eitaa logo
من یک طلبه ام
124 دنبال‌کننده
141 عکس
297 ویدیو
2 فایل
نحن ابناء الدلیل شما هم می توانید در تولید محتوا همکاری کنید؛ آدرس سایت: http://talabe-am.blog.ir برای ارتباط با مدیر : @aaynsin
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم متن تقریر بخش مقدمات ورود به کتاب مرحوم مظفر جلسه 1 تا 7) آماده و در سایت بارگذاری شده است. دانلود از طریق لینک زیر: http://talabe-am.blog.ir/post/14 ✅ شما هم می توانید در این کار ما را یاری کنید. کانال من یک طلبه ام @talabe_am
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم متن تقریر بخش مجمل و مبین و جلسه تعمیق و جمع بندی کل مباحث اصول کتاب مرحوم مظفر جلسه 96 تا 104) آماده و در سایت بارگذاری شده است. دانلود از طریق لینک زیر: http://talabe-am.blog.ir/post/16 ✅ شما هم می توانید در این کار ما را یاری کنید. کانال من یک طلبه ام @talabe_am
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل زنبور عسل؛ 🔸 بنده یک وقتی تشبیه کردم این حرکت طلّاب را در آن روز در سطح عظیم کشور به آنچه در این آیه‌ی شریفه آمده است: وَ اَوحیٰ رَبُّکَ اِلَی النَّحلِ اَنِ اتَّخِذی مِنَ الجِبالِ بُیوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعرِشونَ، ثُمَّ کُلی مِن کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخرُجُ مِن بُطونِها شَراب مُختَلِفٌ اَلوانُه فیه؛ گفتم هم عسل داشتند، هم نیش داشتند؛ . طلبه‌ی آن روز، هم میرفت مردم را هشیار میکرد، بیدار میکرد و جوان را سیراب میکرد از معارف انقلاب و مبارزه‌ی در راه خدا و در راه اسلام، هم نیش خودش را به آن که باید بزند میزد. کانال @talabe_am
✍️ طبق روایت تاریخ امروز یعنی 27 ذی الحجه در منطقه ای به نام ذوحُسَم با لشکر حر بن یزید ریاحی روبرو شدند. روز يكشنبه مطابق با بيست و هفتم از ماه ذي الحجه، وارد اين منزل شد و دستور داد كه خيمه‌ها را در اين مكان برپا كردند. حُر ابن يزيد ریاحی با هزار سوار هنگام ظهر از گرد راه رسيد و برابر امام عليه السلام با لشكريانش قرار گرفت. رو به اصحاب خود كرد و فرمود: اين گروه را سيراب كنيد و اسبان آنان را نيز آب دهيد! ياران امام فرمان بردند و لشكريان حر را و حتي اسبان آنان را نيز سيراب كردند! امام به لشکریان حر چنین فرمود: «بنی امیه حدود خدا را اجرا نکرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند. شما به من نامه ها نوشتید و گفتید که با من بیعت کرده اید، که من فرزند دخت پیامبر و اسوه ای برای شما هستم، اگر بیعتتان را بشکنید، سوگند به جانم! که از شما هم بعید نیست، چرا که با پدرم علی و برادرم حسن و پسر عمویم مسلم پیمان شکنی کردید. بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده اید.» 😭😭😭 @talabe_am
صل الله علیه و آله فرمود: اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دل هاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود . کتاب جامع احادیث الشیعه ، جلد ۱۲، صفحه ۵۵۶ ┄┅❅🍃🌺🍃❅┅┄
دو تذکر مهم شهید مطهری به اهل منبر: عظمت کربلا به جنبه معنویت و روحانیت آن است نه فاجعه بودن آن / قهرمانان اصلی کربلا سیدالشهداء(ع) و یاران ایشان‌اند نه شمر و ابن زیاد! 🔹معمولاً اهل منبر وقتی که می‌خواهند قضیه کربلا را بزرگ کنند جنبه فاجعه‌بودن و ظلم و ستم‌ها را بزرگ می‌کنند، در جستجوی پیدا کردن و حتی جعل کردن فاجعه‌هایی هستند؛ با بیان‌های مختلف و تشبیهات و مجسم‌ساختن‌ها جنبه فاجعه بودن را تقویت می‌کنند و حال آنکه ما باید از خود بپرسیم: بزرگی حادثه کربلا از چه نظر است؟ آیا از نظر فجیع‌بودن است؟ 🔸قطعاً این فاجعه، فاجعه کم‌نظیری است ولی فاجعه عظیم و شاید عظیم‌تر از این در دنیا زیاد بوده. عظمت مطلب از لحاظ سیدالشهداء(ع) و یاران آن حضرت است، نه از لحاظ ابن زیاد و ابن سعد و اتباع و اشیاع آنها؛ عظمتِ سعادت است نه عظمتِ شقاوت. 🔹کربلا بیش از آن اندازه که نمایشگاه شقاوت و بدی و ظهور پلیدی بشر باشد، نمایشگاه روحانیت و معنویت و اخلاق عالی و انسانیت است ولی اهل منبر کمتر به آن جنبه توجه دارند؛ و به عبارت دیگر در این قضیه از آن جنبه باید نگاه کرد که اباعبدالله(ع) و اباالفضل(ع) و زینب(س) قهرمان داستانند نه از آن جهت که شمر و سنان قهرمان داستانند. 📝 استاد مطهری، حماسه حسینی، ج 2 @talabe_am
(1) زمینه های دو خطر عمده اسلام را تهدید می کند که یکی خطر «دشمن خارجی» و دیگری خطر «اضمحلال داخلی» است. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج معین کرده و جهاد را گذاشته است. جهاد مخصوص دشمنان خارجی نیست. (جاهِدِ الکفّارَ و المنافقین) (توبه 73). منافق خودش را در درون نظام قرار می دهد. لذا با همه اینها باید جهاد کرد. ماجرای عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسان ها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می خواستند؛ و هم در جبهه درونی، که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود. نکته دوم به نظر من مهمتر است. برهه ای از زمان گذشته بود. دوران سختی های اولیه کار طی شده بود. فتوحاتی انجام شده بود. غنائمی به دست آمده بود. دایره کشور وسیع تر شده بود. دشمنان خارجی اینجا و آنجا سرکوب شده بودند. غنائم فراوانی در داخل کشور به جریان افتاده بود. عده ای پول دار شده بودند و عده ای در طبقه قرار گرفته بودند. یعنی بعد از آنکه اسلام اشرافیت را قلع و قمع کرده بود، یک طبقه اشراف جدید در دنیای اسلام به وجود آمد. عناصری با نام اسلام، با ها و - پسر فلان صحابی، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیامبر - در کارهای ناشایست و نامناسب وارد شدند، که بعضی از اینها، اسم هایشان در تاریخ ثبت است. قضایا کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ابتدا سابقه داران اسلام - اعم از صحابه و یاران و کسانی که در جنگ های زمان پیغمبر شرکت کرده بودند - از امتیازات برخوردار شدند، که بهره مالی بیشتر از المال ، یکی از آن امتیازات بود. این خشتِ اول بود. حرکت های منجر به ، این گونه از نقطه کمی آغاز می شود و سپس هر قدمی، قدم بعدی را سرعت می بخشد. انحرافات از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. منبع: کتاب . حضرت آقا. ادامه دارد ... @talabe_am
(2) در دوران خلیفه سوم وضعیت به گونه ای شد که برجستگان پیغمبر، جزو بزرگترین زمان خود محسوب می شدند! یعنی همین صحابه عالی مقام که اسم هایشان معروف است - طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقّاص و غیره - این بزرگان، که هر کدام یک کتاب قطور سابقه افتخارات در بدر و حُنین و اُحُد داشتند، در ردیف اول سرمایه داران اسلام قرار گرفتند. یکی از آنها وقتی مُرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین وَرثه تقسیم کنند، ابتدا به صورت شِمش در آوردند و سپس با تبر، بنای شکست و خرد کردن آنها را گذاشتند. مثل هیزم، که با تبر به قطعات کوچک تقسیم کنند! اینها در تاریخ ضبط شده است و مسائلی نیست که بگوییم شیعه در کتاب های خود نوشته اند. حقایقی است که همه در ثبت و ضبط آن کوشیده اند. مقدار درهم و دیناری که از اینها به جا می ماند، افسانه وار بود. وقتی می گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنی این. یعنی افرادی در جامعه پیدا شوند که به تدریج مُسری خود - دنیازدگی و شهوت زدگی - را که متأسفانه مهلک هم هست، همین طور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتی، مگر کسی دل و جرأت یا حوصله پیدا می کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟! مگر چنین چیزی اتفاق می افتاد؟ چه کسی به فکر این بود که با و فسادِ آن روزِ یزیدی کند؟ در چنین زمینه ای، عظیم حسینی به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه راحت طلبیِ فسادپذیرِ رو به تباهی میانِ مسلمانانِ عادی و معمولی. این مهم است. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا. ادامه دارد ... @talabe_am
(3) به علیه‌السّلام می‌گفتند: شما در مدینه و مکه، محترّمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشه‌ای بروید که با یزید کاری نداشته باشید، یزید هم با شما کاری نداشته باشد! این همه مرید، این همه شیعیان؛ زندگی کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟ این، آن سؤالِ اصلی است. این، آن درسِ اصلی است. نمی‌گوییم کسی این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافاً در این زمینه، خیلی هم کار و تلاش کردند، حرف هم زیاد زدند. حال این مطلبی را هم که ما امروز عرض می‌کنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازه‌ای در این قضیه است. دوست دارند چنین بگویند که حضرت (ع) خواست یزید را کنار بزند و خود یک حکومت، تشکیل دهد. این هدفِ قیام ابی‌ عبداللَّه علیه‌السّلام بود. این حرف، است؛ نمی‌گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمی‌شود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ . بله؛ کسی که به قصد حکومت، حرکت می‌کند، تا آن‌ جا پیش می‌رود که ببیند این کار، شدنی است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفه‌اش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آن‌ جا جایز است انسان برود که بشود رفت. آن‌ جا که نشود رفت، باید برگشت. اگر آن کسی که می‌گوید هدف حضرت (ع) از این قیام، تشکیل حکومت حَقّه‌ ی علوی است مرادش این است این درست نیست؛ برای این‌ که مجموع حرکت امام (ع)، این را نشان نمی‌دهد. در نقطه‌ی مقابل، گفته می‌شود: نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت (ع) می‌دانست که نمی‌تواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدّتی بر سرِ زبانها خیلی شایع بود! بعضی با تعبیرات زیبای شاعرانه‌ای هم این را بیان می‌کردند. حتّی من دیدم بعضی از علمای بزرگ ما هم این را فرموده‌اند. این حرف که اصلاً حضرت، قیام کرد برای این‌که شهید شود، حرف جدیدی نبوده است گفت: چون با ماندن نمی‌شود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن، کاری بکنیم! این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزی نداریم. را که ما در شرع مقدّس می‌شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان می‌بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادتِ صحیح اسلامی است. اما این‌ که آدم، اصلاً راه بیفتد برای این‌که «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه‌ ی چنینی که «خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»؛ اینها آن چیزی نیست که مربوط بدان حادثه‌ ی به آن عظمت است. در این هم بخشی از حقیقت هست؛ اما هدفِ حضرت (ع)، این نیست. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا. ادامه دارد ... @talabe_am
(4) پس به طور خلاصه، نه می‌توانیم بگوییم که حضرت (ع) قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل بود، و نه می‌توانیم بگوییم حضرت (ع) برای شدن قیام کرد. چیز دیگری است. بنده به نظرم این‌ طور می‌رسد: کسانی که گفته‌اند «هدف، حکومت بود»، یا «هدف، شهادت بود»، میان هدف و نتیجه، خَلط کرده‌اند. نخیر؛ هدف، اینها نبود. علیه‌السّلام، هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می‌طلبید که این ، یکی از دو را داشت: «حکومت،» یا «شهادت». البته حضرت (ع) برای هر دو هم آمادگی داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و می‌کرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد و می‌کرد. هم برای این توطین نفس می‌کرد، هم برای آن. هر کدام هم می‌شد، درست بود و ایرادی نداشت؛ اما هیچ کدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است. چیست؟ اگر بخواهیم هدف امام حسین علیه‌السّلام را بیان کنیم، باید این‌طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین - حتّی خود پیغمبر (ص) - انجام نداده بود. نه پیغمبر (ص) این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین (ع)، نه امام حسن مجتبی (ع). واجبی بود که در بنای کلّی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جای مهمّی دارد. با وجود این‌ که این واجب، خیلی مهم و بسیار اساسی است، تا زمان امام حسین (ع)، به این واجب عمل نشده بود - عرض می‌کنم که چرا عمل نشده بود - امام حسین (ع) باید این واجب را عمل می‌کرد تا درسی برای همه‌ی باشد. مثل این‌ که پیغمبر (ص) حکومت تشکیل داد؛ تشکیل حکومت درسی برای همه‌ی تاریخ اسلام شد و فقط حکمش را نیاورد. یا پیغمبر (ص)، جهاد فی سبیل اللَّه کرد و این درسی برای همه‌ی تاریخ مسلمین و تاریخ بشر - تا ابد - شد. این واجب هم باید به وسیله‌ی امام حسین علیه‌السّلام انجام می‌گرفت تا درسی عملی برای مسلمانان و برای طول تاریخ باشد. حالا چرا امام حسین (ع) این کار را بکند؟ چون زمینه‌ی انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمی‌آمد؛ مثلاً در زمان امام علی النقی علیه‌السّلام پیش می‌آمد، همین کار را امام علی النقی می‌کرد و حادثه‌ی عظیم و تاریخ اسلام، امام علی النقی علیه‌الصّلاة و السّلام می‌شد. اگر در زمان امام حسن مجتبی یا در زمان امام صادق علیهماالسّلام هم پیش می‌آمد، آن بزرگواران عمل می‌کردند. در زمان قبل از امام حسین (ع)، پیش نیامد؛ بعد از امام حسین(ع) هم در تمام طول حضور ائمه (ع) تا دوران غیبت، پیش نیامد. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا. ادامه دارد ... @talabe_am
(5) پس عبارت شد از انجام این ؛ که حالا شرح می دهم این واجب چیست. آن وقت به طور طبیعی انجام این واجب به یکی از دو نتیجه می رسد؛ یا نتیجه اش این است که به قدرت و حکومت می رسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسین حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم می رسید، قدرت را محکم می گرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر و امیر المؤمنین اداره می کرد. یک وقت هم انجام این واجب، به حکومت نمی رسد، به شهادت می رسد. برای آن هم امام حسین حاضر بود. خداوند امام حسین و دیگر ائمۀ بزرگوار را طوری آفریده بود که بتوانند بار سنگین آن چنان شهادتی را هم که برای این امر پیش می آمد، تحمل کنند، و تحمل هم کردند. البته داستان مصائب ، داستان عظیم دیگری است. حال اندکی قضیه را توضیح می دهم. پیغمبر اکرم و هر پیغمبری وقتی که می آید، یک مجموعه احکام می آورد، این احکامی را که پیغمبر می آورد، بعضی فردی است و برای این است که انسان خودش را اصلاح کند؛ بعضی اجتماعی است و برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه ی احکامی است که به آن می گویند. خب اسلام بر قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شد. نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصی، جهاد فی سبیل الله، تشکیل حکومت، اقتصاد اسلامی، روابط حاکم و مردم و وظایف مردم در مقابل احکام را آورد. اسلام، همه ی این مجموعه را بر عرضه کرد، همه را هم پیغمبر اکرم بیان فرمود. (یا ایها الناس و الله من شی ء یقربکم من الجنه و یباعدکم من النار الا و قد أمرتکم به)(1)؛ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله همه ی آن چیزهایی را که می تواند انسان و یک جامعه ی انسانی را به سعادت برساند را فرمود نه فقط بیان بلکه آن ها را عمل و پیاده کرد. خب؛ در زمان پیغمبر حکومت اسلامی و جامعه ی اسلامی تشکیل شد، اقتصاد اسلامی پیاده شد، جهاد اسلامی بر پا و زکات اسلامی گرفته شد؛ یک کشور و یک نظام، اسلامی شد، باید جامعه ی اسلامی و فرد اسلامی از این خط، بر روی این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند؛ که اگر چنین حرکتی هم انجام گیرد، آن وقت انسان ها به می رسند، اگر جامعه ی اسلامی شد اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود، چیست؟ 1) الکافی، جلد 1، ص 74 (ای مردم! به خدا چیزی نبود که شما را به بهشت نزدیک و از آتش دور کند، جز آنکه بدان دستورتان دادم. ) منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 147 تا 149. ادامه دارد ... @talabe_am
(6) دو نوع داریم. یک وقت فاسد می شوند؛ خیلی وقت ها چنین چیزی پیش می آید، اما احکام اسلامی از بین نمی رود؛ لیکن یک وقت مردم که فاسد می شوند، ها هم فاسد می شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد می شوند. از آدم های فاسد، اصلا دین صحیح صادر نمی شود. قرآن و حقایق را تحریف می کنند. خوب ها را بد و بدها را خوب و منکر را معروف و معروف را منکر می کنند. خطی را که اسلام مثلا به این سمت کشیده است، صد و هشتاد درجه به سمت دیگر عوض می کنند. اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد، تکلیف چیست؟ البته پیغمبر فرموده بود که تکلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: (من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه)(1) و آیات زیاد و روایت فراوان دیگر و همین روایتی که از قول امام حسین برایتان نقل می کنم. امام حسین علیه السلام این روایت پیغمبر را برای مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر می توانست به این حکم الهی عمل کند؟ نه، چون این حکم الهی وقتی قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه منحرف شد، باید کاری کرد. خدا حکمی در اینجا دارد. در جوامعی که انحراف به حدی پیش می آید که خطر انحراف است ، خدا تکلیفی دارد. خدا انسان را در هیچ قضیه ای بی تکلیف نمی گذارد. پیغمبر این تکلیف را فرموده است. قرآن و حدیث گفته اند، اما پیغمبر که نمی تواند به این تکلیف عمل کند. چرا نمی تواند؟ چون این تکلیف را آن وقتی می شود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیر المؤمنین، که به آن شکل منحرف نشده است. در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اما هنوز به آن حدی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته باشد. شاید بشود گفت در برهه ای از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتی نبود که این کار انجام گیرد، موقعیت مناسبی نبود؛ این حکمی که جزو مجموعه ی احکام اسلامی است، اهمیتش از خود حکومت کمتر نیست؛ چون حکومت یعنی ادارۀ جامعه. اگر جامعه به تدریج از خطر خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا شد، اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات یا به تعبیر امروز، انقلاب؛ اگر آن حکم انقلاب را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردی می خورد؟ 1) سوره مبارکه مائده، آیه 54، (هر کس از شما از دینش برگردد، خدا به زودی جمعیتی را به عرصه می آورد که دوستشان دارد و دوستش می دارند) منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 149-150 ادامه دارد ... @talabe_am
(7) پس اهمیت آن حکمی که مربوط به برگرداندن جامعه منحرف به خط اصلی است، از اهمیت خود حکم حکومت کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفر بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از جهاد با کفار بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه اسلامی بیشتر است. حتی شاید بشود گفت اهمیت این حکم از عبادات بزرگ الهی و از حج بیشتر است. چرا؟ به خاطر اینکه در حقیقت این حکم، تضمین کننده ی زنده شدن اسلام است؛ بعد از آنکه مشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است. خب، چه کسی باید این حکم را انجام دهد؟ چه کسی باید این تکلیف را به جا بیاورد؟ یکی از جانشینان پیغمبر، وقتی در زمانی واقع شود که آن انحراف، به وجود آمده است. البته به شرط اینکه موقعیت باشد، چون خدای متعال به چیزی که فایده ندارد تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر کاری بکنند فایده ای ندارد و اثر نمی بخشد. باید موقعیت مناسب باشد. البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد، نه اینکه بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ مراد این نیست باید موقعیت مناسب باشد، یعنی انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه ای بر آن مترتب می شود؛ یعنی پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در نخواهند ماند. این آن تکلیفی است که باید یک نفر انجام می داد. در زمان امام حسین علیه السلام هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید کند، زیرا انحراف پیدا شده است. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 150 ادامه دارد ... @talabe_am
(8) برای اینکه بعد از معاویه کسی به حکومت رسیده است که حتی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کند. شرب خمر و کارهای خلاف می کند. تعرضات و فسادهای جنسی را واضح انجام می دهد. علیه قرآن حرف می زند. علنا شعر بر خلاف قرآن و بر رد دین می گوید و علنا مخالف با اسلام است. منتها چون اسمش رییس مسلمان هاست، نمی خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقه مند و دلسوز به اسلام نیست، بلکه با عمل خود، مثل چشمه ای که از آن مرتب آب گندیده تراوش می کند و بیرون می ریزد و همه ی دامنه را پر می کند، از وجود او آب گندیده می ریزد و همه ی جامعه ی اسلامی را پر خواهد کرد. حاکم فاسد،این گونه است دیگر؛ چون حاکم در رأس قله است و آنچه از او تراوش کند، در همان جا نمی ماند، برخلاف مردم عادی، بلکه می ریزد و همه ی قله را فرا می گیرد. مردم عادی هر کدام جای خودشان را دارند. البته هر کس که بالاتر است، هرکس که موقعیت بالاتری در جامعه دارد، فساد و ضررش بیشتر است. فساد آدم های عادی، ممکن است برای خودشان، یا برای عده ای دور و برشان باشد؛, اما آن کسی که در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او می ریزد و همه ی فضار را پر می کند؛ همچنان که اگر صالح شد، صلاح او می ریزد و همه ی دامنه را فرا می گیرد. چنین کسی با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفه مسلمین شده است؛ خلیفه پیغمبر! از این انحراف بالاتر؟! زمینه هم آماده است، زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست؟ چرا، خطر که هست، مگر ممکن است کسی که در رأس قدرت است، در مقابل انسان های معارض، برا ی آن ها خطر نیافریند؟ جنگ است دیگر. شما می خواهی او را از تخت قدرت پایین بکشی و او بنشیند و تماشا کند؟! بدیهی است که او هم به شما ضربه می زند. پس خطر هست. اینکه می گوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعه اسلامی، طوری است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسان ها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین می خواست قیام کند، پیام او دفن می شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است. سیاست ها به گونه ای بود که مردم نمی توانستند حقانیت سخن را بشوند. لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت. کاری، اقدامی و قیامی نکرد. چون موقعیت آنجا مناسب نبود. قبلش هم امام حسن علیه السلام بود. ایشان هم قیام نکرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه این که امام حسین و امام حسن، اهل این کار نبودند. امام حسن و امام حسین فرقی ندارند. امام حسین و امام سجاد، فرقی ندارند. امام حسین و امام علی النقی و امام حسن عسکری علیه السلام فرقی ندارند. البته وقتی که این بزرگوار، این مجاهدت را کرده است، مقامش بالاتر از کسانی است که نکردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت یکسانند. برای هر یک از آن بزرگواران هم که پیش می آمد، همین کا را می کردندو به همین مقام می رسیدند. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 151 و 152 ادامه دارد ... @talabe_am
(9) خوب؛ امام حسین هم در مقابل چنین انحرافی قرار گرفته است. پس باید آن تکلیف را انجام دهد. موقعیت هم مناسب است. پس دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنیفه و عبد الله بن عباس، اینها که عامی نبودند، همه دین شناس، آدم های عارف، عالم و چیز فهم بودند؛ وقتی به حضرت می گفتند که، آقا خطر دارد، نروید. می خواستند بگویند وقتی خطری در سرِ راه تکلیف است، تکلیف برداشته است. آنها نمی فهمیدند که این تکلیف، تکلیفی نیست که با خطر برداشته شود. این تکلیف همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه آن قدرتی چنان مقتدر به حسبِ ظاهر قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزی می شود؟! این تکلیف، همیشه خطر دارد. کاری که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخۀ کوچکش هم در زمان امام انجام گرفت. منتها آنجا به نتیجه ی شهادت رسید، اینجا به نتیجۀ حکومت. این همان است، فرقی نمی کند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار یکی بود. این مطلب اساس معارف امام حسین است. معارف حسینی، بخش عظیمی از معارف شیعه است. این پایۀ مهمی است و خود، یکی از پایه های اسلام است. پس هدف عبارت شد از بازگرداندن جامعۀ اسلامی به . چه زمانی؟ آن وقتی که راه، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 152 ادامه دارد ... @talabe_am
(10) البته دوران تاریخ اوقات مختلفی است. گاهی شرایط آماده است و گاهی آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف یکی بود. منتها وقتی انسان به دنبال این هدف، راه می افتد و می خواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، برای اینکه اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک وقت است که وقتی قیام کرد به حکومت می رسد؛ یک وقت است که این قیام، به حکومت نمی رسد، به شهادت می رسد؛ آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا، به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتی که به شهادت برسد، دیگر قیام فایده ای ندارد؟ چرا، هیچ فرقی نمی کند. این قیام و این حرکت در هر دو صورت فایده دارد چه به شهادت برسد، چه به حکومت، منتها هر کدام یک فایده دارد. باید انجام داد؛ باید حرکت کرد. این آن کاری بود که امام حسین انجام داد. منتها امام حسین آن کسی بود که برای اولین بار این حرکت را انجام داد. قبل ازاو انجام نشده بود. چون قبل از او در زمان پیغمبر و امیر المؤمنین چنین زمینه و انحرافی به وجود نیامده بود، یا اگر در مواردی انحرافی هم بود، زمینۀ مناسب و مقتضی نبود. زمان امام حسین هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسین، این اصل قضیه است. پس می توانیم این طور جمع بندی کنیم، بگوییم امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعۀ اسلامی یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعۀ اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است. البته این کار، گاهی به نتیجۀ حکومت می رسد- امام حسین برای این آماده بود- گاهی هم به نتیجۀ شهادت می رسد؛ برای این هم آماده بود. ما به چه دلیل این مطلب را عرض می کنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست می آوریم. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 152-153 ادامه دارد ... @talabe_am
(11) من در میان کلمات حضرت ابی عبدالله علیه السلام چند عبارت را انتخاب کرده ام، البته بیش از اینهاست که همه همین معنا را بیان می کند. اول در مدینه، آن شبی که ولید، حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید. حضرت به او فرمود:باشد تا صبح ( وننظر وتنظرون أینا أحق بالبیعه و الخلافه)، برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود. مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچه های مدینه دید، گفت یا ابا عبدالله، تو خودت را به کشتن می دهی. چرا با خلیفه بیعت نمی کنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده، خودت را به زحمت نینداز. حضرت در جواب او این جمله را فرمود: ( إنا لله و إنا إلیه راجعون و علی الإسلام السلام إذ قد بلیت الامه براع مثل یزید) ؛ دیگر باید با اسلام خداحافظی کرد و بدرود گفت، آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید مبتلا گردد. قضیه ی شخص یزید نیست، هر کس مثل یزید باشد. حضرت می خواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود قابل تحمل بود؛ اما الان پای و در میان است و با حکومت کسی مثل یزید نابود خواهد شد. به خاطر اینکه خطر انحراف، خطر جدی است اشاره می کند. مسیله عبارت از خطر برای اصل اسلام است. حضرت ابی عبدالله علیه السلام، هم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبت هایی با محمدبن حنیفه داشت؛ به نظر من می رسد که این وصیت مربوط است به هنگامی که می خواست از مکه خارج شود، در ماه ذی حجه هم که محمد بن حنیفه به مکه آمده بود، صحبت هایی با حضرت داشت. حضرت به برادرش محمد بن حنیفه چیزی را به عنوان وصیت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانیت خدا به اینجا می رسد: ( أنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما) یعنی کسانی اشتباه نکنند و تبلیغات چی ها تبلیغ نکنند که امام حسین هم مثل کسانی که این گوشه و آن گوشه خروج می کنند برای اینکه قدرت را به چنگ بگیرند، برای خودنمایی، برای عیش و ظلم و فساد وارد میدان مبارزه و جنگ می شود. کار ما از این قبیل نیست؛ ( و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمه جدی) . عنوان این کار همین () است، می خواهم اصلاح کنم. این همان است که قبل از امام حسین انجام نگرفته بوده است. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 154-155 ادامه دارد ... @talabe_am
(12) این اصلاح از طریق () است. خروج یعنی . حضرت در این وصیت نامه این را ذکر کرد، تقریباً تصریح به این معنی است یعنی اولاً می خواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم برای اصلاح است؛ نه برای این است که حتماً باید به حکومت برسیم؛ نه برای این است که حتماً باید برویم شهید شویم، نه؛ می خواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکی نیست. یک وقت شرایط طوری است که انسان به حکومت می رسد و خودش زمام قدرت را به دست می گیرد؛ یک وقت نمی تواند این کار را بکند، نمی شود، شهید می شود. در عین حال هر دو قیام برای اصلاح است. بعد می فرماید: (ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی) (بحارالانوار/جلد۴۴/ص٣٢٩)؛ این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. این هم یک بیان دیگر. حضرت در مکه دو نامه نوشته است که یکی به رؤسای بصره و یکی به رؤسای کوفه است. در نامه ی حضرت به رؤسای بصره، این طور آمده است؛ (وقد بعثت رسولی إلیکم بهذا الکتاب، و إنی ادعوکم الی کتاب الله و الی نبیه، فان سنته قد أمیتت، و ان البدعه قد احییت فان تجیبوا دعوتی و تطیعوا امری أهدکم سبیل الرشاد) (بحار الانوار/جلد۴۴/ص٣۴٠) من می خواهم بدعت را از بین ببرم و سنت را احیا کنم؛ زیرا سنت را میرانده اند و بدعت را زنده کرده اند، اگر دنبال من آمده اید راه راست با من است؛ یعنی می خواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیای اسلام و احیای سنت پیغمبر و نظام اسلامی است. بعد در نامه به اهل کوفه فرمود: (فلعمری ما الإمام إلا الحاکم ا الکتاب القایم بالقسط الداین بدین الحق الحابس نفسه علی ذلک الله) (بحار الانوار/جلد۴۴/ص ٣٣۴) امام و پیشوا و رییس جامعه ی اسلامی نمی تواند کسی باشدکه اهل فسوق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست. باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنی در جامعه عمل کند؛ نه اینکه خودش در اتاق خلوت، فقط نماز بخواند؛ بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد؛ (الداین بدین الحق) یعنی آیین و قانون و مقررات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. (الحابس نفسه علی ذلک الله) ظاهرا معنای جمله این است که خودش را در خط مستقیم الهی به هر کیفیتی حفظ کند و اسیر جاذبه های شیطانی و مادی نشود، والسلام. بنابراین، را مشخص می کند. منبع: کتاب انسان 250 ساله. حضرت آقا، ص 154-155 ادامه دارد ... @talabe_am
(13) امام حسین از مکه خارج شد. آن حضرت در بین راه در هر کدام از منازل، صحبتی با لحن های مختلف دارد. در منزلی به نام (بیضه)، در حالی که حربن یزید هم در کنار حضرت است؛ حضرت می رود، او هم در کنار حضرت می رود. به این منزل رسیدند و فرود آمدند. حضرت فرمود: (ایها الناس، ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنته رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم والعدوان لم یغیر بقول و لا فعل کان حقا علی الله أن یدخله مدخله) یعنی اگر کسی ببیند حاکمی در جامعه بر سر کار است که ظلم می کند، حرام خدا را حلال می شمارد، حلال خدا را حرام می شمارد، حکم الهی را کنار می زند، عمل نمی کند و دیگران را به عمل وادار نمی کند، حاکم فاسد ظالم جائر که مصداق کاملش یزید بود، خدای متعال در قیامت این ساکت بی تفاوت بی عمل را هم به همان سرنوشتی دچار می کند که آن ظالم را دچار کرده است؛ پیغمبر مشخص کرده بود که اگر نظام اسلامی منحرف شد باید چه کار کرد. امام حسین هم به همین سفارش پیغمبر استناد می کند. پس امام حسین علیه السلام برای انجام یک واجب قیام کرد. این واجب در طول تاریخ متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظام جامعه ی اسلامی دچار یک فساد بنیادی شده است و بیم آن است که به کلی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند. البته در شرایط مناسب، آن وقتی که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیت و آزار ندیدن، نیست. لذا امام حسین قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد. حسین بن علی کاری کرد که وجدان مردم بیدار شد. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیه السلام قیام های اسلامی یکی پس از دیگری به وجود آمد. البته سرکوب شد؛ اما مهم این نیست که حرکتی از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است؛ اما تلخ تر از آن، این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن عکس العمل نشان دادن پیدا نکند. لیکن خطر بزرگ است. اگر امام حسین علیه السلام قیام نمی کرد، آیا روحیه ی تنبلی و گریز از مسؤلیت تبدیل به روحیه ی ظلم ستیزی و مسؤلیت پذیری می شد؟ تا قبل از شروع قیام امام حسین علیه السلام خواص هم حاضر نبودند قدمی بردارند. اما بعد از قیام امام حسین علیه السلام این روحیه زنده شد. این آن درس بزرگی بود که در ماجرای عاشورا، در کنار درس های دیگر باید بدانیم. این ماجرا این است. اینکه (الموعد بشهاده قبل استهلاله و ولادته)؛ اینکه قبل از ولادت آن بزرگوار (بکته السامء و من فیها و الأرض و من علیها)؛ حسین بن علی علیه السلام را در این عزای بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزای او را گرامی داشتند و به تعبیر این دعا یا زیارت، بر او گریه کردند، به خاطر این است. لذا شما امروز وقتی نگاه می کنید، اسلام را زنده شده ی حسین بن علی علیه السلام می دانید. او را پاسدار اسلام می دانید. @talabe_am
✍️ 💠 کسی که می خواهد در آینده مانند بزرگانی مثل علامه طباطبائی و مثلاً آیت اللّه جوادی آملی کار تفسیری بکند، همین سال اولش، صرف خواندنش باید با کسی که می خواهد بعد از شش سال درس در حوزه فرض امام جماعت مسجدی بشود، یا کارهای دیگر حوزوی بکند، فرق کند، صرفی که در کل مسیر حوزه یک بار بیشتر درس نمی گیرید - وقتی اهدافش متفاوت می شود باید طور دیگری درس بخواند. 💠 سال دوم مثلاً منطق دارید، کسی که می خواهد جانشین بزرگانی مثل علامه طباطبایی در زمینه ی حکمت و فلسفه و ... باشد، منطق خواندنش از همان اول با کسی که هیچ علاقه ای به علوم عقلی ندارد - مثلاً علاقه به حدیث دارد یا اهداف بلند علمی ندارد - باید متفاوت باشد. اینها منطق خواندنشان فرق می کند. همه ی درسها [اینطور است]. (1) @talabe_am
کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدّ ظله العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است. این کتاب ترجمه ی فارسی «انّ مع الصبر نصرا» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سید حسن نصرالله معرفی شد. آنچه کتاب حاضر را از کتاب های مشابه متمایز می کند، بیان حکمت ها، درس ها و عبرت هایی است که به فراخور بحث ها بیان شده و هر کدام از آنها می تواند چراغ راهی برای آشنایی مخاطب کتاب با فجایع رژیم منحوس پهلوی، و همچنین سختی ها و مرارات ها و رنجهای مبارزان و در مقابل پایمردی ها، مقاومت ها، خلوص و ایمان انقلابیون باشد. @talabe_am
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه ی اکید! حتماً کتاب «خون دلی که لعل شد» را مطالعه بفرمایید.
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمین در شب از نگاه سفینه ی فضایی ناسا سعی کنید خودتونو پیدا کنید اون پایین!! بیشتر دقیق بشید به این قضیه چه حسی دارید؟ @talabe_am
💠 تحصیل طلبه، عبارت است از گام‏ برداشتن به سمت شناخت . یعنی به ‏دست آوردن علوم و مهارت ‌هایی که یا مستقیم عنوان «دین ‏شناسی» دارد و یا مقدمه ی آن محسوب می‏شود. عمده توان و وقت طلبه باید صرف آموختن معارف دینی و به دست‏آوردن مقدمات آن گردد و هر فعالیت دیگری به ‏شرطی در زمره ی فعالیت‏ های صنفی طلبگی قرار می‏ گیرد که در همین راستا باشد. مثلاً تحصیل در رشته‏ های دانشگاهی مثل پزشکی و مهندسی مستقیم در راستای هدف طلبه قرار نمی‏گیرد. طلبه‏ ای که ضمن تحصیل علوم دینی به تحصیل در رشته ‏های علوم تجربی در دانشگاه می‏پردازد، نه طلبة خوبی خواهد بود و نه پزشک یا مهندس معتبری! و این افتخار بزرگی نیست. این چنین برنامه‏ ای نشان دهندة نوعی دوگانگی شخصیت و به‏ نتیجه‏ نرسیدن در انتخاب شاهراه حرکت زندگی است. آشنایی با دانش ‌ها، فنون و مهارت‏ های مختلف، گرچه مفید و در مواردی ضروری است، اما باید به خوبی روشن باشد که این فعالیت ‏ها تنها هنگامی «» محسوب می‏شود که هم‏ جهت با اهداف حوزوی باشد. اگر این مسئله به‏ خوبی روشن باشد، در توزیع عادلانه ی توان و زمان، سهم اصلی به کار طلبگی، و تراشه ‏ها به امور پراکنده ی دیگر اختصاص می‏یابد. طلبه نسبتی با دین خدا دارد. لباس امام عصر عجل الله در بر و تاج پیامبر صلّی الله به ‏سر می‏گذارد. و باید «پیام خدا» را به جامعه ابلاغ کند نه «نظر خود» را. به این منظور لازم است آگاهی شایسته ‏ای از محتوای دین خدا کسب کند و با منابع دین، شیوه ی استفاده از آن‏ ها و قواعد فهم روش ‏مند دین به‏ خوبی آشنا باشد تا در ارائه ی نظر دین امانت‏ داری کند. این توانایی‏ ها در دوره ی تحصیل، کسب می ‏شود و محور اصلی کار طلبه را تشکیل می‏دهد. کتاب استاد عالم زاده نوری @talabe_am
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تایم لپس از قصد نمایش مستند در مورد کهکشان یا بیان مطالب علمی در این زمان نداریم، می خوایم توجه کنید که بالاسر و اطرافمون یک سری چیزهایی وجود دارند. همین !! الان توجهتون به آسمان باشه تا به زودی جهت نگاهمونو برگردونیم سمت چیزای دیگه و یه چنتا سوال ساده مطرح کنیم! و بهشون پاسخ بدیم. 👈 موقع تماشا صدا رو قطع کنید. @talabe_am