نقاشِ ماهر دست به قلم برد و همه ی زیبائی ها را به تصویر کشید.
مهربانی، صبوری، فداکاری، دلسوزی، عشق و محبت...
خوبترهایش را سوا کرد و همه را به یک نفر داد.
به خاطرِ آن یک نفر بهشت آفریده شد و زیر پایش قرار گرفت و خدا اسمش را گذاشت مادر!
چه خوب خدا آفرید!!!
مادر!!!
مادری که یک دم نخوابید و چشمش بهم نرفت و کراهت بارداری به خود خرید.
مادری که مثل خدا فرشته های زمینی از دختر و پسر خَلق کرد و تربیت را به دست گرفت. هم مربی شد هم مادر!
پاهایِ مادر گهواره!!
دستان لطیفش، نوازشگر!
نگاه عمیقش پر از همدلی و توجه!
کلامِ شیرینش آرامش!
خانه بی او، لطفی ندارد.
خانه ی امید و آرزو ها!
بوی غذایش هیچ جای دیگر حس نمی شود! شیرین تر از عسل، خوشمزه تر از بریانی، حبه ی قند و حلوای تَر...مزه هایی که زیر زبان مانده، همان دستپخت مادرانه است.
خانه های شلوغ، پر از سرو صدای بچه ها، رزق های کم ولی حلال و مادران قانع!عجب مدیریتی!!
قصه های خانم بزرگ و شب های زمستانی، صداقت و یک رویی، چای گرم و کرسی و سینی انار و خرمالو...
چه باصفا و صمیمیت!!
خانه های گِلی و دالان های قدیمی، اتاق های خِشتی...نقش ها سرجایش بود. مادر مادر بود و بابا بابا!!
مادر یک بابا می گفت و هزارتا بابا از شِکر لبش می ریخت و مادر هم ملکه ی خانه!
خدا دست در جیبِ بغلِ کُتش کرده همه ی صفات الهی را بیرون آورده و نقش و نگارش بسته و او را قرار داده مادر!!
مادری از جنس مهربانی مثل خدا
زود می بخشد، فراموش می کند و انگار نه انگار که خطایی دیده است.
به پاس مادرانه های مادری سجده ی شکر به جا آورده و دستان مادران سرزمینم را می بوسم!
✍وجگانی
https://eitaa.com/talabemoshaver99