سفر به دشت لاله ها
چندسالی بیقرار لحظه های عاشقیِ انتظار، پایِ دل، راهیِ راهیان و اکنون با پای جسم به راه افتاده ایم.
با روایت گریِ راوی از جنگ و شهادت آمادگی دل پیدا کردیم تا جدی جدی خود را مهمان شهدا بدانیم، همانطور که شهادت اتفاقی نیست، مهمانی شهداء نیز اتفاقی نیست.
اولین قدم در مسجد چهارده معصوم دارخوین بود که هر ذره از خاکش با خون صدها شهید مأنوس است. با شعار شهید شاخص «الا بذکرالله تطمئن القلوب» زمزمه کنان، پر قدرت و پر توان، قدم در حرکت گذاشتیم.
زیارت علقمه و جایِ پای شهدای غوّاصی که شبانه در دل اروند وحشی آبها را شکافتند و راه گشودند. همانانی که در قلب دریا نماز شب خواندند و برای جان دادن پا بر صخره ها کشیدند. گاهی خوراک ماهیان و گاهی به صید بعثی ها افتادند.
موزه شهدای خرمشهر فریاد از آثار تیر و ترکش و خمپاره و لباسهای پاره و خونین شهدا را جار میزد. نوای «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته» دلها را دریایی و چشمها را بارانی میکرد.
یادمان شهید جهان آرا و عبدالرضا موسوی توجه را جلب و نشاط آزادی خرمشهر را تداعی می کرد.
به سرعت آماده ی برای سفر به قطعه ای از بهشت!!
همانجایی که دلها را عاشق، و عاشقان را مشتاق تر بسوی خود میکشاند.
همانجایی که بویِ خون از خاکهای نرمش به مشام میرسد. آنجایی که نگاهِ زیبای شهداء همراه هر زائر میشود و او را تا عرش ملکوت میبرد. شلمچه حرفها برای گفتن دارد. طلوعش ملیح ولی غروبش خون گریه میکند.
معراج و 72 تن شهید تفحص شده، میزبانی زائرین را عهده داشتند. آنها خودشان نیز از سفر آمده بودند. واسطه بودند بین زمینیان و عرشیان..
همانهایی که مادرانشان سالها چشمِ انتظار به در دوختند، اکنون آمده بودند ولی چشمان منتظر مادرانشان مهمان خاک اند. فرزندان روح الله در لیست انتظار بودند تا به منزل ابدی بروند.
پاسگاه زید و شهدای رمضان گویای تشنگی و لبان خشکیده ی دوازده لاله ی خمیده، روزه دار، محاصره شده را داشت. اینجا نقطه ایست که ملائکه الهی فرود آمده و پرو بال خود را متبرک میکنند.
لحظه ها نزدیک و نزدیک تر به ندای الله اکبر ظهر، در این وادی به رسم ادب با پای برهنه عازم سفر دوست هستند. «فاخلع نعلیک انک بالوادالمقدس طوی».
طلاییه واقعا چه طلاییه؟ اینجا باب حاجات است. نقطه اوج است برای عباس و ابوالفضل ها.
آیه های های سرخ هویزه، بار سفر زائرین دشت لاله ها را می بندند. کتاب «سفر سرخ» از رشادت های سید حسین علم الهدی، درس مقاومت، تلاش، پشتکار و روحیه ی شجاعت و امید را زنده میکند.
توشه ی زوار را تامین و آنها را به خدا میسپارد.
زیارت قبول
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
تن تا وطن
صدای جیغ و فریاد رضوانه پشت در زندان می آمد، خدایا با این بچه دختر چکار دارند!
رهایش کنید، او را نزنید.
حس مادری اش گل کرده بود و هراس داشت که به خاطر رضوانه دلش نرم بشود.
در همان دم صدای بلند قرآن عالم ربانی را از یکی از بندها شنید.
وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخَاشِعِينَ (45)
کمک بگیر از صبرو نماز
سریعا به دیواره ی زندان تیمم کرد و نمازی خواند.
صدای داد و فریاد دختر 14 ساله تمام شد، خانم حدید چی(دباغ) میگوید گفتم الهی شکر این بچه شهید و از دست ساواکی ها راحت شد. دیدم نه مجروح و بیهوش شده، داخل پتویی پیچیدن و بردند و دم صبح آغشته به خون آوردند.
خانم دباغ و دخترش رضوانه مدتها تو زندان بودند و شکنجه میشدند بجرم اینکه، فتاوا و اشارات حضرت روح الله را به کسبه و بازاریان و... میرساندند.
بانوی انقلابی مقاوم زیر بار شکنجه ها بدنش عفونت کرده و مدتی در بیمارستان بستری بودند، ولی بعد از مرخص شدن دوباره او را به زندان انتقال میدادند.
خانم دباغ دارای هشت فرزند بودند. روزی همسرشون میگه بانوجان به بچه ها بیشتر برسید.
شهید آیت الله سعیدی به همسر خانم دباغ میگوید با خدا معامله کن و بهشت را برای خود بخر، و این مرد خدا همسرش را همراهی میکند.
رضوانه از خاطراتش میگوید که چنددست لباس مردانه رویهم پوشیدم که اگر در اثر شکنجه لباسم پاره شد، بدنم پیدا نباشد.
او اذعان دارد که اتفاقات ما را بعنوان تحریک احساس برای مردم باز گو نکنید. ما فقط و فقط به وظیفه و تکلیفمان عمل کردیم.
بانوی انقلابی مسئولیت پذیر و فرصت شناس هست. بانوان انقلابی همانند سمیه ی کردستان، دختر 16 ساله ای که رهرو راه امام خمینی (ره) بود، کوموله دموکرات از او می خواستند که خمینی را دشنام بدهد، اما او تا سر منزل شهادت رفت ولی دست از آرمانهای امام بر نداشت. سمیه (ناهید فاتحی کرجو) تحت شکنجه های منافقین قرار گرفت، سرش را تراشیدند و زنده زنده دفن کردند و او را بشهادت رساندند.
برای این انقلاب تن ها داده شده است تا وطن آباد شود.
بانوان علت حادثه ی انقلاب بوده اند، علت مبقیه همان علت محدثه هم هست. برای بقای انقلاب، بانوان دینی و مومنه در صحنه هستند و جهاد امروزشان فرزند آوری هست.بانوی انقلابی آگاه و بصیر و ولایتمدارانه به نصرت ولی اش میشتابد. باشد که از لبیک گویان رهبر انقلاب مان سیدعلی خامنه ای باشیم.
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
26 مرداد
#وجگانی
ققنوس های وطن
همه آمده بودند، کوچک و بزرگ،
آسمان آغوش گشوده، خورشید پر حرارت، سَرو ها در حال قیام، گلدسته ها و مناره ها سرود آزادیِ آزادگان را سر داده اند.
کوچه ها بسته به آذین، بوی اسپند و گلاب، چشم های منتظر به راه، اشکهای شوق روان، ذکر حمد خدا بر زبان، دلهای پر تپش را تسکین می دهد.
او می آید..
اشکهای شوق بر بومِ کوچه های خاکی می چکد و بوی خاکِ تربت می آید.
مسافرانِ ندیده حرمِ دوست(حسین علیه السلام) ، بر بال ملائک سوار می آیند.
لحظه ی های انتظار به تپش افتاده، عقربه های ساعت گیر کرده اند.. نگاهها خیره به راه، مهره های تسبیح پدران سرعت گرفته، سیلِ جمعیت کلافه شده است از انتظار..
او آمد..
دسته های گل با گل صلوات محمدی نثارش می شود. بر بلندای سکویی هدایتش می کنند تا راز خاطراتش را بازگو کند.
لبخند آرامی بر لبانش نشسته است، گودی چشمانش، سیاهی و کبودی چهره اش، لباس خاکی اش، شانه های لاغر و افتاده، چشمان سربه زیر و.. حاکی از اسارت را فریاد میزند.
دلتنگی به پایان می رسد، همه خوشحالند، لبخند ها زیباتر می شوند گرد و غبار اسیری را از تنش می تکانند، همه از خاطراتشان می گویند و می گوید.
اما دلتنگی آنها پایان ناپذیر است، آن روز از نامردی بعثی ها دیدند و امروز از بی غیرتی و بی حیایی و بی کفایتی... دلگیرند. رنج آن سفر عقده ای شده در آشیانه ی قلبشان.. درمانشان در دستان منتظَر است.
ای سرو قامتان، یادتان جاوید و نامتان ماندگار.
26 مرداد روز آزادی آزادگان
تقدیم به آزادگان سرافراز وطن
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
مادر جاان سلام
حالِ من خوب است، شما چطور.؟
دلواپس من نباشید..
پایِ من حالش خوب است، از وقتی آمده ام اردو، دردش پریده انگار نه انگار.!
اینجا برنامه ریزم برای بچه های جهادی. بیشتر پشت جبهه ام گاهی هم در معرکه!
خوراکمان املت و الویه و کنسرو است. از تدارکات بالا، برایمان هندوانه آوردند. نان از گلویتان پایین رود، ما همه چیز داریم اینجا!!
اینجا آجرها چپ و راست از دستان دانش آموزان به دستان بنّای چیره دست، در دلِ سیمان و شن، چفت می شوند تا ستونهای خانه ی مادری شوند.
اینجا بازیِ ما، خاک و آهک و تیرچه بلوک است. بیل و فرغون سواری هم داریم. اینجا سازش، ساختن و سازندگی هست.
اینجا فضایش گوشی نمی خواهد. ذهنمان آرام است، دلمان تنگِ فیلم های دانلودی و بازی های اندروئیدی نمی شود.
بازیِ ما گِل بازی است. یادِ خمیر بازی و خانه بازی های بچگی ام افتادم. اصلا یادمان هم نیست که پیامهای مجازی را چک کنیم و حالِ چت کردن هم نداریم.
اینجا هوایش عالی ست. کولر و پنکه لازم نیست. لباسهایم را هر شب می شویم، نگرانم نباشید.
از قناری هایمان چه خبر!
از خانواده چه خبر!
پنجشنبه غروب کارمان تمام است، ولی
جهاد ادامه دارد...
نامه ی نَفَس(پسری) به مادرِ بی تابش
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
«چادر، پوشش برتر»
هر ساله برای ایام عید نوروز و عید غدیر دهها چادر دوخته ام. امسالم دستم بندِ دوختنش است. چادر دوزی، حس خوبی دارد..
ولی امسال بیشتر دوستش دارم. هر چه نایاب و کم است، دوست داشتنی تر و قدرش معلوم تر است.
تقدیرش میکنم و به او افتخار! .
گاهی نوازشش میکنم و برای نمازم به او پناه میاورم. کِش دار و بی کِش هر دویَش را دوست میدارم.
بویِ چادر مادرم را هنوز حس میکنم که در کودکی محل امن و آرامشم بود با او میخوابیدم و با او مهربانی مادری که سایه ی سرم بود را یادآورم.
گاهی گوشه هایش را لابلای دندانهای فشار میدهم که مبادا این تاجِ گران از سرم بیفتد. او را تا میکنم و با هزار ناز و عشوه به جایگاهش میسپارم. رنگی اش حفاظ و مشکی اش محافظ است.
به وقت چادر دوزی فرشهای زیرش را جارو میزنم و پارچه اش را پهن، از سمت راست 3 تا میزنم و از سمت چپ 1تا و برای بُرش اولیه اش با ذکر «بسم الله» مقراضش میکنم. گوشه هایش را نصب و پایش را گِرد و زیگزاگ میزنم از برای خانمهای چادری..
درزهایش را اتو میکنم و به او میگویم؛ تو چه بدی داشتی که کنارت گذاشتند! یاد شعری که پدرم همیشه میخواند، افتادم؛ (صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را خوبی چه بدی داشت که تکرار نکردی) در واقع نمیدانم چه اتفاقی افتاده است؟ اصل و فرع را عوض کردند. همیشه ارزشها با چادر اقامه میشوند؛ نمازِ ارزشی چادر میخواهد، حجِ ارزشی پوشش میخواهد، پیکرِ مُسلم ارزشی است و پوشش لازم دارد..
چادر پوشش برتر است، به انصاف زیباترش را ندیدم. با او شخصیتم را نشان میدهم و جنسیتم را مخفی..
با او خود را معرفی میکنم که (اَن یُعرفن) شناخته شده ام، فلان نسب را دارم، دختر فلانی هستم و نگاههای هرزه را به سیاهی اش دوخته ام.
شناسنامه ی مسلمانی ام را با او خود نمایی میکنم و با چادرم اولین خاکریز جبهه ی حق و باطل را بنا میکنم.
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
حضرت سلطانعلی (علیه السلام)
چشمانم در زاویه های مختلف میچرخد، خیلی وقت است که این حرم را ندیده است.
آیینه کاریهای دیوارها صد تکه شده و در تکه هایش آیات قرآن و ادعیه و اشعار زیبا را به نمایش گذاشته است.
سفیدی آیینه کاریها پرشده است از سیاهیهای جوهریِ «السلام علیک یا اباعبدالله.. ».
روی کاشیکاریهای رنگی شعر محتشم کاشانی خودنمایی میکند. «باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است».
سجاده های پسته ای رنگ، صحن حسینیه را پر کرده و لایق پا قدمِ زائرین سلطانعلی شده است.
قبله مقابل حرم است. پارچه ی سبزی، حجابِ دورتادور حرم شده است؛ تا دستی در قفلهای پنجره فولادش گره نشود.
کربلای ایران است اینجا، خورشید از گنبدش سرزده است. چون طلایی زرین از دل کوه چشم نوازی میکند.
صاحبان این مضاجع، هرکجا قدم گذاشتند هرچند کوه، همگی به گردشان چرخیدند. قتلگاهش کمی بالاتر، معشوق عشاق است.
دعوتش کرده بودند کاشان!
از برایش تحفه ی نفیس؛ فرش انداختند!
وقتی نگذشت، عدو فرش از زیر پایش بردند!
فرش نه، همچو اربابش حسین
سر از بدنش جدا کردند!!
ندبه در ندبه شده است
قسمتم حرم سلطانعلی شده است.
السلام علیک یا سلطانعلی ابن امام محمد باقر علیه السلام(زیارت اردهال)
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
حسّ مکان
مزارشهدای گمنام راوند
#وجگانی
پنجشنبه 19 فروردین
ساعت 22
مکانی دنج و آرام
صدایِ خوانش حمد و سوره ی آرامِ افراد روی قالیچه دستبافت قدیمی، روی سنگهای مرمر بگوش میرسد.
چقدر آرام و دلنشین «فرزندان روح الله» به اینجا پناه آورده اند. نه نه آمده اند تا پناهگاه مومنین باشند.
هرکدام از آنها بعد از سفری طولانی گمنامی را مُهر پیشانیِ شان کردند و نگین انگشتری هر منطقه ای شدند.
پناهگاهِ خلوتهای تنهایی که از شلوغیهای روز به آنها پناه برده شده اند.
با نجواهای آهسته از درون با آنها ارتباط گرفته... حرفِ دل را خوب میفهمند و از درون و روی مزارشان سری تکان میدهند.گاهی خنده های شیرین دارند و به دلهای ما نظر..
مکانی که دل آرام قلب مومنین شده است ولی دلهای ناآرام مادرانشان یا هنوز چشمبراهند یا آسمانی شده اند.
پرچم های سبز و زرد و قرمز و سفیدِ «یا مهدی ادرکنی» زیر نور لامپ های زرد رنگ متمایل به آجری دارند.
باد آرام آرام آنها را تکان میدهد و نوید از رمضان در راه است را میدهند.
حباب های توپی سفید رنگ، مثل قرص ماه، روی پلکانهای مزار شهدا، حس امید و پویایی و یکرنگی را جار میزند.
پله های کوتاه سنگی که با دست معماران سنگکار ماهر چینش شده است، ارتفاع رسیدن به مقبره ی شهدا را آسان کرده است. اما ارتفاع رسیدن به جایگاه آنها، سهل نیست. پنجه های فولادین لازم است... پلکانهای نفس را یکی یکی باید بالا رفت.
ارزش مکان به صاحب مکان است....
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
#حس_انتظار
#وجگانی
غروب جمعه
18/35دقیقه
بنفسی انت
این جمعه هم غروب شد نیامدی
حس آمدنت را دارم
صدای کفشهایت میاید
پاره دوز میدوزد و با انصاف دوختِ ِکفشِ امامش را به تاخیر میاندازد..
کفش مارا نمیدوزی؟
چرا آقاجان نوبت سه نفر دیگر است.
کفش ما را نمیدوزی؟
جان عالم بقربانت، اگر یکبار دیگر بگویی
جار میزنم که مهدی فاطمه اینجاست...
راز دیدارش اشک است و انصاف!
هر صبح و شب بر سید شهیدان(علیه السلام) اشکش روان بود...(سیدعبدالکریم کفاش)
یابن الحسن
حس غریبی، تنهایی، بی پدری،.....
دیدار لازمیم
اللهم ارزقنا
عجل لولیک الفرج
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
#وجگانی
18/15 دقیقه
آزاد (تبلیغ ندبه شفاخانه حضرت ابالفضل علیه السلام)
مکارم الاخلاق
ندبه ی آخرین جمعه ی سال نیز گذشت و نیامدی!
آفتابا غروب کرد و نیامدی!
ندبه ی این جمعه را مهمان چهارمین نور امامت، بر سرخوان زبورش
منتخب از دعای بیستمش
باصلوات بر محمد و آل محمد، صحبت از غش کردن بود که اگر کسی غشَّی کند حضرتش او را نیکو مرام رفتار میکند.
(غش= فریب دادن)
پدری گفت: رمز موفقیت اهل بیتی بودن فرزندانم، هرگز برا دیگران نقشه نکشیدم.(فریب ندادم).
«چاه مکن بهر کسی اول خودت بعدش کسی».
انسان هر قدمی به دروغ جلو رود همه را گام بگام عقب گرد میکند.
علی بن الحسین علیه السلام میفرماید : هر کسی خیانتی کند در حق من، او را نصح میکنم. (دعای 20 صحیفه سجادیه).
پای درسِ زبور آل محمد صلی الله علیه وآله ، بدیها را ادفع بالتی هی احسن جواب میدهد.
رفتارهای متفاوت که از ما آدم ها سر میزند به این شرح است.👇
1:خوبی با خوبی
2.بدی با بدی
3.خوبی با بدی
4:بدی با خوبی
1:خوبی با خوبی: هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ (60) الرحمن
آيا پاداش نيكى (شما) جز نيكى (ما) است.
وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً (86)
و هر گاه شما را به درودى ستايش گفتند، پس شما به بهتر از آن تحيّت گوييد يا (لااقّل) همانند آن را (در پاسخ) باز گوييد كه خداوند همواره بر هر چيزى حسابرس است.
فردی گفت: سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. در جوابش گفتند:خیلی شور کردی، کمی برای دیگران هم بذار تا پاسخ دهند.
یعنی سلام کن تا طرف مقابل بگوید سلام علیکم...
2.بدی با بدی: الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ
چهار ماه حرام(محرم، رجب، ذی القعده، ذی الحجه) قتال کردن حرام است.
اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد مقابله میتوان کرد.
همانند جنگ تحمیلی ایران و عراق! .
البته جواب بدی کافران اینگونه است، از برای مومنین گذشت بهترین است.
3.خوبی با بدی: خوبی های والدین را نادیده گرفتن،سزاوار آن است که همان دست است که بگیرد.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله
اجر مزد رسالت نخواست فقط محبت اهل بیتش را خواسته بود ولی خوبی اش را با بدی جواب دادند.
4. بدی با خوبی
هدف همین مورد است، که مکارم اخلاق است.
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ (96)مومنون
اکسیر کیمیا، مطلا را طلا میکند.
مالک اشتر را فردی ناسزا گفت. شخصی دیگر گفت : او را شناختی؟ نشناخته بود و بدنبالش دوید، مالک از برایش داخل مسجد دعا میکرد. همچو سیدبن طاووس، هرموقع جوانی در نفس خود ظلم میکرد از برایش نماز و دعا میکرد.
جسارت مردی به مرحوم کاشف الغطاء نه تنها او را ناراحت نکرد بلکه از همه درخواست کرد تا کمکش کنند. این مسلک بزرگان است.
آرامش واقعی از برای هضم بدیها، اتصال به اقیانوس اهل بیت است. آب کُر بر آب قلیل غلبه دارد و پاک کننده ی رذایل است.
نگاه خدایی به عیال الله، آرامش آور است. از دیدگاهی که خداوند بندگانش را زود عقاب نمیکند و دربهای رحمتش گسترده است. نگاه مهربانِ خدایی به خلائق، مسیر را فراهم میکند تا دلهایمان نه تنها از بدیها نگیرد بلکه پیوند با خانواده ی آسمانی بگیرد.
متی ترانا ونرئک، یکسال دیگر، بر مرکب زمین سواریم،
همه عالم و آدم دیدیم، اما مهدی فاطمه عج الله را ندیدیم.... 😭
هوالشَّرِيدُ الطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْوَحِيدُ
مهربان پدری که ما او را طرد و آواره و فرد و تنهایش کردیم.
آخر از تنهایی مردیم،
نصب پرچم زهراییت بر قدس شریف
همه هست آرزویم.! 😢
اللهم عجل لولیک الفرج
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
وجگانی
جوال
17:36 شنبه 16 اسفند
آشپزخانه
در این ایام، خانه تکانی ها شروع شده است، امروز قرعه بنام آشپزخانه ی ما افتاد، چه خوب است، اگر همه همکاری کنند.
اما بعضی از انسانهای خوب از نوع مذکر از خانه تکانی فراری هستند.
یکی از مذکر های ما تا بهم ریختگی را میبیند خوابش میگیرد و دیگری دستش مشکل دار میشود.
باز خوب است که چهار واحد روان شناسی خوانده ام، این جزء تفاوتهای زن و مرد است، که دوست ندارند به مونث ها در خانه تکانی کمک کنند.
چون خانه تکانی استمرار و ریزه کاری زیاد دارد از حیطه ی ِ مذکرها خارج است.
در تفاوتهای زن و مرد خوانده ایم که مردها قدرتی هستند و کارهای جزیی را دوست ندارند. اگر مردهایتان در خانه تکانی کمکتان کردند پاس بداریدشان و گرنه ناراحت نباشید آنها متفاوتند.
خب بگذریم....
برای اینکه ابراز وجود کنم و خودم را گرامی بدارم،
یک چای بِه دم کرده ام و با بیسکویت کرمدار و خرما، صدایِ معصومه خانم (دوستم) میزنم و دو به دو با هم بخود احترام میگذاریم.
شما هم بفرمایید.
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
20 اسفند
23/55دقیقه
آخر سال یک هفته به عید که میشد!
درختان بادام پر از شکوفه های صورتی و درختان گوجه سبز و قیصی با گلهای سفید و جوانه های برگ های سبز از درون باغ بزرگ مژده ی بهاران خجسته باد سر میدادند.
بوی عید بیش از همه جا از خانه ی استاد عباس می آمد. استخرهای بزرگ سیمانی، لبریز از آبهای چاهِ قنات، گاهی سرریز از لبه های حوض می شدند، داخلش پر از ماهیهای سفید و سیاه و قرمز گُلدفیش،کوچک و بزرگ، نه تنها برای سفره ی هفت سین خودشان چرخی در تنگ ماهی میزدند، بلکه به تمام اقوام و دوست و آشنایان هم داده میشد.
خانه ی بسیار بزرگ پنج دری با سقف های ضربی قدیمی و ستونهای محکم سیمانی بطرف باغ باز میشد.
باغچه ای جلو اتاقها بود که بوی یاسش همه را مدهوش میکرد و درختان گل هفت رنگ هرشبی به رنگی خود نشان میدادند.گلهای پیچک رونده به دور سیم کشیهای فلزی نمای دلربایی به فضای حیاط داده بود. داخل باغچه تخم ریحان و شاهی و تربچه میکاشتند ولی هنوز سبز نشده یا به اندازه ی یک بند انگشت شده بود.
کنار حیاط مرغ و خروسهای استاد عباس به رنگهای حنایی و سیاه و گل باغالایی (سیاه و سفید) داخل یک گنجه ای با دستان خود استاد برایشان ساخته شده بود و جای تعجب بود که چرا باغ به این بزرگی، خانه ی مرغها کوچک بود بطوری که باید خم میشد و داخلش میرفت تا تخم هایی که مرغک ها داخل جعبه ای پر از کاه و علف داده بودند را میاورد.
صدای گاو استاد عباس از ته باغ داخل طویله میامد و میگفت استاد کجایی؟ استاد ظرف شیردوشی داشت و بعد از ناز کردن گاوش با مهربانی او را میدوشید و از او تشکر میکرد. شیر های گاوِ استاد عباس خیلی چرب و خوشمزه بود، چون غذاهای خوبی به او میداد.
از یک هفته به عید اقوامِ خانم استاد عباس از تهران تماس میگرفتند و برای مهمان شدنِ منزلِ استاد، جا رزرو میکردند.
صفا و مهربانی ِ این خانواده یکطرف، دلشان تنگِ تخم مرغ های رسمی و سرشیر محلی و سالم و رب انارهای خانمِ استاد بود.
استاد عباس بسیار حلال خور و مهمان نواز بود. بخانمش میگفت: «مهمان حبیب خداست، قربان قدمشان ما چیزی از سفره مان هنوز کم نشده است، روزی شان پیش پیش می آید» .
خانم استاد عباس از یک هفته به عید و اغلب جلوتر از آن، قوطیِ رنگی میخرید و از پسرها درخواست میکرد تا چارچوب درها را رنگ کنند. نوروز را حیات و جان گرفتن زندگی میدانست. چه زیبا با پنج الی ده هزار تومان کلی رنگ کاری و همه چیز را نو میکردند. موکتهای سبز راه راه را داخل حیاط خانه می انداخت و صدا میزد مهدی، محمد.. بیایید کمک.
قالیها و مخصوصا قالیچه ی آشپزخانه را هم بیرون می انداخت و با آب و تاید و وایتکس و شامپو فرش، با کاسه و برس و... به جانش میافتاد.
نوبت پتوها که میشد داخل لگن بزرگی میانداخت و با آب ولرم، خودش و گاهی بچه ها چنان ورز میدادند، سفیدش میکردند و همه را روی تختهای چوبی و آهنی که داخل باغ بود پهن میکردند.
چقدر مقتصد و مدیر بودند، از تولید بمصرف شیر و ماست و پنیر و تخم مرغ و سبزی و میوه ی باغشان همه محصول دست خودشان بود.
ماهیهایی که داخل استخرها حدود یکسال پرورش داده بودند را یک هفته به عید میفروختند و با پولش سبزی پلو ماهی شب عید را فراهم میکردند.
تخمه های هندوانه را خانم استاد عباس از یک شب جلوتر در آبِ چلو، داخل هوای سرد میگذاشت تا نازک شود. تخمه بو داده هایش، باب دهان مهمانهای او بود.
عید و غیر عید فرقی نداشت، نظم در زندگیشان حرف اول را میزد. سبک زندگیشان درست بود.
کار و تلاش و امید جریان داشت.
همه ی این برکت ها بخاطر شاکر بودن استاد عباس بود.
خانه ی زیبایِ استاد، با طرح شهرسازی خراب شد، اما راه بر خلایق آباد شد.
خانه ی امروزشان کوچک شده است. اثری از محصولاتشان نیست ولی زندگی جریان دارد....
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
1400/1/1یکشنبه
عید دیدنی
همه آمده بودند
به رسم نوروزِ هر سال برای دیدن ننه و بابا، جمع شده بودند.
سفره ی هفت سین شان پهن بود، آجیل و میوه و شیرینی، گندم شادانه ی بوداده، همه چیز جور بود.
سماور کنار اتاق قلقل میکرد و قوری گل انگوری چای عقیق ایرانی را دم میکشید.
یکی میامد و یکی میرفت، جدید که مهمان وارد میشد دیگری به احترامش بلند میشدند و دعوت به پذیرایی میشد.
برای ناهار خانه ی عمو تدارک دیده بودند.
سر و صدا، هیاهوی بچه ها یطرف، نوجوانهای پسر تو دشتِ کنار خانه، دخترک ها سر تو سر هم، بانوان جوان از خاطرت 99 و شلوغی کارهایشان و خانه تکانیها و بزرگتر ها از دردهایشان میگفتند: که چقدر ناتوان شدند و حتی دیگر درِ شیشه ی نوشابه را نمیتوانند باز کنند.
مهمانها گاهی سرشان تو گوشی، عده ای از اقتصاد و انتخابات و... و عده ای باهم ماشین و... معامله میکردند.
کنارِ حیاطِ بزرگ ِخانه ی عمو بچه ها تاب بازی میکردند و دبه های دیگ گلاب زیر شیروانی طلب عرق گلاب و بیدمشک را انتظار میکشیدند تا فصل اردیبهشت با گلهای محمدی پر شوند.
خانه ی عمو کنار خانه ی بابا و ننه سفره های بزرگ از این سر تا اون سر تو حیاط پهن شده بود، دیگ قرمه سبزی امام حسینی را زحمت کشیده بودندو هيئت گونه از همه پذیرایی کردند.
خاطرات هرسال عید نوروز را زنده کرده بودند.
همه و همه دامادها عروس ها، نوه ها از دور و نزدیک آمده بودند برای تبریک عید نوروز، اما ننه و بابا با عکسهایشان از درون سفره ی هفت سین بما تبریک گفتند.
در ماه مهر و آبان ننه و بابا هر دو قربانی کرونا شده بودند.
اینهمه دورهمی برای احترام آنها بود ولی آنها نبودند تا بابا ظرفهای غذا را جلو بچه هایش بگذارد وبگوید بخورید و عیدی هایش را به نوه ها بدهد. ننه ی لپ قرمزی که روسری سفیدش را با سنجاق قفلی سفت میکرد و روی خندانش از روی تختش و آمدن بچه هایش و بوسیدنش دیگر خبری نبود.
دورهمی امسال متفاوت بود.
چقدر زود دیر میشود، قدر داشته هایمان را داشته باشیم.
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا سلام الله علیها
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
جوال فوری
#وجگانی
خواب چشمانم را گرفته است، دیشب را هم خوب خوابیدم، هنوز وقت قیلوله هم که نشده است.
صدای قناری مان میاید سیب و آب و دانه هم دادمش.
ساعت روی دیوار تیک تاک میکند و صدایش گاهی آزار میدهد ولی خودم را ساخته ام و با او میسازم چون هدیه ی مسابقه ی برنامه ی سمت خداست دوستش دارم.
یخچالمان هم خیلی سالش هست، تهویه اش صدا میکند و گاهی هم دورش یخ میزند و مثل موتور گازی گاز میدهد، قرار است عوضش کنیم با امید و بزودی! البته فریزرش خوب است ولی یخچالش تو بازی هست.
صدای موتور و ماشینها کم شده است یکساعتی پیش بیشتر بود برای امرار معاش در رفت و آمد بودند، کوچه ی ما شاهراه هست و سر بریدگی،از سحر صدای وسایل بگوشمان میرسد، دیگر عادت کرده ایم.
صدای تلفن هم درآمد، آرامِ جانم بود
الو مادر خوابی؟ نه مادر جان بیدارم
مادر مراقب خودت باش ...
دیگر هیچ صدایی نمی آید ذهنم آرام شد برم خواب بی خواب!
صدایِ بی صدایِ گلهایمان میاید که با زبان بی زبانی میگویند بما آب بدهید،
آخر حیاطمان گلخانه است و گلها تشنه اند.
جوال
یکشنبه 3 اسفند 99
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
16خرداد 1400
سخنرانی خانم وجگانی
پایگاه سجادیه آران و بیدگل
موضوع :تربیت فرزند
راهکارهای ایجاد روابط مطلوب بین والدین و فرزندان
الف :تامین عزت نفس فرزندان
فرق عزت نفس (درونی) با اعتماد بنفس (بیرونی)
عزت نفس: مثل بتون آرمه و فنداسیون و شناژ بندی قوی
اعتماد بنفس: مثل گل شاخه بریده و مثل ساختمان شیشه ای که هرلحظه با سنگ ممکنه بشکند. تاییدیه از بیرون.
راهکارهای عزت نفس به فرزندان:
👈1.توجه کردن
👈2.نقاط مثبت دیدن
👈3.داد و فریاد نکردن
👈4.سرزنش و تمسخر ممنوع
5.مقایسه نکردن
🌹برای توجه کردن با تمام صورت و زبان بدن (بادی لنگوییج) به فرزند توجه کنیم. و کلامی با (آهان، خب، چه جالب،..) مورد توجه قرار دهیم.
👈دو آسیب تربیتی مهم :مسخره و سرزنش
❓چرا بچه های ما در سنین نوجوانی و جوانی با چادر و نماز مشکل دارند؟
بخاطر مسخره و سرزنش. عزت نفس پایین....
◀️نکته:اگر بچه ها میخواهید بدون هیچ هزینه ای اراذل اوباش باشند سرزنش کنید.❌
جایگزین سرزنش:
🌿تفکر خلاق
🌿گفتگوی صمیمانه
🌿تشویق
🌿حل مسئله
پیامد سرزنش:
🍃بی مهری و سردی
🍃خودخواهی والد سرزنش گر
🍃نادیده گرفتن مثبت ها و حمایت بطرف منفی ها
😲داد زدن عزت نفس را پایین میاورد:
1.داد زدن برای پرهیز از خطرات
2.داد زدن ارادی یعنی نگید چون اعصابمون خرد بود داد زدیم.
راهکار معنوی برای ارتباط مطلوب با فرزندان: والدین اهل مستحبات بیشتر و اهل مناجات خوانی و مناجات دانی(مناجات شعبانیه، خمس عشر، مسجد کوفه) رفتارها را شیرین میکند.
قبل از نماز ادای اذان و اقامه و سجده ی شکر بجا اوردن موجب وُد و محبت بیشتر میشود.به امیدی که نسل ما سلیمانی و منتظر حضرت حجت باشند.
بسم الله النور
ذوم گوشی را روی تصویر کوچک و بزرگ کردم
دنیای ما به اندازه ی یک قاشق است که حتی نیمی از آن نیز پر شده است.
تمام دنیای دنی در نیم قاشقی پر شده است، دنیایی که شبانه روز بدنبالش میدویم و هرکجا قاشق و چنگالش را بهمراه داریم.
این چنگالهای دنیا ست که هرآن ما را بطرف خود میکشد تا یک لقمه ی طعمه کند..
چنگالهای دنیا رنگش طلایی است، زرق و برق بسیار دارد.
البته نه نه بظاهر طلایی است، خوب که بهرش میرویم، سیاهی ها از طلایی اش بیشتر است.
مار خوش خط و خال است.
و شاید هم کثیف تر چون بسیار چنگال و خوراک این و آن شده است.
حضرت امیر فرمود :
الدُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّي أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ .
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
#زندگی_به_سبک_امیر
معاشرت برتر
چقدر از عمرمان گذشته است و چه مقدار دیگرش باقی هست؟
چجوری زندگی کردیم؟
آیا دیگران برای ما دعا میکنند یا بر بودن ما لعن و نفرین؟
حضرت امیرالمومنین علیه السلام میفرماید:
خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.(حکمت 10)با مردم به گونه اى معاشرت کنید، كه اگر بميريد، بر شما گریه کنند و اگر زنده ماندید، مشتاق شما باشند.
حضرت اشاره به معاشرت نیکو دارد و هر تحیتی بشما داده میشود شما بهتر از آن را پاسخ بدهید.(وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً)86نساء
اگر کسی برای شما قدمی برداشت ، به وجه نیکو پاسخ بدهید.
اشاره ای به چهار نوع سبک ارتباطی ما با دیگران
1.خوبی با خوبی: عین انصاف هست. خوبی در حقش انجام داده، طرف مقابل هم خوبی میکند. وگاهی حتی بهتر جواب میدهد. سلام را با سلام علیکم، لیوان آب را با شیر و عسل، ظرف خالی را پر از شاخه نبات بر میگرداند.
2. خوبی با بدی :عین بی انصافی هست.
حاج اسماعیل دولابی میگفتند: «بعضی از از آدمها چهارچوبی ساختهاند و آن را قاب چشمان خود قرار دادهاند و همه مردم و رفتارها را از همان چارچوب می بینند.».
خوبی و بدی برای آنها فرقی ندارد و هیچ لسان تشکر و صمیمیت ندارند.
تو زندگی اهل بیت چنین رفتاری از طرف دشمنان موج میزد.
پیشانی حضرت رسول صلی الله علیه وآله را شکستند.
حضرت امیر علیه السلام را داخل مسجد کشتند و گفتند: مگر علی نماز میخواند؟ اهل بیت امام حسین را گفتند خارجی اند دیگر اهل بیت را با سم مسموم، زندانی، شکنجه و... کردند.
اتمام حجت رسول خدا که فرمود اجر مزد رسالت نمیخواهم فقط اهل بیت را دوست داشته باشید.
3.جواب بدی با بدی : که اسلام زیاد نمی پسندد. دین بیشتر به مدارا کردن و صبوری با هم کیشان خود را سفارش میکند.
4.بدی با خوبی:این رفتار عین ایثار است. حضرت امیر برای قاتلش ظرف شیر میفرستد.
اشاره ای به موارد شیوه های تربیتی
تغافل: گاهی بچه، بزرگ، همسر، همسایه و... یک رفتاری دارند و به ذائقه ما خوش نمیاید، اینجا تغافل بکار میاید. تغافل یک سوم عنصر توجه و تدبیر است. و با غفلت فرق میکند.
در تغافل متوجه میشود ولی خودش را به گوش کری و ندیدن میزند. اثر این روش قبح گناه و خطا و عادی سازی نکردن است. (مادری که متوجه است که فرزندش پنهانی روزه باز کرده است یا نمازش را بی وضو میخواند، اینجا تغافل بکار گیرد تا حیای بیشتری حفظ شود..)
تقابل: بدی با بدی هست که اگر کسی ناسزا گفت طرف مقابل هم به او بگوید هر بدی که دیگران دید آنرا به خودشان برگردانید ولی این نظر روانشناسی غربی هست و اسلام چنین چیزی را نمی پسندد.
دین داعیه مدارا و صبوری با دیگران دارد حتی آنهایی که هتاکی میکنند.
تذکر: البته رفتار باید شجاعانه و جراتمندانه صریح و با ادب باشد یعنی اگر کسی مرتب بی ادبی میکند تذکر داد تابه زشتی کار خودش پی ببرد.
تربیت : تربیت با تدریج همراه است است و گاهی باید برای سبک ارتباط صحیح از گزاره های رفتاری استفاده کرد از طریق کلامی و غیرکلامی محبت و گذشت میتوان خیلی از موارد تربیتی را به همنوعان خود تلقین کرد.
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
#زندگی_به_سبک_امیر
#حکمت_امیر
4 رمضان
علم بهتراست یا ثروت؟
ای کمیل علم بهتر از ثروت است.
چون علم تو را حفظ میکند و ثروت را تو حفاظت میکنی... (حکمت 147)
زنی خدمت حضرت فاطمه سلام الله رسید و سوالات متعددی پرسید. از کثرت سوالاتش خجالت زده شد و گفت: بیش از این مزاحم نمیشوم.
حضرت فرمود: بیا و هر سوالی که داشتی بپرس من جواب خواهم داد. زیرا در برابر هر مسئله ای که پاسخ می دهم بیشتر از بین زمین و آسمان که پر از مروارید باشد پاداش میگیرم و از سوال های شما خسته نمی شوم.
تجربه ثابت کرده که با تدریس و آموزش دادن، علم ماندگار و تثبیت میشود.
جمعیت زیادی داخل مسجد دور حضرت امیرالمومنین علیه السلام حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و پرسید «یا علی! سؤالی دارم، علم بهتر است یا ثروت؟»
حضرت امیر در پاسخ گفت: «علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.».
فرعون ادعای خدایی میکرد. «انا ربکم الاعلی» ولی جنازه اش با حقارت از دریا بیرون افتاد تا درسی برای زندگان باشد.
در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد. بلافاصله پرسید: «اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟» امام در پاسخ آن مرد گفت: «بپرس!»، مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: «علم بهتر است یا ثروت؟»، علی فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.».
سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!» هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. اودر حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟» حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.». علم با نشرش زیاد میشود مثال ریشه نعناع و درخت مو (انگور) با هرس زیاد میشود.
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.»
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند، یکی از میان جمعیت گفت: «حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت!»، کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟»، امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: «علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.» مرد ساکت شد.
همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: «یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟» امام فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.»
هشتمین نفر پرسید که امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.» اسکندر مقدونی گفت:دودست مرا از تابوت بیرون بگذارید تا همه ی مردم بدانند که دستانم خالی هست.
نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید.. امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.»
جمعیت انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و پرسید:.. مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:.. نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی (ع) مردم به خود آمدند: «علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند.» فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.»
یافته ها: علمی بهتر است که با تبسم و متفاوت و با تواضع نشر داده شود.(بدون خستگی و مدارا با مردم)
علمی که نورانیت داشته باشد و حجاب نباشد.
#زندگی_به_سبک_امیر
#حکمت_امیر
7رمضان المبارک
31فروردین 1400
بهترین دوست چه کسی هست؟
دوتا همسفر، دو دوست، شاگرد و استاد،زن و شوهر
چگونه دوهمسفر تا بهشت باشند.؟
دوست خوب میتواند هر فردی را بهشتی کند.
دوست خوب : راهنما، رازدار،...
«المومن مرآة المومن»، خصوصیت آیینه صداقت، راستی، صفا، و توصیه به تواصی دارد. عیوب را در مقابل و عین حقیقت را بیان میکند نه کم و نه زیاد.
رویِ سخن حضرت امیردر مورد دوست یابی :دوستت را به اندازه ی دوست بدار، شاید روزی دشمنت شود.و دشمنت را به اندازه دشمن بدار شاید روزی دوستت شود.
ویژگیهایی دوستان:
1.از دوستی با احمق بپرهیز
چرا؟ چون میخواهد به تو سود برساند اما زیان می رساند.
دوستی های خاله خرسه از همین نوع هست.
دشمن دانا به از دوست نادان است.
2. از دوستی با بخیل بپرهیز
چرا؟ چون در محتاج ترین حالت که نیاز به حمایتش داری، خودداری میکند.
بخیل از نظر روان درمانی بسیار طول میکشد تا درمان شود. از یک بعد به ترس و اضطرابش برمیگردد که مبادا از مال و.... کم شود. در قرآن از کلمه ی «شح» بکار رفته است. شحّ ترکیب حرص و خساست هست.
بخیلی درون چاه افتاده بود، گفتنش دستت را بده نجاتت بدهیم، امتناع کرد.
فرد ناجی گفت : پس دستم را بگیر تا نجات پیدا کنی. بخیل دست بگیرش فقط خوب است.
3.از دوستی با فاجر و گنهکار دوری کن.
چرا؟
فاجر کسی است که پرده ی حیا را پاره میکند. به درنگی تو را به اندکی و پاره ی ناچیزی میفروشد.
4 از دوستی با دروغگو خودداری کنید.
چون مثل سراب است.
آینده را به نزدیک و نزدیک را بدور منتقل میکند.
دروغگو خودش در پازل خوشبختی مانده. چه بد که برا رسیدن خوشبختی به دروغ و دروغگو ی بدبخت و شوم متوسل شده.
(محتوای تبلیغ رمضان 1400)
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99
#زندگی_به_سبک_امیر
#حکمت_امیر
#وجگانی
دوم ماه رمضان
قیمة کل امرئ ما یُحسنه
قیمت هر کس به اندازه کاری است که آن را نیکو انجام می دهد.
وجود انسان گوهری است ارزشمند و آن را قیمتی بس والاست.
هر کس ارزش خود را بشناسد هلاک نمی شود و هر کسی شخصیت خود را گرامی بدارد شهوات در نظرش بی اهمیت می شود.
جانهای شما بهایی جز بهشت ندارد، پس آن را جز در برابر بهشت نفروشید.
مسلماً شخصیت انسان فراتر از شکم و شهوت، پست، منصب، مقام اسارت در دام پر فریب دنیا است.
انحراف به چپ و راست و خارج شدن از صراط مستقیم مانع از صعود انسان به کمال انسانی است. هرچقدر انسان ارزش خود را بداند شهوات و تمایلات در وجودش بی ارزش است.
هارون الرشید برای زیر سلطه بردن امام موسی کاظم علیه السلام، کنیز زیباروی رقاصه ای را به زندانش فرستاد تا العیاذبالله امام را رسوا کند.
کنیز بسجده افتاد و بدنش به لرزه در آمد. مقام والای امام در او اثر کرد و چند روز قبل از شهادت امام آن زن از دنیا رفت.
ارزش وجودی انسان از حد تصور خارج است و میتواند تا مقام و حتی بالاتر از ملائکه برسد.
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ.....
خداوند جان و مال مومنین را خریداری میکند به بهای بهشت.....
خدا عبد صالح میخواهد..
حکایت بشر حافی (پابرهنه) بدنبال امام هفتم دوید و درخواست داشت که عبد باشد نه آزاد... تا آخر عمرش بندگی کرد.
کسانی مثل «شاهرخ ضرغام حر انقلاب» اسلامی و مثل «طیب» و «رسول ترک» در نهایت ارزش وجودی خود را میشناسند و راه خود را پیدا میکنند.
هر کسی از تمایلات نفسانی و شهوانی خود بگذرد بهتر از آن نصیبش میشود.
اللهم عجل لولیک الفرج
(محتوای تبلیغ رمضان 1400)
✍فاطمه وجگانی
سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد روان شناسی
@talabemoshaver99