖🌐📖🌐📖🌐📖🌐📖
🤯✍🏻اعتیاد می دانید چیست؟ یک عادت که خیلی بد است، ضرر دارد، بدبختت می کند، روز و عمرت را می سوزاند.
🌈✍🏻 من اما حس می کردم این از آن دسته هایی است که دارد روزم را رنگین کمان می کند و شب هایم را پرستاره.
🌍✍🏻 باور کنید همین هم هست که از 92 درصد دختران ایران زمین بپرسید، همین را می گویند که...
📚✍🏻به غیراز دوستانم، هدی و نرگس و مهدیه...
خودشان مثل من رمان خوان بودند و حال، چند روزی است که برای خواندن درسها برنامه ریخته اند و من را در منگنهی درس درمانی گذاشته اند.
🧕🏻✍🏻نرگس میگفت: هر ماشین شاسی بلندی که از کنارم میگذره، حس میکنم آرتان یا آرشام یا دانیار یا علیرضا و امیر و دانیال الآن پشت فرمان نشستند. باذوق سرک میکشم.
😒✍🏻 اغلب یک پیرمرد مو سپید یا یک مرد جاافتاده کچل پشت فرمانه؛ هرچند که من قیافه بگیرم مثل دخترهای رمان، اونها که نه دلبرند و نه دلداری برای من.
🙄✍🏻از این همه کنف شدن خسته شدم. جوون های دوروبرم دو زار پول ندارند. تهش یک موتور دارند یا یک پراید پیت حلبی.
خندهام میگیرد از استدلال نرگس.
💰✍🏻مهدیه هم میگوید: من که پولدار دوروبرم نیست، اما الآن دلم نمیخواد یک پسر پولدار بیاد خواستگاریم. بس که رمانهایی که خوندم پولدارهاشون، بدبختی هاشون گریهم رو درآورد. همین بابایِ کارمند اداره آبم با خونه قسطیمون رو میپرستم.
❌✍🏻مخالفت میکنم و شروع میکنم به استدلال آوردن.
اما میگوید: چرا در «آمین دعایت باشم» سه تا دختری که برای سه خانوادهی پولدار بودند از بس پدرشون به مادرشون خیانت کرده بود یا دعوا و مشکل بیتوجهی داشتند، از خونه بیرون زده بودند؟ یا در رمان «این مرد امشب میمیرد» با اون زندگی سلطنتیشون همشون یکجور بدبخت بودند.
◀️ ادامه دارد...
╭┅──────┅╮
📖 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯