↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسئله ۷۲،تعدد مفعول،و ترتُبشان و حذفشان.🔹
أ.گاه فعلِ دو مفعولی،دو مفعولش در اصل مبتدا و خبر هستند،در این صورت اصل این است،مفعولی که اصلش مبتدا است،بر مفعولی که اصلش خبر است مقدم شود(البته گاه،مفعولی که اصلش خبر است مقدم میشود،البته رعایت اصل بهتر است).
مثال"علمتُ الصبرَ انفعَ فی الشدائدِ".
توجه،در موارد وجوبی تقدیم مبتدا بر خبر،تقدیم مفعول اول بر مفعول دوم هم واجب است.
مثال"ظنَنْتُ خالداً محموداً"در این مثال قصد متکلم این است که بگوید خالد مثل محمود هست،و اگر خالد موخر شود،معنی مراد،حاصل نمیشود.
توجه:در موارد وجوبی تقدیم خبر بر مبتدا،تقدم مفعول دوم،بر مفعول اول،هم واجب است.
مثال"ظَنَنْتُ فی البیتِ صاحبَه".
در این مثال،در مفعول اول ضمیری هست که به مفعول دوم(البیت) عائد است(در صورت تقدیم مفعول اول،عود ضمیر به متاخر لفظی و رتبه ای پیش می آید که در این جایگاه صحیح نیست.)
#ادامه دارد.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۳۷ تا ۱۴۱
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
#عزیزان همراه،در بحث«عود ضمیر به متاخر لفظی و رتبه ای»،یا در بحث«ملابس خبر»اگر سوالی دارید از ادمین های محترم بپرسید.
@talkhislkotob
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسئله ۷۲،تعدد مفعول،و ترتُبشان و حذفشان.🔹
أ.گاه فعلِ دو مفعولی،دو مفعولش،در اصل مبتدا و خبر نیستند،در این صورت بهتر این است که فاعل در معنی خبر شود.
مثال،اعطیتُ الزائرَ وردةً من الحدیقةِ.(به اون مهمان،یک گل از باغم،اعطا کردم).
زائر:آخِذ هست و در معنی به منزله فاعل،وردةً،مأخوز و در معنی به منزله مفعول،پس بهتر این است که زائر مقدم شود بر”وردةً“.
توجه:گفته شد،مقدم شدن مفعولی،که در معنی فاعل است بهتر است،یعنی اگر موخر شود هم اشکالی ندارد.
#نحو وافی جلد دوم،آغاز صفحه ۱۴۱.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
در موارد زیر،تقدیم مفعول اول،بر مفعول دوم واجب است.
۱.ترس از اشتباه،مثلِ"أعطیتَ محموداً زمیلاً فی السفرِ.زمیلا:رفیق.
توجه:مقدم شدن مفعول دوم،جایز نیست،زیرا آخذ و ماخوذ،تبیین نمیشوند.(معلوم نمیشود،چه کسی آخذ بوده و چه کسی ماخوذ).البته الان با توجه به تقدیم مفعول اول،این اشتباه پیش نمیآید.زیرا که محمود،آخذ بوده.
۲.بر مفعول دوم حصر واقع شود.لا اکسو الاولادَ الا المناسبَ.(بر اولادم جز لباس مناسب،چیزی نمیپوشم).
توجه:اگر الا و مفعول دوم،باهم،بر مفعول اول تقدیم شود،ایرادی ندارد.مثلِ"لا اکسو إلا المناسبَ الاولادَ"
۳.مفعول اول ضمیر متصل،و مفعول ثانی اسم ظاهر باشد.مثال"منحتُک الودَّ"
البته،اگر مفعول دوم،بر فعل مقدم شود ایرادی ندارد مثلِ”الودَّ منحتُک"
#نحو وافی جلد دوم،آغاز صفحه ۱۴۱.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
در موارد زیر،مقدم شدن مفعول دوم،واجب است.
۱.بر مفعول اول حصر واقع شود.مثلِ"ما اعطیتُ المکافأةَ الا المستحقَ"
۲.مفعول اول،مشتمل بر ضمیری باشد که عائد است به مفعول دوم"اسکنتُ البیتَ صاحبَهُ"
۳.مفعول دوم ضمیر متصلی باشد،و مفعول اول اسم ظاهر باشد.مثل”القلمَ اعطیتُه کاتباً".
#نحو وافی جلد دوم،از صفحه ۱۴۱ تا ۱۴۲
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
حـــذف مــفعــول به.
در صورتی که ترکیب یا معنی،حفظ شود،حذف مفعول به،جایز است.از این جهت مفعول به را"فضله"می نامند.به خلاف مبتدا،خبر،فاعل،نائب فاعل و هر چیزی که در جمله جزء اصلی است.و این موارد را”عمده“نامگذاری میکنند.
گفته شد که مفعول به فضله است یعنی رکن و عمده نیست،اما گاهی نمیتوان از او بی نیاز شد و او را حذف کرد.که به زودی می آید.اما موارد حذف مفعول به.
أ.به خاطر غرض لفظی. ب.به خاطر غرض معنوی.
از جمله موارد حذف مفعول به،به خاطر غرض لفظی:
۱.محافظت بر وزن شعر،مثلِ
مافی الحیاةِ لانْ تعا/تِبْ او تحاسبْ متسعْ.به تقدیر تعاتِبْ المخطئَ او تحاسبْهُ.
۲.محافظت بر تناسبِ فواصل،مثل قول خدای تبارک و تعالیٰ خطاب به رسول گرامی اسلام.
مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى(۲)إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَیٰ(۳).به قرینه یخشاه یا یخشی اللهَ.
توجه:حذف مفعول از فعلِ"یخشیٰ"به خاطر تناسب وزنی با فعل قبل است.یعنی فعلی که آیه قبلی به آن ختم میشود.(لِتَشْقَى).
۳.به خاطر ایجاز،مثل"دَعَوْتُ البخیلَ و لم یَقْبلْ و لن یَقْبلْ.به تقدیر لم یقبلْ البذلَ و لن یقبل البذلَ.
#نحو وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ۱۴۲ تا صفحه ۱۴۳.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
ادامه بحث،حـــذف مــفعــول به.
در صورتی که ترکیب یا معنی،حفظ شود،حذف مفعول به،جایز است.از این جهت مفعول به را"فضله"می نامند.به خلاف مبتدا،خبر،فاعل،نائب فاعل و هر چیزی که در جمله جزء اصلی است.و این موارد را”عمده“نامگذاری میکنند.
گفته شد که مفعول به فضله است یعنی رکن و عمده نیست،اما گاهی نمیتوان از او بی نیاز شد و او را حذف کرد.که به زودی می آید.اما موارد حذف مفعول به.
أ.به خاطر غرض لفظی(که گذشت). ب.به خاطر غرض معنوی.
از جمله موارد حذف مفعول به،به خاطر غرض معنوی:
ا.در جایی که غرض به مفعول به،تعلق نگرفته و هدف این است که بگوید این فعل را انجام داده است،مثل قول بخیل وقتی که به خاطر بُخلش ذم میشود،و میگوید:«طالما انفقتُ» به قرینه«انفقتُ المالَ».
در مثال فوق هدف بخیل این بوده که بگویید من هم انفاق میکنم.
ب.صرفه نظر شود از نطق به مفعول،به خاطر،حقیر بودنش یا زشت بودنش یا سایر انگیزه های بلاغی.
#اما در صورتی که با حذف مفعول به،معنی مختل شود و کلام نیازمند به ذکر مفعول به باشد،حذفش جایز نیست،مثل جایی که مفعول جوابی ست که واقعا قصد شده است، مثال«ماذا اکلتَ» که جواب داده میشود«اکلتُ فاکهةً»
سایر موردی که حذف مفعول به،جایز نیست.
ا.در صورتی که محصور شود مثل،ما اکلتُ الا فاکهةً.
ب.در صورتی که مفعول به، بعد از فعل«ما افعلَ»بیاید،مثلِ ما احسنَ الحریةَ.
ج.در صورتی که عاملش محذوف باشد،مثل قول شخصی در وقت نزول باران«خیراً لنا»به تقدیر«یَجبُ خیراً لنا».
#نحو وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ۱۴۳ تا صفحه ۱۴۴.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
حذف عامل مفعول به.
أ.اگر عامل مفعول به،توسط قرینه ای مشخص باشد،حذفش جایز است.
#مثال:ماذا صَنَعْتَ و در جواب می گویی،خیراً.یعنی"صَنَعْتَ خیراً"
ب.در ابواب مختلفی،حذف عامل مفعول به واجب است،از جمله باب اشتغال،نداء،تحذیر و اغراء، و اختصاص با شرایطی که دارند.
توجه:از جمله موارد حذف وجوبی،عامل مفعول به،مَثَل و شبه مثلی ی است که از عرب شنیده شده.
مثال اول:أحَشَفاً و سوءَ کِلیة.
اصل مَثَل فوق،در خصوص مردی روستایی است که خرمایی بسیار بد میفروشد در حالی که وزن را هم مراعات نمیکند و کم فروشی میکند،این مَثلَ در هر جایی به کار میرود که شخصی به غیرش دو بدی همزمان انجام میدهد.
مثال دوم:انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ.یعنی وَاعْملوا خیراََ لکم.
#نحو وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ی ۱۴۴ تا صفحه ۱۴۵
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹قرار دادن فعل متعدی به صورت لازم یا در حکم لازم.🔹
گاه اوقات،فعل متعدی یک مفعولی،لازم یا در حکم لازم میشود.گاه هم فعل دو مفعولی،یک مفعولی،میگردد،به خاطر سبب های که خواهد آمد.
۱.اولین سبب تضمین است،گاه فعل متعدی،متضمن فعل لازم میشود.
مثال”فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ“.فعل يَحْذَر،در اصل متعدی بنفسه،است.اما در این آیه،متضمن معنای یَخْرُجُ شده که لازم است و به کمک حرف جر عَنْ،مفعول میگیرد.
مثال دوم،وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ،فعلِ تَعْدُ،به معنای تتجاوز،متعدی بنفسه است،اما اینجا متضمن معنای”تنصرف“شده است،که لازم و با کمک حرف جرِ عَنْ،متعدی میشود.
توجه:تضمین از اسبابی است که فعل متعدی را در حکم لازم قرار میدهد،و فعل را،لازم حقیقی قرار نمیدهد.
۲.سبب دوم،تحویل فعل ثلاثی متعدی به صیغه”فَعُل“به انگیزه مبالغه در معنای فعل و تعجب از آن فعل،یا به قصد مدح و ذم به همراه تعجب.
مثال"نَظُرَ القِطُّ“
۳.سبب سوم،مطاوعه فعل ثلاثی یک مفعولی.(اثر فعل یک مفعولی را بپذیرد)
مثال”هدمتُ البیتَ فانهدمَ“
۴.سبب چهارم،ضعیف شدن این فعل متعدی،به خاطر تاخیر از معمولش.
مثال"إنْ کُنْتُم للرُئیا تَعْبُرُونَ" که اصل مثال"إنْ کُنْتُم تَعْبُرُون الرؤیا"است.
توجه:گاه وصف هم ضعیف میشود به سبب اینکه از مشتقات فعل است،مثال"فَعَّالٌ لما یرید"که اصل مثال"فَعَّالٌ ما یرید"است.
اسم این لام که بر مفعولِ اصالتی فعل و وصف وارد شده،تقویت است.
ضعف در موارد فوق،فعل متعدی را در حکم لازم قرار میدهد و لازم حقیقی نیست.
۵.سبب پنجم،ضرورت شعری.
مثال"تبلت فؤادَک فی المنامِ خریدة /تَسقِي الصجیعَ ببارد بسّامِ/
فعل تَسقِي متعدی دو مفعولی است بنفسه اما به خاطر ضرورت شعری،توسط باء به مفعول دومش متعدی شده است.
#نحو وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ی ۱۴۵تا صفحه ۱۴۸
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
#دعای هنگام افطار.
🔺 اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِك أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ
#دعای امیر المومنین هنگام افطار:
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَعَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.
#دعای هنگام لقمه اول افطار:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِى.
#قرائت سوره مبارکه قدر
نیز به هنگام افطار توصیه شده است.
@talkhislkotob
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
مسئله ۷۳،تنازع در عمل.
أ).در مثلِ”وقف و تکلم الخطیبُ“دو فعل را میابیم،که هر کدام از آنها احتیاج به فاعل دارد،ودر کلام فقط یک اسم ظاهر ذکر شده است.کدام فعل این حق را دارد که خطیب را به عنوان فاعل رفع دهد.؟ فاعل فعل بعدی چیست.اگر خطیب فاعل یکی از انها شد.
ب).در مثلِ”سمعتُ و ابصرتُ القارئَ هر یک از فعل ها احتیاج به مفعول دارد،و تنها یک اسم ظاهر در کلام ذکر شده است.
ج).در مثلِ”أنشدَ و سمعت الادیب"یکی از فعل ها فاعل میخواهد،ودیگری مفعول به،و تنها یک اسم ظاهر در کلام ذکر شده است.
د).در مثلِ”انستُ و سعدتُ بالزائر الادیب،هر یک از فعل ها برای تکمیل معنایش احتیاج به جار و مجرور دارد.و تنها یک جار به همراه مجرورش در کلام ذکر شده است.
در این موارد افعال،معمولاتی را می طلبند،اما بعضی از معمولات در ظاهر نیستند،این اسلوب را تنازع گویند.
تعریف تنازع:آنچه مشتمل شده بر دو فعل متصرف،یا دو اسم شبیه شده به فعل در عمل،یا یک فعل و یک اسم،که بر معمول واحدی نزاع دارند.و آن معمول را به عنوان معمول خود طلب میکنند.
توجه:فعل ها و اسم های شبیه شده به فعل را،”عاملیِ التازع“ و معمول را،”المتنازع فیه“ می نامند.
توجه:صحیح نیست یکی از عامل ها در این باب،حرف باشد.یا عامل متاخر باشد مثلِ"أیَّ الرجالِ قابلتَ و صافحتَ،ویا عاملی که معمول در وسط او و عامل دیگر واقع شده،مثلِ"اشتریتَ الکتابَ و قراتُ،و یا عامل فعل جامد باشد مثل عسی و لیس.مگر فعل تعجب با اینکه جامد هست،اما عامل بودنش در این باب،صحیح هست.،مثلِ"ما احسنَ و انفعَ صفاءَ النفوس".
#نحو وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ی ۱۴۸ صفحه ۱۵۰
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0