متی ترانا ونراک
کی شود تو را ببینیم و تو ما را
دلم با یادتو آرام می گیرد.
عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری
سخت است همه را ببینم ولی تورا نبینم.
صبحم رابایاد تو آغاز می کنم
مهربان پدر!!
به یاد ندبه هایی که دربین مومنین، با عشق برایت دم میزدم با التماس! یادی از شهدایت میکردم با التماس! وندبه را با به وقت حاج قاسم میخواندم با التماس! .
شیعه درتب وتاب است.
بیا برپا شود قیامت از قیامت
عده ای ازشیعیان زیر چنگال آل سعود وعده ای دیگر بافتنه های یهود ومنافقین
وآنان که داعی حقوق بشر هستند، له شده اند.سرمایه های انسانی مارا به غارت بردند وشعائر مارا به سخره گرفتند.
عده ای گرفتار کرونا ویروس و درخانه وبیمارستان، با نفسهای حبس شده شان تو را می خوانند، یابن الحسن بیا بیا
عده ای از گرانی وبیکاری ودورویی ومستاجری، تورا میخوانند، بیا بیا
ولی چه خوب است، تورا برای تو بخواهم
دکتری با هزاران تخصص را محجوب کرده ام ودر فراقش میگریم.
مهربان پدر!! ناخلفم درست! ، سر باز میزنم درست! ، تندی میکنم درست! ، خطا میکنم درست! ، عهد خواندم وعهد شکستم درست!، عاقم نکن مهربان پدر!!
هوای دلم ابری ست، چشمانم بارانی است،نفسهامان تنگ شده است،
دلم با یادتو آرام میگیرد
متی ترانا ونراک
اللهم عجل لولیک الفرج
7 آذرماه 99
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
شهید فخری زاده
بکشید ما را... ملت زندهتر میشود
باز هم شهادت!!!
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (23)
از ميان مؤمنان مردانى هستند كه آنچه را با خداوند پيمان بسته بودند صادقانه وفا كردند (و خود را آماده ى جهاد نمودند)، برخى از آنان پيمانشان را عمل كردند (و به شهادت رسيدند) و بعضى ديگر در انتظار (شهادت) هستند، و هرگز (عقيده و پيمان خود را) تغيير ندادند.
دشمنان اسلام دون تر از این حرفها هستند.
اینها امتحان پس داده اند و قاتل مغزهای متفکر هستند.
روزی مطهری و روزی رجایی و روزی بهشتی و احمدی روشن ها را ترور کردند.
وروزی درسال 89 شهریاری را ، بامداد جمعه ای حاج قاسم را و شامگاه جمعه ای فخری زاده را گرفتند.
اینها دائما در حال نقشه اند و ما خوابیم ولی آنها بیدارند، دو دوتا چهارتا میکنند
وبا موشک های نقطه زن و ترور، مغزها را
می دزدند.
می گویید نه!!!
اینها از اسکلت مسلمانی نمیگذرند، آثار جرمشان در کلیسای "سد لیک“ نمایان است.
بازهم خواهید گفت مذاکره!!!!
لعنت بر دشمنان اسلام
لعنت بر خونخوران
لعنت بر منافقین
لعنت بر قاتلین
لعنت بر اسراییل
لعنت برنتانیاهو
عرض تسلیت دارم به رهبر عزیزم سیدعلی خامنه ای حفظه الله.
بکشید ما را که بیدار میشویم و
آماده باشیم برای شلیک هایمان درقلب تلاویو!!
بکشید مارا ملت ما زنده تر میشود
وحقا شهادت پایان زندگی مردان بزرگ است.
7آذر ماه 99
@talabemoshaver99
نامه سلیمان باتکیه بر وصیت نامه شهید
نامه ات را گشودم،قسمتی از آن را خواندم. قلم زده بودی حرف دلت را،
خداوندا تورا شکر گزارم که پس از
عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیت اش، اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان سیاسی اسلام است،
خامنهای عزیز که جانم فدای او باد قراردادی!!!.
وباز گفته بودی!
خداوندا!!! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت درآمیختی و درک بوسه بر گونه های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی.
خداوندا!!
ای قادر عزیز، ای رحمان رزاق،
پیشانی شکر شرم بر آستانت می سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیع حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک برای فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهرمند نمودی.
مکتبت واندیشه هایت را از دید قلم زن، ازخواندن نامه ات، اینطور نگاشتم.
ولایت پذیری ات سرآمد است درنامه تو،
امام باقر(ع) فرمود: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوِلَایَةِ؛ اسلام بر پنج چیز استوار و بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت».در روایتی ولایت رکن اول ذکر شده است.
ولایت مداریت ستودنی است، بادستان پرقدرت نظامیت، وبا صلابت وعقلانیتت،
قسم جلاله خوردی، که روز قیامت از وزنه ی ولایت مداری میپرسند.
وبیاد این عبارت افتادم:
نماز بى ولایت بى نمازیست
تعبد نیست، نوعى حقه بازیست
ولایت چیست در خون غوطه خوردن
کلید سینه بر مولا سپردن…
ازنامه ات فهمیدم
شهید زندگی کردی تا شهید شدی
شهادت اتفاقی نیست.
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ
-رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)فرمود: بالاى دست هر نيكو كارى يك نيكى است تا اينكه مرد در راه خدا كشته شود و چون در راه خدا كشته شد،بالاى آن عمل بهترى نيست..
مثل شمشیر فرود میامدی ومثل فرشته ناپدید میشدی. علم وعقل وشجاعتت در دایره ایمان کامل شده بود. شهادتت مبارک که با مبارکی اش تحولی در دلها ایجاد کرده است که هرکس با هر ابزارش جهاد کند، یکی با علمش، یکی با مالش، یکی باجانش، یکی با قلمش، ویکی با تولید نسلش قاسم ها را متولد می کند.
جالب است یکسال جهان بی حاج قاسم،
صدها نوزاد بعشق تو متولد شدند ونام قاسم، محمد قاسم، امیر قاسم گذاشتند، تا قسمت آنها هم حاج قاسم سلیمانی شود.
خونت میجوشد ودرپی تو محسن ها میایند...
ازنامه ات فهمیدم که مکتب تو فاطمی بوده، وجایی دور نیست که انصارالمهدی از او الگو میگیرد.
مهدی موعود «عج» فرمود :
«و فی إبنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لی أسوة حسنة»
الگوی من فاطمه زهرا دختر رسول الله است.
الگوی مهدی الامم فاطمه است، ومکتب حاج قاسم گرفته شده از الگوی مهدی، فاطمی است. خاطره حاج قاسم فاطمیه است که رزقش را از فاطمیه گرفت. وهمچو فاطمه مدافع ولایت وکشته ولایت شد.
بازهم نامه ات را میخوانم که با هر خواندنی، خواندنی تر میشوی.
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
نامه سلیمان باتکیه بر وصیت نامه شهید
نامه اش گشودنی و خواندنی است. نامه سلیمان را باید خواند و با خواندنش چه بسا بلقیس هایی هدایت و مسیر هدف را پیدا کردن است. قلم زن از دید خودش، مکتب واندیشه های سلیمان را، با خواندن نامه اش، اینطوری نگاشته است.
ولایت پذیری سلیمان در نامه اش سرآمد است. به یادگار گذاشته است که، خداوندا تورا شکر گزارم که پس ازعبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیت اش، اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز که جانم فدای او باد قراردادی!!!
امام باقر(ع) فرمود: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوِلَایَةِ؛ اسلام بر پنج چیز استوار و بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت».(الکافی ج ۲ ص ۱۸ باب دعائم الإسلام). در روایتی ولایت رکن اول ذکر شده است. «ولی» بمعنای واقع شدن چیزی پشت سرچیز دیگر،بطوری که بیگانه ای بین آن دو واسطه نباشد و نوعی رابطه بین آن دو برقرار باشد.(ادب فنای مقربان ج1 ص224).ولایت پذیری گذاشتن پا جا پای ولی هست بدون لحظه ای وقفه، بدون چون وچرا.
همانند هارون مکی به دستور امام صادق علیه السلام، که وارد تنور شد.همانند یاران باوفای حسین بن علی علیه السلام که سر وخون دادند اما ولی فروشی نکردند.
ولایت مداری سلیمان ستودنی است، بادستان پرقدرت نظامیش، وبا صلابت و عقلانیتش، قسم جلاله خورد، که روز قیامت از وزنه ی ولایت مداری میپرسند.
واین یادآور این عبارت است :
نماز بى ولایت بى نمازیست تعبد نیست، نوعى حقه بازیست
ولایت چیست در خون غوطه خوردن کلید سینه بر مولا سپردن…
نامه زندگی اش، یادآور این کلام است:
شهادت اتفاقی نیست.!! شهید زندگی کردن عاقبت به شهادت رسیدن است.
خداوندا!!! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت درآمیختی و درک بوسه بر گونه های بهشتی واستشمام بوی عطر الهی آنان را به من ارزانی داشتی! .
حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند:
فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ
-رسول خدا(ص) فرمود: بالاى دست هر نيكو كارى يك نيكى است تا اينكه مرد در راه خدا كشته شود و چون در راه خدا كشته شد،بالاى آن عمل بهترى نيست.
(الکافي جلد۲ صفحه۳۴۸)
نامه زندگی حاج قاسم، مثل شمشیر فرود میامد ومثل فرشته ناپدید میشد. علم وعقل وشجاعتش در دایره ایمان کامل شده بود. شهادت را لیاقت ومبارک داشت. که با مبارکی اش تحولی در دلها ایجاد کرد، که هرکس با هر ابزارش جهاد کند، یکی با علمش، یکی با مالش، یکی باجانش، یکی با قلمش، ویکی با تولید نسلش قاسم ها را متولد می کند.
جالب است یکسال جهان بی حاج قاسم،
صدها نوزاد، بعشق او متولد شد و نام قاسم، محمد قاسم، امیر قاسم برآنها نهادند، تا مکتب حاج قاسم سلیمانی را قسمت کنند. خون او میجوشد ودرپی او محسن ها جان میدهند...
نامه اش نشانِ فاطمی دارد، وجایی دور نیست که انصارالمهدی از او الگو میگیرد.
مهدی موعود «عج» فرمود :
«و فی إبنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لی أسوة حسنة»
الگوی من فاطمه زهرا دختر رسول الله است.(الغیبه طوسی ص286) الگوی مهدی الامم فاطمه است، و مکتب حاج قاسم بر گرفته از الگوی مهدی «عج» ، است. رزق خاطره اش فاطمیه است. وهمچو فاطمه مدافع و کشته ولایت است.
نامه سلیمان خواندنی است ،وبا هر خواندنی، خواندنی تر میشود.
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم وتربیت
@talabemoshaver99
چرا بانو امین نشدی؟
بانو امین شدن عشق میخواهد، هدف میخواهد، اخلاص میخواهد.
بعضی از روزها، حال به اجبار یا به اختیار، یا با انگیزه کارهایش را انجام میدهد.
گاهی تراوش های ذهنی یکی پس از دیگری ولی یک روز نه جوال و نه گتره و نه یادداشت هیچی ندارد.
گاهی پرستار بیماری میشود، قدرت دو چندانی دارد، گویا نه گویا که میخواهد بخوابد و استراحت کند، کلی سوپ بلدرچین با گندم میپزد، آب بِه و هویج و سیب میگیرد، دمنوش زنجبیل ودارچین درست میکند وسه وعده برای مریضش میبرد، ولی روزی جان ندارد که چای ساده دم کند و خودش بخورد.
گاهی برای عروسی پسر و دخترش به بازار می رود و کلی اسباب واثاثیه فراهم میکند و مهمانی و ولیمه میدهد و برایشان جهازی میخرد وخانه بختشان میکند.
گاهی چنان کتاب میخواند که در هفته کتاب 800 صفحه ای فرنگیس و نورالدین پسر ایران را میخواند. گاهی 20 واحد تحصیل و 4 واحد تدریس و 86 واحد زندگی را پاس میکند.
گاهی درسفر اربعین ساعتها و کیلومترها راه میرود و در زیارات مشرفه در آن زمان کوتاه فرز و زرنگ میشود و تا «هم فیها خالدون» دعا را میخواند.
گاهی در ماه رمضان، آش، سوپ و شیربرنج و شله زرد وحلوای آرد کلوچه را برای افطار و باقالی پلو با گوشت آبپز برای سحر درست میکند ولی روزی اجاق گازش، دود که هیچ، بخار هم ندارد.!
نکندشرطی شده است!! انگیزه اش کم شده است، نکند تقویتی میخواهد. شایدم باید اصلاح رفتار بشود.
روز قیامت میپرسند چرا علامه وبانو امین ها نشدی وفرصت هارو از دست دادی.
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
خنده در گریه
با شنیدن سخنِ او، صورتش برافروخته! احوالش پریشان! و گریه اش شدیدتر شد، پرسید: دخترم چرا بی تابی!! چرا چشمت گریان است!! به نزد من بیا!!
با صدای آهسته، سخنی در گوش او نجوا کرد و در دم مهربانیِ خنده بر لبانش نشست و از گریه افتاد.تا پدرش بود حرفی نزد و سرّ پدرش را فاش نکرد.
اما بعد از مرگ پدر فرمود: پدرم در گوشم گفت: فاطمه جان!! تو اولین کسی هستی که بعد از مرگم، به من ملحق می شوی.
چشمان حق بین پدر بسته، و زبان حق گویش خاموش گشت و روحش در عالم ابدی پرواز نمود. و ماتم سترگی بر دل فاطمه روی آورد. از داغ فراغ او، خوبانِ بنی هاشم، همه در ماتم بودند. اما عده ای بر سر خلافت و جانشینی او، به نقشه کشیدن افتادند، و گنج غدیر را زیر پا نهادند و در سقیفه به فرهنگ جاهلی و نظام قبیلگی پرداختند.
فاطمه و علی علیه السلام مشغول غسل دادن بدن مطهر ختم الرسل بودند، که انصار در سقیفه بنی ساعده، اجتماع نمودند. بزرگِ طایفه ی خزرج، سعدبن عباده، درحالیکه در بستر بیماری بود، به سقیفه دعوت کردند.سعد از مردم میخواست تا با او بیعت کنند. انصار او را اجابت کردند، سپس گفتند : اگر مهاجرین با ما ستیز کنند چکار کنیم؟ گفتند: می گوییم یک رئیس ما انتخاب میکنیم و یک رئیس شما تعیین کنید.اولی و دومی از قضیه باخبر شدند به سرعت خود را به محل رساندند. اولی، دومی را ازسخنرانی منع کرد و خود بر منبر نشست و گفت: زمامداران از آنِ ما و وزیران از آنِ شما باشند. یکی از انصار برخاست و گفت زیر بار سخنان ابوبکر نروید. حرف ما این است که یک رهبر ما انتخاب کنیم و یک رهبر آنها. عمر بن خطاب گفت: هیهات!! هرگز دو شمشیر در یک غلاف نمی گنجد. خود با خود دعوایشان بالا گرفت. در نهایت با ابوبکر بیعت کردند، سعد بن عباده، همانی که با بستر آورده بودند، بطور شکست خورده، زیر دست و پای جمعیت فریاد می زد که مرا کشتید!!
جماعتی که در غدیر مردانشان بخ بخ گفتند و با علی بیعت کردند و زنانشان در ظرف آبی بنشانه پیمان بستند، همانها بیعت شکستند، و غلاف شمشیر ولایت را دوتا کردند و با آیه قران مقابله کردند. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً (نساء59)
طاغوت ها برای رسیدن به قدرت، هرکار بگویی میکنند. گردانندگان سقیفه از راههای مختلف در پی جمعآوری بیعت با ابابکر بودند. منافقان در بدی خودشان با هم متحد شدند، چنانچه مولا علی علیه السلام فرمود: حاضرم هر ده یار خود را بدهم تا یک یار از یاران معاویه بگیرم. «چون یاران معاویه در بدی خودشان از یکدیگر حمایت و مداومت میکنند، اما یاران علی سست هستند» .همچنین، عمر و ابابکر به خانه علی علیه السلام آمدند و گفتند اگر بیعت نکنید، محبت حضرت رسول صلی الله علیه وآله، باعث نمیشود که خانه تان را به آتش نکشیم.وخیلی زود مزد رسالت رسول خاتم که مودت اهل بیت علیهم السلام بود را فراموش کردند، دستان علی علیه السلام را بستند و با زور برای گرفتن بیعت، او را به مسجد بردند. هیزم آوردند، باب خانه وحی، که ملائک، با اذن ورود از اهل خانه وارد میشدند ، و درِ خانه ای که بجای همه در ها به خانه پیغمبر باز مانده بود، را به آتش کشیدند.فاطمه سلام الله علیها پشت درب بود، چنان فشار دادند که جنین او را سقط کردند .
حور در آتش بود با پهلوی شکسته
و بازوی ورم کرده، گریه ی او دو چندان شد و صدا زد: یا ابتاه یا رسول الله ببین با حبیبه ات چه می کنند! حکایت خنده در گریه اش اینجا بود بزودی گریه اش به خنده محقق شد و به دیدار پدرش شتافت.
21آذر ماه 99
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
سلام علیکم
انگیزه برای پژوهش
وقت آن رسیده است که فضای پژوهشی کمی متحول شود.
علم بسیار تولید می شود ولی آیا به عرصه فناوری می رسد و در دسترس مخاطب قرار می گیرد یانه؟!!
درست است که در سایت های نورمگز و مگ ایران مشخص می کند که چند نفر به سایت سرزده اند و مقاله را دیده اند ولی با چه اعتمادی متوجه شویم که از این مقاله استفاده هم شده است یا نه!!
همین خودش یکی از کاهش دهنده ها برای انگیزه پژوهشگر محسوب می شود،
چه اندازه مقالات و پایان نامه ها نوشته شد تا یک تکلیفی انجام شود و یک نمره ای داده شود.
درحال شاید پژوهشگر دلشاد بود ولی همین یکی از بی انگیزگی ها برای پژوهش هست که ثمره کار خودش را نمی بیند.
یکی از راهکارهای انگیزه دهی به دانش پژوهان این است که پژوهشی که پژوهش باشد نه کپی پیست، انجام دهند.
درقالب یادداشت علمی، که یادداشت های علمی، دست پژوهشگر باز می گذارد تا در قالب هر موضوعی که مسئله اش هست پژوهش کند.
یادداشت های علمی، زودتر به دست مخاطب می رسد. در مورد موضوع دلخواه و یا مورد نیاز جامعه تحقیق می کند.
یادداشت علمی کوتاه، وزین، پر مغز و می تواند جوابگوی خیلی از شبهات و مسائل مورد نیاز باشد.
پژوهشگر وقتی یادداشت علمی می نویسد زمینه ای برای انگیزش نگارش مقالات علمی برایش فراهم می شود. حتما حرکتی درخودش و تکانشی در دیگران ایجاد می کند.
و خلاصه تولید علم کرده، از ذهن خلاق خودش وعلوم مرتبط با موضوع نوشته.
این می تواند نزدیکترین راه برای انگیزش پژوهش باشد.
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
💔 مادر کرونایی
✍🏻 نویسنده: خانم فاطمه وجگانی، ارشد تعلیم و تربیت، از راوند کاشان
✅ مثل همیشه روی تختش نشسته بود.
بچههایش را که میدید، گل از گلش شکفته میشد. حالش را میپرسیدی، میگفت: به مرحمت شما.
ننه وقتی میخندید، گونههایش چال میافتاد؛ همینطوری که دختران امروزی آرزو میکنند.
ننه قبلا سکته کرده بود و پاهایش شل شده بود. هفتهای که بستری شد، یکشب در کنارش بودم. با خواندن عدیله و عاشورا، کمی جان گرفت و حرف میزد.
رنگ رخسارهاش صورتی بود، ولی دست و پایش ناله داشت. فریاد تشنگیاش بلند بود و از خوردن آب سیرایی نداشت. سراغ عصایش را میگرفت، که برویم خانه، بابا چشمبهراه است.
مادر کرونایی رمقی برای قربون صدقههاش نمانده بود. مادر کرونایی همون مادری بود که بدون بچههایش، لقمه غذایی نمیخورد. همان مادر مهربانی که اگر چاییاش را نمیخوردی، به دلش میخورد.
کرونا اگر عذاب الاهی است، شاید امتحان خوبی برای بچههایِ مادران کرونایی باشد.
قرآن کریم میفرماید:
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ،
وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ،
وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ؛
روزى كه انسان از برادرش بگريزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش. (عبس/۶ تا ۹)
چه فرزندانی که در این ایام از مادران فرار کردند، نیز از پدران! و یادشان رفت که مادر، همان مادر است و پدر، همان پدر!.
مادر کرونایی ما، از تاب درد شبهنگام، لحظهای خواب به چشمش نرفت، ولی روزِ آن شب، خوب خوابید و دیگر ناله نداشت!
ننه لپقرمزی، زرد زرد و بدنش سرد سرد شده بود.
دختران قدیمی قول میدادند با چادر سفید آمدهاند و با جامهٔ سفید برمیگردند. دختران قدیمی دلبسته بابایخانه بودند.
ننه و بابا عهد کرده بودند که همیشه باهم باشند.
ننه، بعد از چهار هفته، بابا را هم بهدنبال خودش برد. بابایی که هنوز بستری نشده بود و از دارو بیزار بود، کروناویروس، بیانصافی کرد و هر دوی آنها را کمتر از یکماه برد، دور دور...
خانهشان تاریک و سرد و بیروح است.
دل ما خالی خالی.
ولی جای ایشان گرم و نورانی و روحانی است.
انشاءالله.
۳۰ آذر ۹۹
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
🖊نامه سلیمان باتکیه بر وصیت نامه شهید
نامهاش گشودنی و خواندنی است. نامه سلیمان را باید خواند و با خواندنش چه بسا بلقیسهایی هدایت شده و مسیر هدف را پیدا کردهاند.
ولایت پذیری سلیمان در نامهاش سرآمد است. به یادگار گذاشته است که، خداوندا تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش، اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز که جانم فدای او باد قرار دادی!!!
در روایتی ولایت رکن اول ذکر شده است. «ولی» به معنای واقع شدن چیزی پشت سر چیز دیگر، بهطوری که بیگانهای بین آن دو واسطه نباشد و نوعی رابطه بین آن دو برقرار باشد. همانند یاران با وفای حسینبنعلی علیه السلام که سر و خون دادند، مانند عمار یاسرها شکنجه شدند اما علی فروشی نکردند.
ولایت مداری سلیمان ستودنی است، با دستان پر قدرت نظامیش، و با صلابت و عقلانیتش، قسم جلاله خورد، که روز قیامت از وزنه ی ولایت مداری میپرسند.
و این یادآور این عبارت است :
نماز بى ولایت بىنمازیست، تعبد نیست، نوعى حقه بازیست
ولایت چیست! در خون غوطه خوردن/ کلید سینه بر مولا سپردن…
وصیت نامه سلیمان، هویدا از پاکیزه بپذیر مرا است!! رسم رادمردی را معنای تازه بخشیده است و آن زمان که یاران آسمانیاش یکییکی پر میکشیدند، ذرهذره در آتش اشتیاق دیدار محبوب میسوخت.
نامه زندگیاش، یادآور این کلام است:
شهادت اتفاقی نیست.!! شهید زندگی کردن عاقبت به شهادت رسیدن است.
خداوندا!!! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت درآمیختی و درک بوسه بر گونههای بهشتی و استشمام بوی عطر الهی آنان را به من ارزانی داشتی!
نامه زندگی سردار، حاکی از مهمترین ترویج او حس مسئولیتی است، که به دوشش نهاده و آن دفاع از اسلام و مصداق حقیقی اسلام مجسم را، نظام جمهوری اسلامی میدانست. حرکت برایش مهم و مهمتر داخل خط قرار گرفتن بود. حبّ کسی را بیشتر و کمتر داشتن مهم نیست و مهمتر حفظ اصول است که نباید خدشهدار شود. مثل شمشیر فرود میآمد و مثل فرشته ناپدید میشد. بلوکهای تا شهادت را سپری میکرد. فرمانده خودش پیشتاز رزم بود، زمانیکه حفاظت زائرین اربعین حسینی بر عهدهاش بود، در مقابل اسیر داعشی، گفت :الان با کت و شلوار در مقابل شما ایستادم. وای به وقتی که لباس نظامی بپوشم!!
علم و عقل و شجاعتش در دایره ایمان کامل و صوت اذان و اقامه نمازش درکاخ کرملین طنینانداز شده بود و سجده شکرش نمایانگر این بود که خدایا این از کرم توست! که دراین کاخ سالها برای اسلام نقشه میکشیدند و الان قاسم سلیمانی با نمازش نقشهها را بر آب میکند و پیغام اسلام را به آن سوی مرزها میبرد.
شهادت را لیاقت و مبارک داشت. که با مبارکیاش تحولی در دلها ایجاد کرد، که هر کس با هر ابزارش جهاد کند، یکی با علمش، یکی با مالش، یکی با جانش، یکی با قلمش و یکی با تولید نسلش قاسمها را متولد میکند.
یکسال جهان، بی حاجقاسم، صدها نوزاد، به عشق او متولد شد و نام قاسم، محمد قاسم، امیر قاسم بر آنها نهادند، تا مکتب حاج قاسم سلیمانی را قسمت کنند.
نامهاش نشانِ فاطمی دارد، و جایی دور نیست که انصارالمهدی از او الگو میگیرد.
مهدی موعود «عج» فرمود:
الگوی من فاطمه زهرا دختر رسولالله است. الگوی مهدی الامم فاطمه است و مکتب حاج قاسم برگرفته از الگوی مهدی«عج» است. رزق خاطرهاش فاطمیه است.
#یادداشت_علمی
#خانم_وجگانی_مشاور_مبلغ
#سطح_سه_تعلیم_وتربیت_جامعه_ #الزهراء_سلام_الله_علیها
#مدرسه_حضرت_فاطمه_الزهرا_س
#آران_بیدگل
🔰@hawzah_khaharan_qom
مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم
@talabemoshaver99
بله زنده ایم
اما از زنده بودن تا زندگی کردن راه بسیار است.
نمیدانم چرا، هر گروه تربیتی که ایجاد کردیم، همگی و یا غالب بر همگی، روزه ی سکوت گرفته اند.
مگر نه اینکه دوران حیران است و در حیرت و سرگردانی هستیم.
دیروز مطلبی خواندم، که انسان رو به رشد است، حال منفی یا مثبت.
در قبالش شیطان نیز روبه رشد است.
فکرش را بکن؛ انسان در سالِ 2021 را با اینهمه پیشرفت علم، اما شیطان بخواهد همان شیطان زمان حضرت آدم و حوا باشد،چه شود!!!؟؟؟ شیطان کلاه سرش میرود.
شیطان امروز رشد یافته است و با انسان مدرنیته پا به پایش پیش می آید، حتی انسان که خواب است، شیطانش بیدار است و برایش کار میکند.
خیلیها علم را آموخته اند و درون بقچه ای بستند و او را به درون طاقچه ی بلندی انداختند و یادشان نمیاید که کجا دور انداخته اند.
بعضیها هم علم آموختند و با تفسیر اشتباه که مبادا ریا شود او را به درونشان پنهان کردند و هر قائم قیام کننده ای ندا میدهد که موقع رزم است بپا خیزید، ولی آبی گرم نمیشود.
گاهی هم علمشان بالاست و نگرانند مبادا یافتنیهایشان را به معرض دید بگذارند کلاسشان پایین بیاید.
بعضی هم هنوز به علمی که آموخته اند، ایمان نیاورده اند، و میگویند مبادا چیزی بگوییم و درجمع از ما بهترون ضایع شویم.
و شاید....
ولی اینها همه، دست مایه ی خوبی است برایِ قوی کردن شیطانِ 2021، و حربه ی خوبی است برا پاره کردن نخ تسبیح همراهان تربیتی.
یدالله مع الجماعه
جمعه 26 دیماه 99
ساعت 6/52 دقیقه
درجواب مدیر گروه همراهان تربیتی که پرسید زنده اید؟
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
دورهمی سه ساله یِ «المهدیون»، یکسالی هست بطور خصوصی برگزار می شود، در ابتدا از کتاب فنای مقربان و گذرگاه بهشت، خوراک مطالعه داشتیم و تغذیه یِ الانمان از کتاب ِ «با پیشوایان هدایتگر» از آیت الله سید علی حسینی میلانی است.
در این جلسه فرازی از جامعه یِ کبیره را میخوانیم: و اُمناء الرحمن؛ و (سلام بر)
امینان خدای رحمان.
امانت سه طرف دارد:
امانت گزار، امانت پذیر، و شیء امانتی، البته این شیء لازم نیست اعیان باشد، حتی اگر محرم اسرار دیگران باشی، همان نیز امانت است.امانت فقط مالی نیست بلکه معنوی هم می تواند باشد، قول و فعل و گفتار هم امانت اند.
امانت خداوند نزد اهل بیت است و ائمه امانتی در دست ِ ما زمینیان هستند. امانت خداوند نزد اهل بیت، امور همه ی عالم است که تدبیرش در دستان اهل بیت علیهم السلام است. درقرآن می فرماید: «فالمدبرات امرا». شکی نیست که ائمه علیهم السلام از فرشتگان افضل اند که مدبر امور باشند. و اصولاً اهل بیت کاری بجز اراده ی الهی انجام نمی دهند.«و ما تشاؤن الا ان یشاءالله»
امانت سپاری آدابی دارد.
1. گاهی امانت را فقط برای نگهداری نزد امین می سپارند، تا او را از حوادث حفظ کند.
2.گاهی امانت را با اذن تصرف قرار میدهند و شخص امین میتواند هر گونه که صلاح میداند در او دخالت کند.
3.بعضاً سپردن امانت با اجازه تصرف خاصی، آن چیز امانی را میتواند بهره ببرد و بعدا تحویل دهد.
در حین خوانش، یادم افتاد علی و فاطمه و قرآن، از کدام نوع امانت بودند؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله، بارها در حدیث ثقلین فرموده بودند : دو چیز گرانبها در نزد شما امانت می گذارم، مراقب قران و اهل بیتم باشید، تا گمراه نشوید. و سفارش کرده بودند مزد رسالت نمیخواهم فقط اهل بیتِ مرا دوست داشته باشید. برای محکم کردن ودیعه در غدیر دست بیعت علی بن ابیطالب را به حضور جمع کثیری شاهد گرفت و قول و فعلش را به امانت گذاشت.
فرمود: معاشر الناس:هان مردم علی علیه السلام را برتر بدانید که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است. ملعون ملعون، مغضوب مغضوب است هرکسی قول مرا رد کند و با او موافقت نکند.
در خطبه ی فدکیه از دخت نبی مکرم اسلام، می خوانیم، «وامامتنا اماناً من الفُرقة» امام امانتی است که از تفرقه جلوگیری میکند، همانند نخ تسبیح برای مهره هایش.
هبه و عطیه ای که رسول خدا به دخترش داده بود و در دستش امانتی بود و ذخیره ی آن، صرف مصارف فردی و اجتماعی می شد، با پسر ابو قحافه(ابابکر) چکار؟!!!! که با دشمنی و مخاصمه او را گرفتند. مگر نه اینکه فاطمه «بضعة منی» رسول خدا بود و آزار او آزار پدرش و آزار پدرش آزار خداوند است.
علی بن ابیطالب خودش امین الله است ولی قرآن و قول رسول اسلام در دستانش امانت اند. دستان خیبر شکن علی سکوت میکند برای حفظ امانت الهی. همسر فاطمه، گرگ های خون خوار را در هم میدرید و با شمشیر آتشین جلوی سخن یاوه گویان را میگرفت، اما اکنون شمشیر را در غلاف فرو برده است. دستان او را بسته و ریسمان به گردنش انداخته و او را خانه نشین کرده اند و امانت ولایت را از او ربوده اند. امین الله، امینِ امانت الهی شده است و سکوت میکند گویا خاری در چشم و استخوانی در گلو!!
داماد نبی، دخت نبی را آرام میکند فاطمه جان صبر کن و به حساب خدا بگذار!!! فاطمه میفرماید: «حسبی الله» خدا مرا کفایت می کند!
حال که پایِ خدا به میان آمد، انتقام دل به درد آمده و حق غصب شده و حرمت شکسته اش را خواهد گرفت.
«وآت ذی القربی حقه» محقق خواهد شد. آن حجت غائب، امین الله فی ارضه منجی عالم کون و مکان منتقم مادرش زهرا سلام الله علیها خواهد آمد.
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
سلام
جهت پاسخ به سوال که چرا باید مسلمان باشم.؟
اسلام یک دین همگانی است. از زمان حضرت آدم علیه نبینا و آله و علیه السلام تا پیغمبر ختمی مرتبت صلوات الله علیه همه ی انبیاء دعوت به اسلام میکردند.
اسلام دین رشد عقلی و روحی انسانهاست، و بالاجبار هیچ کسی را دعوت بخود نمیکند، در صورتیکه اسلام اکمل ادیان است، ولی ادعایی برای کثرت پیروان خود ندارد. یعنی اگر کسی به رشد عقلی رسیده باشد حتی اگر در خانواده ی مسلمان متولد نشده باشد به اسلام گراییده میشود، چنانچه کسانی که روز بروز به آیین اسلام آمده اند.
همانند نخبگانی مثل تولستوی نویسنده ی روسی که در آخر عمرش گفت مرا با آداب مسلمانی دفن کنید. و یا مثل آنیلی ادواردو ایتالیایی که مسلمان شد و حتی به مذهب شیعه گراییده شد.
و یا مثل محمد علی کِلِی قهرمان بوکس جهان، که از آیین مسیحیت به اسلام گرویده شد و حتی وصیت کرد که نامش بعنوان ستارگان درخشان در کالیفرنیای آمریکا در پیاده رو ثبت نشود بخاطر قداست اسمش.
نکته: کسانیکه در خانواده ی مسلمان متولد شدند، گنجی است که بی منت به آنها داده شده است،
اما بعضی افراد به شک افتادند که چرا مسلمان باشند؟ در جواب میگوییم تحقیق کنید واز ادیان دیگر ببینید اسلام چه کم دارد؟
اسلام از نامش هم مشخص است که دین سلم و امنیت و آرامش است وگلچین شده ی همه ی ادیان است.
هر دینی آداب و رسوم و اعتقاداتی دارد و انحرافاتی نیز درآن وارد شده است مثل تثلیث مسیحیت و....
اما اسلام دین جامع، کامل، بدون تحریف، غیر منسوخ و..... است.
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
هدیه ی خدا
دخترک درس خون بعد از گرفتن مدرک سیکل ازدواج کرد. امکان درس خواندن برایش مهیا نبود ولی هرشب و هر روز محزون و غمگین و حتی شبهایش را با گریه صبح می کرد. مثل بچه ای که از شیر مادر گرفتن، بی تابی میکرد. تا جایی که حدود ده سال هفته ای نبود که خواب درس و بحث و میز و نیمکت کلاس را نبیند.
هیچ آرزویی نداشت مگر اینکه دوباره محصل باشد. هیچ آرزویی محال نیست و در سن 25 سالگی جرقه ای زده شد و ادامه تحصیل داد و دیپلم گرفت.
هدیه ی خدا به فاطمه خیلی دلچسب بود.
فاطمه یروز تو اتوبوس طاهره دوست قدیمی اش را دید. بعد از گپ و گفت: طاهره گفت : چکار میکنی؟ ادامه تحصیل نمیدهی؟
فاطمه:چرا تازه دیپلم حسابداری گرفتم.
طاهره :نمیخوای حوزه علمیه ادامه بدهی؟ راستی حوزه ما یک استاد داره کپی و شبیه شما هست، هرموقع تدریس میکنه سرکلاس یادت میفتم.
فاطمه: واقعا؟ چه جالب!
نمدونم اگه خدا بخواد و سعادت باشه خیلی خوبه.
فاطمه بعد از مدتی با خانواده اش سفر زیارتی حج مشرف شدند. بعد از وداع مدینه، زائران داخل مسجد شجره که یکی از مکانهای احرام بستن هست، باید محرم می شدند. فاطمه تو مسجد دید یک مبلغه و معینه میگه، خانم ها گروه گروه بیایید ذکر تلبیه را میخوانم تکرار کنید و بروید خدا بهمراهتون. مبلغه ی خوش صورت، روسری اش را لبنانی بسته بود و میخواند:
لبیک اللهم لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک لا شریک لک لبیک 😭😭
فاطمه تشنه بود، تشنه تر هم شده بود. سیلاب باران بهاری در اردیبهشت ماه در مسجد شجره از چشمانش میبارید. حال دلش را هیچکسی نمی فهمید، گمشده ای داشت و او را پیدا کرده بود.
فکر و ذهن و درخواستش از معبودش این بود که خدایاااا منم میخواهم مثل این معینه، مبلغه ی دینی باشم.
حواله ی هدیه ی خدا همانجا امضا شد.
بعد از سفر حج عمره، آزمون ورودی حوزه علمیه را داد و افتخار شاگردی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را پیدا کرد.
روزانه 30 کیلومتر تا مدرسه علمیه میرفت و برمی گشت.
عشق، آدمی را کور و کر میکند.
او حدود 6 سال افتخار شاگردی مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها را در سطح دو داشته است و افتخار شاگردی حضرت مادر را حدود یکسال در مکتب کوثر کاشان در سطح سه، رشته علوم و قران و افتخار شاگردی و مهمانی جامعة الزهرا سلام الله علیها در سطح سه تعلیم و تربیت حدود 5 سال و خادمی طلاب خواهر در امور مشاوره و تدریس مدرسه علمیه ی فاطمه الزهراء بیدگل را داشته است.
و دانشجوی ارشد روان شناسی دانشگاه و مشاور موسسات....
خواستن توانستن است
و برای آموختن هیچگاه دیر نیست.
دگر چه غم دارم
اگر بمن بگویند
که تو دخترِ
حضرت مادر هستی.
اگر هزار بار بمیرم و زنده گردم
دست از دامن حضرت مادر بر ندارم.
الحمدلله رب العالمین
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
الو ترمینال
بله بفرمایید
ماشین دارید برا قم؟
نه خانم ساعت 6 پر هست. تماس بگیر راننده با شماره 0913361.....
الو، شما جادارید برا قم؟ نه خانم همه بلیط تهران دارند. داخل قم نمیریم، تا عوارضی فقط...
آقا من یک نفرم، اگه میشه تا قم لطفاا!!
حالا بیا ترمینال بلکه جا باز شد قول نمیدم.
نه آقا من مسیر راهتون سوار میشم.
کجا؟ راوند روبه رو بازارچه شهرداری..
خب وایسا میام 6ونیم.
ساعت یربع به 7شد
الو آقا جا گذاشتید منو؟
نه الان مدخلیم وایسا میاییم.
تو حینی که ایستاده بودم، مینی ونی رد شد، دیدم روی پرده ی جلو و عقب ماشینش زده «لبیک یامهدی» بند دلم پاره شد.
بعشق تو مهدی جان برای آموختن، حرکت میکنم، از این به آن تماس میگیرم، از شب غذا برا ناهار درست میکنم، در سحرگاه ویس تدریس پر میکنم تا برای خود و توانمندی مادران شایسته ی اجتماعم گامی بردارم.
یاد حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله :اطلبوا العلم ولو بالصین
هرچند خبری نیست، با این جوال هایی که مینویسم ریا کار هم شده ام ولی به کرم خدایم امیدوارم.
زنان افغانستانی را دیدم که سوار برا وانت باری بودند، سر و صورتهایشان را با روسری بسته بودند و برای بازار کار میرفتند. کدام کار؟ برای پنبه چینی، یا کار گلخانه ها، یا سر صحراها و دشت ها، باچه شوقی!! شاید پیش خودشان میگفتند الهی شکر که صاحب کار داریم و در پی روزی، نصیب ما شده است که بر بلندای یک ماشین باری نشسته ایم.
خدایا شکرت، کار ِ ما کار نیست، بیش از پیش عطا کن.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
لبیک یا مهدی
فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
سفر به دشت لاله ها
چندسالی بیقرار لحظه های عاشقیِ انتظار، پایِ دل، راهیِ راهیان و اکنون با پای جسم به راه افتاده ایم.
با روایت گریِ راوی از جنگ و شهادت آمادگی دل پیدا کردیم تا جدی جدی خود را مهمان شهدا بدانیم، همانطور که شهادت اتفاقی نیست، مهمانی شهداء نیز اتفاقی نیست.
اولین قدم در مسجد چهارده معصوم دارخوین بود که هر ذره از خاکش با خون صدها شهید مأنوس است. با شعار شهید شاخص «الا بذکرالله تطمئن القلوب» زمزمه کنان، پر قدرت و پر توان، قدم در حرکت گذاشتیم.
زیارت علقمه و جایِ پای شهدای غوّاصی که شبانه در دل اروند وحشی آبها را شکافتند و راه گشودند. همانانی که در قلب دریا نماز شب خواندند و برای جان دادن پا بر صخره ها کشیدند. گاهی خوراک ماهیان و گاهی به صید بعثی ها افتادند.
موزه شهدای خرمشهر فریاد از آثار تیر و ترکش و خمپاره و لباسهای پاره و خونین شهدا را جار میزد. نوای «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته» دلها را دریایی و چشمها را بارانی میکرد.
یادمان شهید جهان آرا و عبدالرضا موسوی توجه را جلب و نشاط آزادی خرمشهر را تداعی می کرد.
به سرعت آماده ی برای سفر به قطعه ای از بهشت!!
همانجایی که دلها را عاشق، و عاشقان را مشتاق تر بسوی خود میکشاند.
همانجایی که بویِ خون از خاکهای نرمش به مشام میرسد. آنجایی که نگاهِ زیبای شهداء همراه هر زائر میشود و او را تا عرش ملکوت میبرد. شلمچه حرفها برای گفتن دارد. طلوعش ملیح ولی غروبش خون گریه میکند.
معراج و 72 تن شهید تفحص شده، میزبانی زائرین را عهده داشتند. آنها خودشان نیز از سفر آمده بودند. واسطه بودند بین زمینیان و عرشیان..
همانهایی که مادرانشان سالها چشمِ انتظار به در دوختند، اکنون آمده بودند ولی چشمان منتظر مادرانشان مهمان خاک اند. فرزندان روح الله در لیست انتظار بودند تا به منزل ابدی بروند.
پاسگاه زید و شهدای رمضان گویای تشنگی و لبان خشکیده ی دوازده لاله ی خمیده، روزه دار، محاصره شده را داشت. اینجا نقطه ایست که ملائکه الهی فرود آمده و پرو بال خود را متبرک میکنند.
لحظه ها نزدیک و نزدیک تر به ندای الله اکبر ظهر، در این وادی به رسم ادب با پای برهنه عازم سفر دوست هستند. «فاخلع نعلیک انک بالوادالمقدس طوی».
طلاییه واقعا چه طلاییه؟ اینجا باب حاجات است. نقطه اوج است برای عباس و ابوالفضل ها.
آیه های های سرخ هویزه، بار سفر زائرین دشت لاله ها را می بندند. کتاب «سفر سرخ» از رشادت های سید حسین علم الهدی، درس مقاومت، تلاش، پشتکار و روحیه ی شجاعت و امید را زنده میکند.
توشه ی زوار را تامین و آنها را به خدا میسپارد.
زیارت قبول
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
تن تا وطن
صدای جیغ و فریاد رضوانه پشت در زندان می آمد، خدایا با این بچه دختر چکار دارند!
رهایش کنید، او را نزنید.
حس مادری اش گل کرده بود و هراس داشت که به خاطر رضوانه دلش نرم بشود.
در همان دم صدای بلند قرآن عالم ربانی را از یکی از بندها شنید.
وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخَاشِعِينَ (45)
کمک بگیر از صبرو نماز
سریعا به دیواره ی زندان تیمم کرد و نمازی خواند.
صدای داد و فریاد دختر 14 ساله تمام شد، خانم حدید چی(دباغ) میگوید گفتم الهی شکر این بچه شهید و از دست ساواکی ها راحت شد. دیدم نه مجروح و بیهوش شده، داخل پتویی پیچیدن و بردند و دم صبح آغشته به خون آوردند.
خانم دباغ و دخترش رضوانه مدتها تو زندان بودند و شکنجه میشدند بجرم اینکه، فتاوا و اشارات حضرت روح الله را به کسبه و بازاریان و... میرساندند.
بانوی انقلابی مقاوم زیر بار شکنجه ها بدنش عفونت کرده و مدتی در بیمارستان بستری بودند، ولی بعد از مرخص شدن دوباره او را به زندان انتقال میدادند.
خانم دباغ دارای هشت فرزند بودند. روزی همسرشون میگه بانوجان به بچه ها بیشتر برسید.
شهید آیت الله سعیدی به همسر خانم دباغ میگوید با خدا معامله کن و بهشت را برای خود بخر، و این مرد خدا همسرش را همراهی میکند.
رضوانه از خاطراتش میگوید که چنددست لباس مردانه رویهم پوشیدم که اگر در اثر شکنجه لباسم پاره شد، بدنم پیدا نباشد.
او اذعان دارد که اتفاقات ما را بعنوان تحریک احساس برای مردم باز گو نکنید. ما فقط و فقط به وظیفه و تکلیفمان عمل کردیم.
بانوی انقلابی مسئولیت پذیر و فرصت شناس هست. بانوان انقلابی همانند سمیه ی کردستان، دختر 16 ساله ای که رهرو راه امام خمینی (ره) بود، کوموله دموکرات از او می خواستند که خمینی را دشنام بدهد، اما او تا سر منزل شهادت رفت ولی دست از آرمانهای امام بر نداشت. سمیه (ناهید فاتحی کرجو) تحت شکنجه های منافقین قرار گرفت، سرش را تراشیدند و زنده زنده دفن کردند و او را بشهادت رساندند.
برای این انقلاب تن ها داده شده است تا وطن آباد شود.
بانوان علت حادثه ی انقلاب بوده اند، علت مبقیه همان علت محدثه هم هست. برای بقای انقلاب، بانوان دینی و مومنه در صحنه هستند و جهاد امروزشان فرزند آوری هست.بانوی انقلابی آگاه و بصیر و ولایتمدارانه به نصرت ولی اش میشتابد. باشد که از لبیک گویان رهبر انقلاب مان سیدعلی خامنه ای باشیم.
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
26 مرداد
#وجگانی
ققنوس های وطن
همه آمده بودند، کوچک و بزرگ،
آسمان آغوش گشوده، خورشید پر حرارت، سَرو ها در حال قیام، گلدسته ها و مناره ها سرود آزادیِ آزادگان را سر داده اند.
کوچه ها بسته به آذین، بوی اسپند و گلاب، چشم های منتظر به راه، اشکهای شوق روان، ذکر حمد خدا بر زبان، دلهای پر تپش را تسکین می دهد.
او می آید..
اشکهای شوق بر بومِ کوچه های خاکی می چکد و بوی خاکِ تربت می آید.
مسافرانِ ندیده حرمِ دوست(حسین علیه السلام) ، بر بال ملائک سوار می آیند.
لحظه ی های انتظار به تپش افتاده، عقربه های ساعت گیر کرده اند.. نگاهها خیره به راه، مهره های تسبیح پدران سرعت گرفته، سیلِ جمعیت کلافه شده است از انتظار..
او آمد..
دسته های گل با گل صلوات محمدی نثارش می شود. بر بلندای سکویی هدایتش می کنند تا راز خاطراتش را بازگو کند.
لبخند آرامی بر لبانش نشسته است، گودی چشمانش، سیاهی و کبودی چهره اش، لباس خاکی اش، شانه های لاغر و افتاده، چشمان سربه زیر و.. حاکی از اسارت را فریاد میزند.
دلتنگی به پایان می رسد، همه خوشحالند، لبخند ها زیباتر می شوند گرد و غبار اسیری را از تنش می تکانند، همه از خاطراتشان می گویند و می گوید.
اما دلتنگی آنها پایان ناپذیر است، آن روز از نامردی بعثی ها دیدند و امروز از بی غیرتی و بی حیایی و بی کفایتی... دلگیرند. رنج آن سفر عقده ای شده در آشیانه ی قلبشان.. درمانشان در دستان منتظَر است.
ای سرو قامتان، یادتان جاوید و نامتان ماندگار.
26 مرداد روز آزادی آزادگان
تقدیم به آزادگان سرافراز وطن
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
مادر جاان سلام
حالِ من خوب است، شما چطور.؟
دلواپس من نباشید..
پایِ من حالش خوب است، از وقتی آمده ام اردو، دردش پریده انگار نه انگار.!
اینجا برنامه ریزم برای بچه های جهادی. بیشتر پشت جبهه ام گاهی هم در معرکه!
خوراکمان املت و الویه و کنسرو است. از تدارکات بالا، برایمان هندوانه آوردند. نان از گلویتان پایین رود، ما همه چیز داریم اینجا!!
اینجا آجرها چپ و راست از دستان دانش آموزان به دستان بنّای چیره دست، در دلِ سیمان و شن، چفت می شوند تا ستونهای خانه ی مادری شوند.
اینجا بازیِ ما، خاک و آهک و تیرچه بلوک است. بیل و فرغون سواری هم داریم. اینجا سازش، ساختن و سازندگی هست.
اینجا فضایش گوشی نمی خواهد. ذهنمان آرام است، دلمان تنگِ فیلم های دانلودی و بازی های اندروئیدی نمی شود.
بازیِ ما گِل بازی است. یادِ خمیر بازی و خانه بازی های بچگی ام افتادم. اصلا یادمان هم نیست که پیامهای مجازی را چک کنیم و حالِ چت کردن هم نداریم.
اینجا هوایش عالی ست. کولر و پنکه لازم نیست. لباسهایم را هر شب می شویم، نگرانم نباشید.
از قناری هایمان چه خبر!
از خانواده چه خبر!
پنجشنبه غروب کارمان تمام است، ولی
جهاد ادامه دارد...
نامه ی نَفَس(پسری) به مادرِ بی تابش
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
«چادر، پوشش برتر»
هر ساله برای ایام عید نوروز و عید غدیر دهها چادر دوخته ام. امسالم دستم بندِ دوختنش است. چادر دوزی، حس خوبی دارد..
ولی امسال بیشتر دوستش دارم. هر چه نایاب و کم است، دوست داشتنی تر و قدرش معلوم تر است.
تقدیرش میکنم و به او افتخار! .
گاهی نوازشش میکنم و برای نمازم به او پناه میاورم. کِش دار و بی کِش هر دویَش را دوست میدارم.
بویِ چادر مادرم را هنوز حس میکنم که در کودکی محل امن و آرامشم بود با او میخوابیدم و با او مهربانی مادری که سایه ی سرم بود را یادآورم.
گاهی گوشه هایش را لابلای دندانهای فشار میدهم که مبادا این تاجِ گران از سرم بیفتد. او را تا میکنم و با هزار ناز و عشوه به جایگاهش میسپارم. رنگی اش حفاظ و مشکی اش محافظ است.
به وقت چادر دوزی فرشهای زیرش را جارو میزنم و پارچه اش را پهن، از سمت راست 3 تا میزنم و از سمت چپ 1تا و برای بُرش اولیه اش با ذکر «بسم الله» مقراضش میکنم. گوشه هایش را نصب و پایش را گِرد و زیگزاگ میزنم از برای خانمهای چادری..
درزهایش را اتو میکنم و به او میگویم؛ تو چه بدی داشتی که کنارت گذاشتند! یاد شعری که پدرم همیشه میخواند، افتادم؛ (صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را خوبی چه بدی داشت که تکرار نکردی) در واقع نمیدانم چه اتفاقی افتاده است؟ اصل و فرع را عوض کردند. همیشه ارزشها با چادر اقامه میشوند؛ نمازِ ارزشی چادر میخواهد، حجِ ارزشی پوشش میخواهد، پیکرِ مُسلم ارزشی است و پوشش لازم دارد..
چادر پوشش برتر است، به انصاف زیباترش را ندیدم. با او شخصیتم را نشان میدهم و جنسیتم را مخفی..
با او خود را معرفی میکنم که (اَن یُعرفن) شناخته شده ام، فلان نسب را دارم، دختر فلانی هستم و نگاههای هرزه را به سیاهی اش دوخته ام.
شناسنامه ی مسلمانی ام را با او خود نمایی میکنم و با چادرم اولین خاکریز جبهه ی حق و باطل را بنا میکنم.
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99