↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مساله ۶۸ اشیائی که بعد از حذف فاعل از او نیابت میکنند.🔹
✔️۳.ظرف.صلاحیت دارد برای نائب فاعل واقع شدن به شرطی که مفید باشد.
و این مفید بودن محقق میشود در صورتی که ظرف متصرف کامل،و مختص باشد.
#منظور از متصرف بودن به صورت کامل،این است که ظرف نقشهای مختلف را بپذیرد.
#مثال"الیومُ یومٌ طیبٌ"،"قضیتُ یوماً طیباً"وتطلعتُ الی یومٍ طیبٍ".
پس ظرفِ غیر متصرف(ظرفی که ملازم نصبیت است و از نصبیت خارج نمیشود)مثلِ قَطُّ،عوضُ وإذا و...نائب فاعل واقع نمیشوند،ضمن اینکه ظرف شبه متصرف(ظرفی که از نصبیت خارج نمیشود اما گاهی مجرور به مِن میشود)مثلِ عِندَ،ثَمَّ و مَعَ،نیز نائب فاعل واقع نمیشوند.
#اما منظور از مختص این است که اضافه شود بر معنای ظرفی معنای جدیدی.
#مثال:أُذِنَ وقتُ الصلاةِ،نُودِیَ ساعةُ البیعِ،قُضِیَ شهرٌ جمیلٌ ویُحَبُّ الیومُ.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۹۵ تا ۹۶
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مساله ۶۸ اشیائی که بعد از حذف فاعل از او نیابت میکنند.🔹
✔️۴.جار همراه مجرورش،اگر حرف جر زائد بود،مثلِ"ما صُودِرَ مِن شیئٍ"نائب فاعل فقط مجرور است و هیچ خلافی در این نیست.
پس"شیئٍ"در مثال،در لفظ مجرور ولی در محل رفع است،از این جهت در توابعش،مراعات لفظی و محلی جایز است.
اما حرف جر اصلی مثلِ"قُعِدَ فی الحدیقةِ"باز هم صحیح این است که مجرور به تنهایی نائب فاعل باشد،گرچه آنچه شیوع دارد در گفتار علماءِ نحو،جار همراه مجرورش نائب فاعل است.
#شرط این نیابت،"مفید بودنِ"اسناد به جار و مجرور است.و مفید بودن محقق میشود با اینکه"حرف جر"متصرف و "مجرور"مختص باشد.
#منظور از"تصرف در حرف جر"،این است که حرف جر طریق واحدی را در جر دادن"طی نکند"،مثلا حرف جر مختص به جر دادن اسم ظاهر(مُذ،منذُ،حتیٰ)،یا جر دادن نکرات(رُبَّ)،یا مختص به جر دادن مُقسَم به(حروف قسم) یا جر دادن مستثنی(خلا،عدا،حاشا)،نباشد.پس این حروف،متصرف نیستند.
#منظور از"اختصاص در مجرور"این است که کسب کند جار همراه مجرورش معنای زائدی فوق معنای خاصشان.و این معنای زائد از لفظ دیگری که به آنها متصل میشود حاصل میشود،مثلِ وصف،مضاف الیه و غیر این دو.
✔️۵.جمله محکیه،و جمله مووله به مفرد که بحثشان گذشت.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۹۶ تا ۹۸
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹اشیاء ذکر شده صلاحیت برای نائب فاعل واقع شدن را داشتند،و اگر در جمله ای بیش از یک شیئ صلاحیتِ نائب فاعل واقع شدن را داشت،فقط یکی از آنها نائب فاعل میشود زیرا که نائب فاعل مثلِ فاعل متعدد نیست.
اما میل کثیری از علماء نحو،به این صورت است که وقتی"مفعول به"در کلام باشد،مستحق به این نیابت است،با این وجود ترک افضل(مفعول به)را جایز میدانند.
پس در مجهول کردن این مثال"اَنشدَ الشاعرُ القصیدةَ انشاداً بارعاً فی الحفل امامَ الحاضرین"کثیری از نحوی ها قائلند که نائب فاعل،مفعول به باشد(انشدَتِ القصیدةُ...)و مانعی از نیابت غیر مفعول به نیست.
#مصنف(عباس حسن):رای بهتر و محکم تر این است که از بین این اشیائی که صلاحیت نائب فاعل واقع شدن را دارند،شیئ ای را انتخاب کنیم که برای توضیح و بیان معنی اهمیت بیشتری دارد،چه آن شیئ مفعول به باشد یا نباشد.
پس در مثال"خَطفَ اللصُ الحقیبةَ مِن ید صاحبتِها امامَ الراکبین فی السیارةِ"اولویت با نیابت ظرف است،و در مجهولش گفته میشود"خَطفَ امامُ الراکبین فی السیاره الحقیبه من ید صاحبتها"چون چیزی که در این خبر بسیار مهم و عجیب به نظر میرسد،این است که دزدین اون"کیف"در حضور راکبینِ در ماشین بوده و هیچ کاری با دزد نداشتند.
پس معیار در این نیابت،اهمیت بیان معناست،و هر کدام مهم تر بودند، مستحق به این نیابت هستند.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۹۸ تا۹۹
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زیادةُ و تفصیل🔹
أ.نیابت حال،مستثنی،مفعول معه،تمیزِ ملازم با نصب،و مفعول لاجله،از فاعل جایز نیست،و این پنج مورد صلاحیت برای،نائب فاعل واقع شدن را ندارند.
#مصنف:البته گروهی از نحوی ها،معتقدن-به حق-نیابت کردن تمییز مجرور به مِن،و همچنین نیابت مفعول لاجله مجرور،جایز است به شرط فایده داشتن.
مثال¹:یُقامُ لِأجلالِ العلماء النافعین.
مثال²:یُفاضُ مِن سرورِ رؤیتهم.واین دو، نائب فاعل هستند،واسم ِسابق از آنها زائل میشوند.
ب.آنچه که صحیح است این است که نیابتِ خبرِ کانَ از فاعل بویژه اگر مفرد باشد،جایز نیست چرا که هیچ فایده ای ندارد.پس صحیح نیست"کِینَ قائمٌ"(بر فرضِ مجهول شدن کان)زیرا معنی این است که حاصل شده بودنِ قائمی و معلوم است که،دنیا خالی نیست از قائم بودن شخصی،و در نتیجه معنی بی فایده است.
ج.سابقا گفته شد که جمهور نحویون در بحث نیابت،"مفعول به"را مقدم میکنند.و بر این رائ نکات زیر مترتب میشود.
✅در مثالِ"زِیدَ فی اجرِ الصانعِ عشرونَ" "عشرونَ"مرفوع و نائب فاعل است و فعل(زِیدَ)خالی از ضمیر است.
و در صورتی که"الصانع"مقدم شود و گفته شود"الصانعُ زِیدَ فی اجره عشرونَ"یکی از دو امر زیر جائز است.
✔️۱.عشرون،نائب فاعل است،و فعل خالی از ضمیراست،ضمن اینکه علامت تثنیه و جمع به آخرش ملحق نمیشود.و در این صورت بقاء جار و مجرور واجب است،و ضمیر مجروری مطابق است با اسم مقدم.
مثال:الصانعان زِیدَ فی اجرِهما عشرونَ.
✔️۲.نصب کلمه ی"عشرین"که در این صورت نائب فاعل نیست،و فعل در این صورت دارای ضمیرِ مطابق با اسم مقدم است و وجود جار و مجرور واجب نیست.
مثال"الصانعون زِیدوا فی اجرِهم عشرین"
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۹۹ تا۱۰۰
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسئله ۶۹،اشتغال العامل عن المعمول🔹
#_به_این_مقدمات_دقت_کنید.
(ا)در مثال"شاورتُ الخبیرَ"فعلِ شاورت، الخبیرَ را به عنوان مفعول به،نصب داده است،تقدم این مفعول بر عاملش،به خاطر سبب های بلاغی یا غیر بلاغی جایز است.
#وقتی مفعول به،بر عاملش مقدم شود، یکی از دو شیئ زیر در محل مفعول به حلول میکند.
✔️اول ضمیری که فعل در او عمل کرده و عود میکند به مفعول سابق،مثل"الخبیرُ شاورتُه"(ها،ضمیری است که حلول میکند در محل مفعول سابق و فعل به این ضمیر اکتفاء میکند)
✔️دوم،اسم ظاهر دیگری که باز هم فعل در او عمل کرده و این اسم دارای ضمیر عائد ی است به اسم مقدم،(مفعول به سابق) مثل"الخبیر شاورتُ زمیلَه"(زمیل،سببی است برای ارتباط ضمیر با اسم مقدم و نوعی ارتباط با اسم مقدم دارد)
سبب در این مثال مضاف است،گاه سبب متبوع است و نعت مشتمل بر ضمیر است،مثل"التجارةُ عرفتُ رجلاً یتقنها"(جمله یَتْقَنُها،نعتی است دارای ضمیر عائد) و گاه سبب،متبوع است به عطف بیان،مثل"الصدیقُ اکرمتُ الوالدَ اباه"و گاه متبوع است به عطف نسق به واو،مثل"الزمیلةُ اکرمتُ الوالدَ و اهلَها"
سایر توابع صلاحیت سببیت واقع شدن را ندارند.
توجه:در صورتی که ضمیر یا سبب حذف شود،فعل،اسم مقدم را به عنوان مفعول به نصب میدهد.
(ب).متعدی بی واسطه(بنفسه)بودنِ فعل متصرف قطعا لازم نیست،گاه فعل،متعدی به حرف جر است.مثل"فَرِحْتُ بِالنَصْرِ"در این مثال نیز بعد از تقدم"النَصرِ"فعل به واسطه حرف جر در ضمیر یا سبب عمل میکند.مثال"النصرُ فَرِحتُ به" یا النصرُ فرحت بابطالِه.
در اینجا نیز حذف ضمیر یا حذف سبب جایز و در صورت حذف،"النصر"به محل قبلی خود برمیگردد.(فَرِحتُ بالنصرِ).
#ادامه دارد.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۰۰ تا ۱۰۲
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسئله ۶۹،اشتغال العامل عن المعمول🔹
#_به_این_مقدمات_دقت_کنید.
(ج).لازم نیست عامل فعل باشد،بلکه گاه عامل اسم فاعل و گاه اسم مفعول است.
مثال اول"الامینُ انا مشارکُه" و"الامین انا مشارک رفاقه"
مثال دوم"الباطلُ الحقُ منصور علیه"
توجه:اگر در جای ضمیر اسم مقدم قرار داده شود.و عامل بتواند در اسم مقدم عمل کند نحوی ها این را باب اشتغال گویند.و در تعریفش گویند:اسمی مقدم شود و بعد از او عاملی بیاید که در ضمیر اسم مقدم یا سبب اسم مقدم که مشتمل بر ضمیر اسم مقدم است،عمل کند.و عامل بتواند در اسم مقدم عمل کند،در صورتی که ضمیر یا سبب حذف شود.
در اشتغال سه امر لازم است.مشغول یا مشتغل(عامل)،مشغول به(ضمیر و سبب)
مشغول عنه(اسم مقدم).
اتصال اسم مقدم به عاملش لازم است در صورتی که عامل فعل باشد اما در صورتی که عامل وصف باشد فاصل جایز است.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۰۲ تا۱۰۴
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹حکم اسم سابق در باب اشتغال.🔹
💥دراین اسم سابق،دو اعراب جایز است.
أ.مبتدا و جمله بعد خبر.
ب.مفعول به برای عاملی که حذفش واجب است و عامل مذکور،عامل محذوف را تببین میکند.
نکته:گاه عامل محذوف در لفظ و معنیٰ مثلِ عامل مذکور است،و گاه فقط در معنیٰ مثل هم هستند.و جمع بین این دو صحیح نیست،زیرا مذکور عِوض از محذوف است.
مثال¹"الامینَ شارکتُه" تقدیرش"شارکتُ ألامینَ شارکتُهُ"
مثال²"البیتَ قعدتُ فیه"تقدیرش"لابستُ البیتَ قعدتُ فیه"
#با این وجود رفع اسم سابق به عنوان مبتدا احسن است زیرا احتیاجی به تقدیر ندارد.
💥اما باید توجه داشت که گاه نصب اسم سابق واجب،گاه رفعش واجب و گاه جایز الامرین است.
أ.اگر اسم سابق بعد از اداتی بیاید که اختصاص به فعل دارند،نصبش واجب است.مثل ادات شرط،ادات تحضیض،ادات عَرْض و ادات استفهام جز همزه.
مثال"إنْ ضعیفاً تصادفُه فتفترقُ به"،"هلّا حلْماً تصطنعه،"الا زیارةً واجبةً تودیها"و "اینَ الکتابَ وضعتُه"
باید توجه داشت رفع به عنوان مبتدا جایز نیست،اما رفع به عنوان فاعل یا نائب فاعل برای فعل محذوف یا به عنوان اسم برای کان محذوف،جایز است.
مثال"و انْ احدٌ مِّنَ المشرکین استجارک...فاجره"به تقدیر"و إن استجارک احدٌ من المشرکین استجارک".
#ادامه دارد ان شاء الله.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۰۴ تا ۱۰۷.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
ب.وجوب رفع اسم سابق.
۱.اگر اسمِ سابق بعد از اداتی بیاید که مختص به اسم هستند،رفعش بنا بر ابتدایت واجب است.
مثال"خرجتُ فاذا الرفاقُ اشاهدهم"
مثال"انِّی لَلوالد اطیعُهُ"
زیرا"اذا"فجائیه و "لام"ابتدا فقط بر اسم داخل میشوند.
وهمچنین رفع اسم واجب است در صورتی که"واو"حالیه داخل شود بر اسمی که بعد از او مضارع مثبتی هست.
#مثال"اَسرعُ و الصارخُ اغیثه"
توجه:در صورتی که اسم مقدم بعد از "لَیْتَما"بیاید.اسم میتواند منصوب باشد اما نه به عنوان"مفعول به"برای فعل محذوف،بلکه به عنوان اسم لیت.زیرا بعد از لیتما مطلقا فعل نمی آید.
۲.در صورتی که اسم مقدم،قبل از ادات صدارت طلب بیاید،رفعش واجب است.
زیرا الفاظ صدارت طلب مابعدشان در ماقبلشان عمل نمیکند.
توجه:به ادات شرط،استفهام،ما نافیه،لا نافیه که واقع شده در جواب قسم،الفاظ صدارت طلب گویند.
بنا بر این نصب اسم سابق در مثال"المریضُ هل زرتَهُ"جایز نیست.
نکته مهم:در صورتِ حذفِ ضمیر مفعولی در"زرته"این فعل نمیتواند در"المریض" عمل کند؛زیرا صدارت طلب مانع این عمل میشود و سابقا گفته شد در باب اشتغال در صورتِ حذف ضمیر عامل بتواند در اسم مقدم عمل کند.
#ادامه دارد ان شاء الله.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۰۷ تا ۱۰۹
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
از همان کودکی علاقه بسیاری به برادر داشت، تا جایی که وقتی گریه میکرد تنها در آغوش"برادرش"آرام میگرفت. این رفتار مادر او را شگفت زده کرد. ایشان به حضرت رسول (ص) عرض کرد: پدر من از چنین رفتاری تعجب میکنم.این گونه محبت،بیش از حد معمول است.زینب بدون دیدن حسین شکیبایی ندارد و اگر بوی حسین را نشود،جان از تنش بیرون میرود.
رسول الله (ص) وقتی این حکایت را شنید،آه از سینه برکشید و اشک از چشمانش روان شد و فرمود: ای نور چشم من،این دختر با حسین(ع) به سفر کربلا خواهد رفت و رنجها خواهد دید.
حضرت زهرا (س)پرسيد: اى پدر! پاداش كسى كه بر مصائب دخترم زينب(س) گريه كند چیست؟
پيامبر اكرم (ص)فرمود: پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصائب حسن و حسين (ع) گريه مىكند.
📚وفيات الائمه، صفحه ۴۳۱
@talkhislkotob
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
ج.در موارد زیر،رفع و نصب اسم مقدم جایز است.
۱.بعد از اسم مقدم،فعلی بیاید که دلالت بر طلب میکند.مثل امر،نهی و دعاء.
مثال"الطیورَُ لا تعذِّبْها"و"الشهیدُ رَحِمَه اللهُ"
#و همچنین دو وجهی است اگر اسم مقدم بعد از اداتی بیاید که غالبا بر فعل وارد میشوند،مثلِ همزه استفهام و ادات نفی سه گانه(ما،لا و إنْ)و مثلِ حیثُ.
مثال"أ طائرَُ رکبتها"و"اجلس حیثُ الضیفُ اجلستُه".
و همچنین دو وجهی است اگر اسم مقدم بعد از عاطفی بیاید که جمله فعلیه بر آن عاطف مقدم شده است و بین عاطف و اسم مقدم،"أمَّا"فاصل نشده است.
مثال"خرج زائرٌ و القادمَُ استقبله".
#ودر صورتی که"أمّا"فاصل شود،اسم مقدم،در حکم اسمی است که مقدم نشده جمله ای بر او.
۲.اسم سابق،واقع شود بعد از عاطفی که قبل آن عاطف،جمله ذات وجهین باشد.
مثال"النهرُ فاض مائُه صیفاً و الحقولُ سقیناها من جداوله"
#حقول،رفعش جایز است به اعتبار این که مبتداست و مابعدش خبر است،و این جمله اسمیه به جمله اسمیه قبلش،عطف شده است.و همچنین نصبش جایز است به اعتبار اینکه مفعول برای فعل محذوف است و آن فعل به خبر مبتدای قبل که جمله فعلیه است عطف شده.
۳.اسم سابق در غیر مواردی که گذشت دو وجهی است.
مثال"زیدٌ ضربتُه"
توجه:گرچه مثال فوق دو وجهی است ولی رفع به خاطر عدم تقدیر رجحان دارد.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۰۹ تا ۱۱۱
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زیادة و تفصیل🔹
✔️۱.اگر فعل مذکور،مخالف باشد با فعل محذوف در لفظ ومعنی،دگر باب اشتغال نیست.
مثلا وقتی گفته شود،"ماذا اشتریتَ"جواب میدهی"کتاباً أقرؤه"که تقدیر این جواب چنین است"اشتریتُ کتاباً أقرؤه"
در این حالت که فعل ها هیچ شباهتی باهم ندارندحذف عامل واجب نیست،بلکه جایز است.
✔️۲.اشتغال به معنای عام که شامل اسم مرفوع بعد ادوات شرط و استفهام است،واقع می شود.
باید توجه داشت که در نثر بعد از این ادوات غیر فعل بیاید صحیح نیست،البته از ادوات شرط سه نوع استثنا میشود،و بعد از این سه نوع هم اسم میاد و هم فعل(چه در نثر و چه در شعر)
اما موارد استثناء
أ.ادوات شرطی که جازم نیستند،مثلِ اذا و لو.
مثال"اذا السماءُ أنشقَّتْ"و"لو الحربُ امتنعت لطالبت الحیاة"
ب.إِنْ به شرطی که فعلِ در تفسیر،ماضی باشد در لفظ،مثل"إنْ علماً تعلمتَه فاعمل به"یا ماضی در معنی باشد.مثلِ"إنْ علما لم تتعلمْهُ فاتتک فائدتُه"
ج.”أمَّا“شرطیه،مثال"أمَّا الثمودُ فَهَدَینٰهم"،در این مثال،الثمودُ هم به رفع قرائت شده است(بنا بر ابتدائیت) و هم به نصب(بنا بر اشتغال).
تقدیر عامل در صورت نصب،بعد از فاء می باشد،زیرا اما فقط بر اسم داخل میشود،پس تقدیر میشود"أمَّا الثمودَ فهدینا فَهَدَینٰهم"
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۱۱ تا ۱۱۳
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زیادة و تفصیل🔹
۴.از جمله اصول و قواعد نحوی این است که،محذوف،به چیز مذکوری که او را تفسیر کند محتاج است.
گاه این تفسیر واجب است،مثل باب اشتغال،اگر محذوف،جمله فعلیه باشد، حتما تفسیرش به جمله مذکور در کلام است.(تفسیر در لفظ و در معنی یا فقط در معنی که سابقا گفته شد)
اما اگر محذوف،فعل یا وصف عامل باشد،جایز است تفسیرشان به فعل یا وصف عامل،گر چه تماثل بهتر است(یعنی فعل،فعل را تفسیر کند و وصف،وصف را).
#مثال"إنْ احدٌ دعاک لخیر فاستجبْ" که تفسیرش"انْ دعاک احدٌ....."است.
وما الصلحَ انت کارهُهُ که تفسیرش"ما انت کارهه الصلحَ...."است.
نکته:بحثی که در بین علمای نحو،بسیار انجام میشود این است که آیا جمله مفسِّره،محلی از اعراب دارد یا نه.
مناسب این است که بگویم،این جمله در اعراب شبیه است به جمله مفسَّره( تفسیرشده)،یعنی اگر محذوف(مفسَّره)،محل اعرابی داشت این جمله تفسیر کننده هم محل اعرابی دارد و در غیر این صورت محلی از اعراب ندارد مثلا"أحببتُهُ"در جمله"البحرَ أحببتُهُ"محل اعرابی ندارد،زیرا جمله محذوف(مُفسَّره)محل اعرابی ندارد، و تقدیرش چنین است"اَحببتُ البحرَ اَحببتُهُ"
اماجمله مفسِّره"خَلقْناهُ بقَدَرٍ"در مثال"اِنّا کلَ شیئٍ خلقناه بقَدَرٍ"محلا مرفوع خبر اِن است،چون که جمله محذوف"خَلقْناهُ کلَ شیئٍ"محلا مرفوع و خبر اِنَّ بوده است.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۱۳ تا ۱۱۴
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0