↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹احکام مختص به افعال قلوب متصرف،و مشتقاتی از این افعال که عمل فعل ماضی را دارند🔹
💥۱-تعلیق،منظور از تعلیق،باطل کردن عمل لفظی است،نه محلی.
#زمانی تعلیق اتفاق میفتد که،بعد از فعل قلبی،لفظ"صدارت طلبی" بیاید،یا لفظ صدارت طلب بعد از مفعول اولِ این افعال بیاد.
💥در حالت عادی و بدون اینکه فعل تعلیق شود،گفته میشود"عَلِمْتُ البلاغةَ ایجازأً"اما درصورتی که"صدارت طلبی"بعد از فعل قلبی متصرف بیاید،عمل لفظی خود را کاملا از دست میدهد.
#مثال اول،"عَلِمْتُ لَلبلاغةُ ایجازٌ"،در این حالت گفته میشود،جمله(لَلبلاغةُ ایجازٌ) محلا منصوب سد مسد دو مفعول عَلِمْتُ.
#مثال دوم،"عَلِمْتُ البلاغةَ لَهِی ایجازٌ"در این حالت،"البلاغةَ"،مفعول اول،و جمله"هِی ایجازٌ"محلا منصوب،و سد مسد مفعول دوم است.
#در دو مثال فوق"لام ابتدا"فعل را تعلیق کرده است.
💥در توابع مثالهای فوق،مراعت شکلی و محلی،جایز است.
#مثال"عَلِمْتُ لَلبلاغةُ ایجازٌ و الفصاحةُ اختصارٌ"(مراعات شکلی و ظاهری معطوف علیه)یا"عَلِمْتُ لَلبلاغةُ ایجازٌ والفصاحةَ اختصاراً"(مراعات محلی معطوف علیه).
#خلاصه جلد دوم وافی صفحه ۲۵ تا ۲۹.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
#امام_علی(ع)
🌺اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله.
همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحبالزمان(عج))باشید و یأس و نا امیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید.
📚بحارالانوار، ج ۱۵،ص۱۲۳
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹تعلیق با هر لفظِ صدارت طلبی صورت میگیرد.مشهورترین الفاظی که فعل قلبی را تعلیق میکنند.
✔️۱.لام ابتدا،"عَلِمْتُ لَلبلاغةُ ایجازٌ"
✔️۲.لام قسم،مثل"علمتُ لَیُحاسَبَنَّ المرءُ علی عمِلِه"
✔️۳.حرفی از حروف نفی سه گانه(ما،إنْ و لا)نه غیر این حروف نفی.
#مثال"علمتُ ما التهورُ شجاعةٌ"،"زعمت إنْ الصفحُ الجمیلُ ضارٌ" و "الفیتُ لا الافراطُ محمودٌ و لا تفریطٌ".
✔️۴.استفهام،که سه حالت دارد.
مفعول اول اسم استفهام باشد یا مضاف به اسم استفهام باشد،"علمتُ أیُّهم بطلٌ"،"علمتُ صاحبُ ایِهم بطلٌ"،حالت سوم،حرف استفهام بعد از فعل قلبی بیاید،مثلِ"علمتَ أعلیٌ مسافرٌ ام مقیمٌ".
✔️۵.الفاظ دیگری که صدارت طلب هستند.مثلِ"کم خبری" و " إنَّ و اخواتش جز أَنَّ که صدارت طلب نیست" و مثلِ "ادوات شرط جازم و غیر جازم"
#دریتُ کمْ کتابٍ اشتریتُه"و "لا أدرِی لعل اللهَ یریدُ بکم خیراً"
و"أحْسبُ لو ائتلف العمل و صاحب العملِ لَسَعِدا"
#در خصوص اعراب مثالهای فوق،و اینکه صدارت طلب بعد از مفعول اول بیاید در پیام قبل توضیحاتی داده شد.
#جلد دوم وافی خلاصه صفحه ۲۹ تا۳۴.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زیادةٌ و تفصیلٌ🔹
💥أ-گذشت که فعل قلبی که دو مفعول را نصب میدهد،توسط استفهام تعلیق میشود.
این تعلیق بوسیله استفهام،مختص به افعال فوق نیست،بلکه شامل موارد زیر هم میشود.
✔️۱.فعل قلبی که یک مفعول را نصب میدهد.مثل،نسی_عرف.
#مثال"من انتمو انا نسینا من انتمو"
✔️۲.فعل قلبی لازم مثلِ"تَفَکَّرَ".
#مثال"او لم یَتَفَکَّروا ما بصاحبهم من جنةٍ"
#تعلیق در اینجا از جار و مجرور هستش زیرا مجرور به حرف به منزله مفعول به هستش.
✔️۳.افعال غیر قلبی زیادی که قابل شمارش نیستن.مثل.نظر،ابصر،سئل.
💥ب.گذاشت که تعلیق در افعال قلبیه جامد و در بعضی نواسخ دیگر اتفاق نمیفتد،یعنی بعد از این افعال صدارت طلبی نمی آید.
💥ج.اگر جمله ی همراه با ادات تعلیق بعد از فعل لازم بیاد،این جمله در محل نصب هستش به اسقاط جار.
#مثال"فکرتُ أ صحیحٌ هذا ام غیر صحیحٍ".
واگر این جمله همراه با"الفاظ تعلیق"بعد از فعل یک مفعولی بیاید و آن یک مفعول ذکر نشود،جمله سد مسد مفعول است و محل آن منصوب است،و اگر آن مفعول ذکر شود،جمله یکی از نقشهای زیر را دارد.
✔️ا.بدل کل از کل به تقدیر مضاف.مثال،"عرفت البارعَ ابو من هو"به تقدیرِ"عرفت شأنَ البارعِ........."
✔️ب.بدل اشتمال بدون تقدیر مضاف،مثال"عرفت البارعَ ابو من هو"
✔️ج.مفعول دوم بعد از تضمین عرفت به معنای علمت.
#مصنف:وجه دوم و سوم آسانتر و واضح تر است از نظر استعمال.
#خلاصه نحو وافی جلد دوم،صفحه ۳۴ تا ۳۶
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
تلخیص الکتب.
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. 🔹احک
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
💥سابقا گفته شد افعال قلبی متصرف احکام مختص به خود را دارند.
💥حکم دوم"إلغاء"است،منظور از "إلغاء"ممنوعیت عمل ناسخ قلبی،از عمل لفظی و محلی است،واین جایز است نه واجب.
💥سبب الغاء👇
✔️ا.وسط آمدنِ این عامل،مثل"النزاهةَ-رایتُ-وسیلةً لِتکریمِ صاحبها"
#در این حالت فعل قلبی أغلب عمل میکند،گرچه عمل نکردن هم جایز است.
✔️ب.آخر آمدن عامل،مثل"النزاهةُ وسیلةٌ لِتکریمِ صاحبها رایْتُ"
#مرفوع بودن اسمها در صورت عدم عمل ناسخ از باب مبتدا و خبر هست.
💥فرقِ "تعلیق" و "إلغاء".👇
✔️ا.تعلیق واجب است اما إلغاء جایز است.
✔️ب.اثر"تعلیق"گاه در دو مفعول و گاه در یک مفعول ظاهر می شود،اما اثر"الغاء" فقط در دو مفعول ظاهر میشود.
✔️ج.اثر "تعلیق" لفظی و به محل نمیکشد اما اثر "الغاء" لفظی و محلی است.
✔️د.در توابع"تعلیق"مراعات لفظی و ظاهری امکان دارد،اما در"الغاء"فقط مراعات ظاهری جایز است.
#خلاصه نحو وافی جلد دوم،صفحه ۳۶ تا ۳۹
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
هدایت شده از تلخیص الکتب.
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
💥سابقا گفته شد افعال قلبی متصرف احکام مختص به خود را دارند.
💥حکم"سوم"این افعال،بی نیازی از دو مفعول بواسطه مصدر مؤول.
#مصدر مؤول تشکیل شده از أنَّ و دو معمولش،و همچنین مصدر مؤول تشکیل شده از أنْ ناصبه،سد مسد دو مفعول این افعال میشوند.
#مثال اول"عَلِمْنا أَنَّ السیفَ یَنفعُ حیثُ لا ینفَع الکلامُ.و تاویل مثال میشود"علمنا نَفْعَ السیفِ...."
#مثال دوم"مَن ظَنَّ اَنْ یَسْلَمَ بالاستسلامِ".وتاویلش میشود"مَن ظَنَّ سلامتَه"
#مثال سوم"اللهُ یَعلَمُ أنِّی لم أقُلْ کذباً".و تاویل این مثال میشود"اللهُ یَعْلَمُ عدمَ کذبِ قولی"
#خلاصه نحو وافی جلد دوم،صفحه ۳۹ تا ۴۰
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
💥سابقا گفته شد افعال قلبی متصرف احکام مختص به خود را دارند.
"حکم چهارم"،جایز است وقوع فاعل و مفعول اول آنها دو ضمیر باشد که یک معنا دارد.
یعنی این دو ضمیرِ متصل،متحد در معنا،مختلف در نوع باشند.
#مثل"علمتُنَنِی راغباً فی مودةِ الاصدقاء"
#تاء و یاء دو ضمیر هستند که مدلولشان واحد و برای تکلم هستند،اما تاء ضمیر فاعلی و یا ضمیر مفعولی ست..
🔹نکته:این حکم مختص به افعال قلوب فوق نیست بلکه در افعال زیر هم جاری میشود.
✔️۱.رایٰ به معنای دیدن با چشم.#مثال"استیقضتُ فرایتُنی منفردا"
✔️۲.رایٰ به معنای دیدن خواب.#مثل"اخذنی النومَ فرایتُنی جالسا فی حفل ادبیِّ"
✔️۳.وجد به معنای(لقیٰ)#مثلِ"وجدتُنِی جاهلاً"
✔️۴.فَقَدَ.#مثلِ"فقدتُنی"
✔️۵.عدِمَ.#مثلِ"عدمتُنی"
#در غیر موارد بالا ضمیر متکلم منصوبی متصل جایز نیست گرچه ضمیر منفصل منصوبی جایز است.
یعنی کَلمْتُنی جایز نیست،اما"ما کلمتُ الا ایایَ"جایز است.
💥در این باب و جمیع افعال دیگر،اتحاد معنوی فاعل و مفعول اول"ممتنع"است،اگر فاعل ضمیرِ متصلِ مستتر باشد و مرجع آن مفعول به باشد.پس صحیح نیست"محمداً ظنَّ قائماً"(محمد ظن دارد خودش قائم است)
#اما اگر این ضمیر،فاعلی"منفصل و بارز"باشد،صحیح است.پس صحیح است"ما ظنَّ محمداً قائماً الا هو"
#خلاصه جلد دوم وافی،صفحه ۴۰ تا ۴۲.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
💥مسئله ۶۲،در خصوص قول،معنایش واینکه چه زمانی یک "مفعول" و چه زمانی"دو مفعول"را نصب میدهد.؟
💥نحوی ها به خاطر تشابه قول و مشتقاتش به ظن،وارد بحث قول هم شده اند.
أ.قول در صورتی که به معنای"تلفظ محض"باشد یک مفعولی ست.
خواه آن چیزی که قول به آن واقع شده است "مفرد" باشد و خواه"جمله".
#مثال اول"تسئلنی عن العظمةِ الحقةِ فاقول الکرامةَ و عن راس الرذائل فاقول الکذبَ" معنای قول در مثال فوق"اَنطقُ"و اَتلفظُ"است.
#مفعول اقول مباشرتا"الکرامةَ" و"الکذبَ" است.
#باید توجه داشت در این مثال و آنچه شبیه این مثال است،ما بعد قول محکی به قول نیست.
#مثال دوم"قال الشوقی آیةُ هذا الزمان الصحفُ. یعنی "تَلَفظَ شوقی"....
جمله بعد از قول"سد مسد"مفعول و در حکم یک مفعول و محلا منصوب است،گرچه مفعول به مباشرتا نیست.
#در صورتی مثال فوق را محکی قول گویند که قبلا بیان شده باشد،والا محکی قول نیست گرچه مقول قول است..
💥مقول قول:آن جمله ای که بعد از ماده قول می آید و محلش منصوب است.چه قبل از قول تکرار شده باشد و چه تکرار نشده باشد.
ب.اگر معنای قول "ظن"باشد،در این صورت دو مفعول منصوب مباشرتا بعد از او می آید و تمام احکام"ظن"ازجمله تعلیق و الغاء را دارد.
#اگر یک مفعول بعد از ماده قول بیاید،یا جمله ای بعد از او بیاید،به معنای ظن نیست،بلکه از قسم اول هست.
#خلاصه جلد دوم وافی،صفحه ۴۲ تا ۴۵.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
💥شرایط اینکه"قول" به معنای"ظن" باشد.
✔️۱.ماده قول فعل مضارع باشد.
✔️۲.این فعل مضارع برای مخاطب باشد.
✔️۳.این فعل مضارعِ مخاطب مسبوق به استفهام باشد.
✔️۴.بین استفهام و این فعل فاصلی دیگر نباشد،جز "ظرف" و "جار و مجرور" یا "معمولش" یا "معمولِ معمولش".
#خیلی از نحوی ها این شرط بالا را نپذیرفته اند.(یعنی بین او و استفهام میتواند هر فاصلی بیاید).
۵.به "لام"جر متعدی نشود،و اگر چنین شود،وجوبا به معنای"نطق"است.
#مثال"أ تقولُ لِلوالدِ فضلُک مشکورٌ"
💥چند مثال برای "ماده قول"که تمام شرایط را داراست.
#مثال اول"أ تقولُ المنافقَ اخطرَ من عدوٍ"
#مثال دوم"أ-فی اعماق البحرِ-تقولُ الغواصةَ مقیمةً"
#مثال سوم"أ-فوقَ السحابِ-تقولُ الطائرَ مرتفعاً"
#اگر شرطی از شرایط سابق مختل شد"قول"به معنای"ظن"نیست،و احکام ظن را ندارد،در این صورت به معنای"نطق و تلفظ" است که یک مفعول را نصب میدهد.
#اگر تمام شرایط ایجاد شد،جایز است به معنای"قول"باشد همانطوری که جایز است به معنای "نطق و تلفظ"باشد و در صورتی که به معنای "نطق و تلفظ" باشد"مبتدا و خبر " بعدش محلا منصوب"سد مسد" مفعول قول میشوند.
#قبیله"سُلَیم" اعتقاد دارند هر گاه"قول" به معنای"ظن" باشد،مثل"ظن"عمل میکند و هیچ شرطِ دیگری را ذکر نکرده اند.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۴۵ تا ۴۷
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زیادةٌ و تفصیل🔹
💥۱.اصل در جمله ای که توسط قول حکایت میشود این است که بدون تغییر و همانطوری که شنیده شده ذکر شود.به عبارت دیگر اصل در جمله محکی،حکایت لفظی و معنوی ست.لکن حکایت آن جمله به معنایش
_نه به الفاظش _جایز است.
#مثلا وقتی شنیده میشود" البرد قارس"میشود در حکایت او گفته شود"قال فلان البرد شدید"
#آنچه در "حکایت معنوی"حائز اهمیت است،سلامت اصل معنی،صحت الفاظ و صحت ترکیب است.
#توجه:اگر اصل جمله محکی مشتمل بر خطای لغوی یا نحوی باشد،حکایت "معنوی"واجب است تا از خطا جلو گیری شود،مگر اینکه هدف،اظهار خطای ناطق اول و تبیین مقصود اوست که در این صورت حکایت"لفظی"واجب است به این صورت که اصل جمله حکایت میشود سپس خطاها و اشکالات بررسی میشود..
💥۲.آیا کلماتی مثل_نادیت،دعوت،اوحیت،قرات،اوصیت و نصحت_که معنای قول را دارند ملحق به قول در نصب "یک یا دو مفعول" میشوند.؟
#جواب:بله،مادامی که دلالت معنویشان بر معنای قول واضح است.مثل"وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ" و "فَدَعَا رَبَّهُ انِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِ"
#در مثالهای فوق با توجه به وضوح دلالت و معنی احتیاجی به تقدیر "قول"نیست اما در جایی که مقام محتاج تقدیر قول بود،باید در تقدیر گرفته شود.
#مثال"فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ" که تقدیر چنین است "فیقال لهم أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُم.؟"
#در این مثال برای صحت معنی تقدیر قول واجب است.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه۴۷ تا ۴۹
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسالة ۶۳ در خصوص حذف یک یا دو مفعول و حذف ناسخ است🔹
💥هر لفظی که ممکن است بی نیاز شویم از او به دو شرط حذفش جایز است.
✔️۱.دلیلی برای این محذوف یافت شود و مکان محذوف مشخص باشد.
✔️۲.فساد معنوی یا فساد لفظی مترتب بر این حذف نشود.
#ظاهرا ذکر شرط دوم کافی بود اما مصنف برای مبالغه در توضیح هر دو شرط را ذکر نموده است.
#مثال برای حذفِ دو مفعول"هَل علمتَ الطیارةَ سابحةً فی ماء الانهارِ" که جواب داده میشود"نَعَمْ علمتُ"
#مثال برای حذف مفعول دوم به تنهایی"أَیُّ الکلامین أشَدُّ تاثیراً فی الجماهیر؛الشعرُ ام الخطابَةُ"که جواب داده میشود"أظنُّ الخطابَةَ"به تقدیرِ"أظنُّ الخطابَةَ اشَدَّ تاثیراً"
#مثال برای حذف مفعول اول به تنهایی"ما مبلغ علمک بخالدِ بن الولید.؟"
که جواب داده میشود"اعلمُ.....بطلاً صحابیاً من ابطال التاریخ"به تقدیر"اعلمُ خالداً بطلاً صحابیاً من ابطال التاریخ"
💥توجه:حذف مفعول دوم نسبت به اولی بیشتر است.
#مثال برای حذف ناسخ"ماذا تَزْعَمُ.؟"
که جواب داده میشود"....الأخَ منتظراً فی الحقل. به تقدیر"ازعَمُ الأخَ منتظراً...."
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۴۹ تا ۵۱
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
الٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسئله ۶۴،أَعْلَمَ.....أریٰ.🔹
💥فعل دو نوع است،'لازم" یا "قاصِر"(فعلی که مفعول به را نصب نمیدهد)،متعدی؛(فعلی که یک یا دو یا سه مفعول را نصب میدهد).
برای متعدی کردن فعل لازم وسائلی هست که در باب خودش معرفی خواهند شد.
از جمله وسائل متعدی کردن”همزه نقل“ یا”همزه تعدیه“ است.
#هر گاه”همزه نقل“بر فعل ثلاثی"لازم" وارد شود او را "یک مفعولی" میکند،و اگر بر فعل "یک مفعولی"وارد شود او را "دو مفعولی" میکند،و اگر بر فعل "دو مفعولی" وارد شود او را "سه مفعولی" میکند.
#در تعدی کردن قسم اول و دوم خلافی نیست،اما در خصوص تعدی قسم سوم اختلاف هست به این صورت که آیا این تعدیه فقط در خصوص دو فعل"عَلِمَ و رَأیٰ" است یا شامل غیر این دو از افعال قلبی هم میشود.
#جمهور نحویون معتقدند که این تعدیه در خصوص دو فعلِ"عَلِمَ و رَأیٰ" است،و شامل دیگر فعل ها نمیشود.
#گروهی دیگر،معتقدند فرقی بین این دو فعل وسایر اقسام افعال یقین و رجحان نیست.
#چه قائل شویم به رای جمهور و چه به رأی اخیر،فعل قلبی که دو مفعول را نصب میدهد،بعد از دخول همزه تعدیه سه مفعولی میشود.و مفعول دوم و سوم اصالتا"مبتدا و خبر"بوده اند.و احکام سابق مثلِ"تعلیق،الغاء و حذف به خاطر دلیلی"بر این دو(مفعول دوم و سوم)وارد میشود.
#اگر عَلِمَ به معنای عَرَف،و رأیٰ به معنای ابصر باشد،یک مفعول را نصب میدهند و اگر همزه تعدیه بر آنها وارد شد دو مفعولی میشوند.#مثال"أَعْلَمْتُ الرجلَ الطریقَ الی النهر"
و این دو مفعول در اصل مبتدا و خبر نیستند.
و از بین تمام احکام تنها تعلیق این دو جایز است#مثال"رَبِّ أرِنِی کَیْفَ تُحیِ اَلْمَوْتٰی"
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۵۱ تا ۵۳.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0