↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
ب.وجوب رفع اسم سابق.
۱.اگر اسمِ سابق بعد از اداتی بیاید که مختص به اسم هستند،رفعش بنا بر ابتدایت واجب است.
مثال"خرجتُ فاذا الرفاقُ اشاهدهم"
مثال"انِّی لَلوالد اطیعُهُ"
زیرا"اذا"فجائیه و "لام"ابتدا فقط بر اسم داخل میشوند.
وهمچنین رفع اسم واجب است در صورتی که"واو"حالیه داخل شود بر اسمی که بعد از او مضارع مثبتی هست.
#مثال"اَسرعُ و الصارخُ اغیثه"
توجه:در صورتی که اسم مقدم بعد از "لَیْتَما"بیاید.اسم میتواند منصوب باشد اما نه به عنوان"مفعول به"برای فعل محذوف،بلکه به عنوان اسم لیت.زیرا بعد از لیتما مطلقا فعل نمی آید.
۲.در صورتی که اسم مقدم،قبل از ادات صدارت طلب بیاید،رفعش واجب است.
زیرا الفاظ صدارت طلب مابعدشان در ماقبلشان عمل نمیکند.
توجه:به ادات شرط،استفهام،ما نافیه،لا نافیه که واقع شده در جواب قسم،الفاظ صدارت طلب گویند.
بنا بر این نصب اسم سابق در مثال"المریضُ هل زرتَهُ"جایز نیست.
نکته مهم:در صورتِ حذفِ ضمیر مفعولی در"زرته"این فعل نمیتواند در"المریض" عمل کند؛زیرا صدارت طلب مانع این عمل میشود و سابقا گفته شد در باب اشتغال در صورتِ حذف ضمیر عامل بتواند در اسم مقدم عمل کند.
#ادامه دارد ان شاء الله.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۰۷ تا ۱۰۹
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
از همان کودکی علاقه بسیاری به برادر داشت، تا جایی که وقتی گریه میکرد تنها در آغوش"برادرش"آرام میگرفت. این رفتار مادر او را شگفت زده کرد. ایشان به حضرت رسول (ص) عرض کرد: پدر من از چنین رفتاری تعجب میکنم.این گونه محبت،بیش از حد معمول است.زینب بدون دیدن حسین شکیبایی ندارد و اگر بوی حسین را نشود،جان از تنش بیرون میرود.
رسول الله (ص) وقتی این حکایت را شنید،آه از سینه برکشید و اشک از چشمانش روان شد و فرمود: ای نور چشم من،این دختر با حسین(ع) به سفر کربلا خواهد رفت و رنجها خواهد دید.
حضرت زهرا (س)پرسيد: اى پدر! پاداش كسى كه بر مصائب دخترم زينب(س) گريه كند چیست؟
پيامبر اكرم (ص)فرمود: پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصائب حسن و حسين (ع) گريه مىكند.
📚وفيات الائمه، صفحه ۴۳۱
@talkhislkotob
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
ج.در موارد زیر،رفع و نصب اسم مقدم جایز است.
۱.بعد از اسم مقدم،فعلی بیاید که دلالت بر طلب میکند.مثل امر،نهی و دعاء.
مثال"الطیورَُ لا تعذِّبْها"و"الشهیدُ رَحِمَه اللهُ"
#و همچنین دو وجهی است اگر اسم مقدم بعد از اداتی بیاید که غالبا بر فعل وارد میشوند،مثلِ همزه استفهام و ادات نفی سه گانه(ما،لا و إنْ)و مثلِ حیثُ.
مثال"أ طائرَُ رکبتها"و"اجلس حیثُ الضیفُ اجلستُه".
و همچنین دو وجهی است اگر اسم مقدم بعد از عاطفی بیاید که جمله فعلیه بر آن عاطف مقدم شده است و بین عاطف و اسم مقدم،"أمَّا"فاصل نشده است.
مثال"خرج زائرٌ و القادمَُ استقبله".
#ودر صورتی که"أمّا"فاصل شود،اسم مقدم،در حکم اسمی است که مقدم نشده جمله ای بر او.
۲.اسم سابق،واقع شود بعد از عاطفی که قبل آن عاطف،جمله ذات وجهین باشد.
مثال"النهرُ فاض مائُه صیفاً و الحقولُ سقیناها من جداوله"
#حقول،رفعش جایز است به اعتبار این که مبتداست و مابعدش خبر است،و این جمله اسمیه به جمله اسمیه قبلش،عطف شده است.و همچنین نصبش جایز است به اعتبار اینکه مفعول برای فعل محذوف است و آن فعل به خبر مبتدای قبل که جمله فعلیه است عطف شده.
۳.اسم سابق در غیر مواردی که گذشت دو وجهی است.
مثال"زیدٌ ضربتُه"
توجه:گرچه مثال فوق دو وجهی است ولی رفع به خاطر عدم تقدیر رجحان دارد.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۰۹ تا ۱۱۱
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زیادة و تفصیل🔹
✔️۱.اگر فعل مذکور،مخالف باشد با فعل محذوف در لفظ ومعنی،دگر باب اشتغال نیست.
مثلا وقتی گفته شود،"ماذا اشتریتَ"جواب میدهی"کتاباً أقرؤه"که تقدیر این جواب چنین است"اشتریتُ کتاباً أقرؤه"
در این حالت که فعل ها هیچ شباهتی باهم ندارندحذف عامل واجب نیست،بلکه جایز است.
✔️۲.اشتغال به معنای عام که شامل اسم مرفوع بعد ادوات شرط و استفهام است،واقع می شود.
باید توجه داشت که در نثر بعد از این ادوات غیر فعل بیاید صحیح نیست،البته از ادوات شرط سه نوع استثنا میشود،و بعد از این سه نوع هم اسم میاد و هم فعل(چه در نثر و چه در شعر)
اما موارد استثناء
أ.ادوات شرطی که جازم نیستند،مثلِ اذا و لو.
مثال"اذا السماءُ أنشقَّتْ"و"لو الحربُ امتنعت لطالبت الحیاة"
ب.إِنْ به شرطی که فعلِ در تفسیر،ماضی باشد در لفظ،مثل"إنْ علماً تعلمتَه فاعمل به"یا ماضی در معنی باشد.مثلِ"إنْ علما لم تتعلمْهُ فاتتک فائدتُه"
ج.”أمَّا“شرطیه،مثال"أمَّا الثمودُ فَهَدَینٰهم"،در این مثال،الثمودُ هم به رفع قرائت شده است(بنا بر ابتدائیت) و هم به نصب(بنا بر اشتغال).
تقدیر عامل در صورت نصب،بعد از فاء می باشد،زیرا اما فقط بر اسم داخل میشود،پس تقدیر میشود"أمَّا الثمودَ فهدینا فَهَدَینٰهم"
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۱۱ تا ۱۱۳
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زیادة و تفصیل🔹
۴.از جمله اصول و قواعد نحوی این است که،محذوف،به چیز مذکوری که او را تفسیر کند محتاج است.
گاه این تفسیر واجب است،مثل باب اشتغال،اگر محذوف،جمله فعلیه باشد، حتما تفسیرش به جمله مذکور در کلام است.(تفسیر در لفظ و در معنی یا فقط در معنی که سابقا گفته شد)
اما اگر محذوف،فعل یا وصف عامل باشد،جایز است تفسیرشان به فعل یا وصف عامل،گر چه تماثل بهتر است(یعنی فعل،فعل را تفسیر کند و وصف،وصف را).
#مثال"إنْ احدٌ دعاک لخیر فاستجبْ" که تفسیرش"انْ دعاک احدٌ....."است.
وما الصلحَ انت کارهُهُ که تفسیرش"ما انت کارهه الصلحَ...."است.
نکته:بحثی که در بین علمای نحو،بسیار انجام میشود این است که آیا جمله مفسِّره،محلی از اعراب دارد یا نه.
مناسب این است که بگویم،این جمله در اعراب شبیه است به جمله مفسَّره( تفسیرشده)،یعنی اگر محذوف(مفسَّره)،محل اعرابی داشت این جمله تفسیر کننده هم محل اعرابی دارد و در غیر این صورت محلی از اعراب ندارد مثلا"أحببتُهُ"در جمله"البحرَ أحببتُهُ"محل اعرابی ندارد،زیرا جمله محذوف(مُفسَّره)محل اعرابی ندارد، و تقدیرش چنین است"اَحببتُ البحرَ اَحببتُهُ"
اماجمله مفسِّره"خَلقْناهُ بقَدَرٍ"در مثال"اِنّا کلَ شیئٍ خلقناه بقَدَرٍ"محلا مرفوع خبر اِن است،چون که جمله محذوف"خَلقْناهُ کلَ شیئٍ"محلا مرفوع و خبر اِنَّ بوده است.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۱۳ تا ۱۱۴
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹نکاتی در خصوص تفسیر🔹
أ.برای بعضی از جمله های تفسیریه به اتفاق علمای علم نحو،محل اعرابی وجود دارد.مثلِ جمله تفسیریه ای که بعد از ضمیر شان می آید.
مثال¹"قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ" که جمله ی"الله احدٌ"،مبتدا و خبر در محل رفع است،زیرا خبر است برای ضمیر شان”هو“.
مثال²"ظَنَتُهُ الصدیقُ نافعٌ"که در این مثال جمله"الصدیقُ نافعٌ"مبتدا خبر و محلا منصوب مفعول دوم برای ظَنَّ است.
ب.کلماتی که بعد از"أَیْ"تفسیریه می آیند و دقیقا اعراب ماقبل"أَیْ"را میگیرند.
#مثال"هذا سِوارٌ مِن عَسْجَد أیْ ذَهَبٍ"(این النگویی است از عَسْجَد یعنی طلا)
”أیْ“حرف تفسیری است،و دلالت دارد بر اینکه مابعدش،تفسیر کرده است شیئِ ماقبلش را.
#علمای نحو،در این موارد به مابعد"أیْ"اعراب بدل یا عطف بیان میدهند.
گاه،حرفِ عطف واو،مثل أیْ عمل میکند یعنی مابعدش تفسیر ماقبلش است.
مثال"الماءُ الصافی یشبه اللجَیْنَ و الفضةَ"(آب خالص شبیه به لجین و نقره است)لجین و فضة به یک معنی هستند،در این مثال فِضة،لجین را توضیح و تفسیر کرده است.
توجه: در باب اشتغال،جمله درصورتی تفسیره خواهد بود،که اسم سابق،را نصب دهیم(زیداً ضربتُهُ)و اگر اسم سابق مرفوع شود برای فعلِ محذوف در اینجا فقط تفسیر فعل به فعل صورت گرفته است.مثل قول خداوند تبارک و تعالیٰ"إنْ أحَدٌ مِنَ ألْمشرکینَ أستجارک"پس کلمه"أحَدٌ"فاعل است برای فعلِ محذوفی که فعل مذکور او را تفسیر میکند.
توجه:قطعا أحدٌ،مبتدا یا فاعل مقدم برای فعل مذکور نیست.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۱۴ تا ۱۱۶
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹تنبیه🔹
أ.سوال:در مثلِ"إِنْ عاقلٌ یَنْصَحْکَ یَنْفَعْکَ"
اگر اسم سابق(عاقلٌ) را،مبتدا قرار دهیم،و جمله بعد(یَنْصَحْکَ)را خبر قرار دهیم چه ایراداتی پیش می آید.؟
جواب:ادات شرط که همواره مفید"تعلیق" هستند،داخل بر جمله اسمیه ای شوند که مفید"ثبوت"است غالبا،و این تعارض محضی است که مورد پذیرش نیست.
ب.اگر اسم سابق(عاقلٌ) را،فاعل مقدم قرار دهیم برای فعل بعدش(یَنْصَحْکَ)،چه ایرادی پیش می آید.؟
جواب ایراد را در قالب چند مثال توضیح میدهیم.اولا در مثلِ"إنْ أنْتَ اکرمتَ"آیا ممکن است بگوییم"أنْتَ"فاعل مقدم است با وجود"تَ" در"اکرمتَ"،قطعا خیر و نمیتوان چنین نقشی قائل شویم.
یا در مثلِ"إذا انتَ لمْ تشربْ"
آیا میتوان بگویم"أنْتَ"فاعل است برای"تشربْ".؟
خیر زیرا فاعلِ "تشربْ"همیشه ضمیر مستتر وجوبی است و هیچ وقت ظاهر نشده است.
آیا میتوان بگویم در این مثال"أنْتَ"مستتر تاکید برای"أنْتَ"مقدم است.؟ خیر:زیرا موکَّد مقدم بر تاکید کننده نمیشود.
یا در این مثالِ"محمدٌ قام"اگر بگوییم"محمدٌ"فاعل مقدم است،پس تکلیف اعراب"محمد" به چه شکلی میشود وقتی ناسخی بر محمد وارد شود(کانَ محمدٌ قام).؟
اسم ناسخ و فاعل طبق این اعراب که میگوید فاعل مقدم شده،کجا هستند.؟
پس نتیجه میگیریم فاعل مقدم بر فعل نمیشود.
پس"عاقلٌ"فاعل است برای عامل محذوفی،که عامل مذکور(یَنْصَحْکَ) او را تبیین میکند.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۱۶ تا۱۱۸
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسئله ۷۰،در خصوص فعل متعدی و لازم و همچنین در خصوص مفعول به و احکامش است🔹
فعل تام،سه نوع است.
أ.نوع اول متعدی است،و این فعلی است که مستقلا و بدون کمک از چیزی مفعول را نصب میدهد.(گاه یک مفعول،گاه دو و گاه سه مفعول را نصب میدهد).
مثلِ"سَمِعَ،ظَنَّ و أَعْلَمَ"
ب.نوع دوم لازم،یا"قاصر" است،نوعی که هرگز به صورت مستقل مفعولی را نصب نمیدهد،ولی به کمک اشياء دیگر میتواند مفعول را نصب دهد.
مثل فعلِ"اسرفَ""انتهیٰ"و"قَعَدَ"در مثال"إذا اسرفَ الأحمقُ فی مالِه إنتهی امرُه الی الفقرِ و قَعَدَ فی بیتِه"
وهر یک از"مال،فقر و بیت" برای فعل قبلشان در معنی مفعول هستند.(و در اصطلاح مفعول نیستند).
سوال:وقتی در معنی و در حکم مفعول هستند آیا در توابع این نوع از مفعول های معنوی و حکمی،مراعت به صورت نصبی جایز است.؟
جواب(از شارح کتاب مفصل که میفرمایید):بله،لفظ این نوع،مجرور است ولی محلشان منصوب است و تبعیت به صورت نصب ایرادی ندارد.پس عطف به صورت مجرور به اعتبار لفظشان و عطف به صورت منصوب به اعتبار محلشان صحیح است.
مثال"مررت بزیدٍ و بکرٍ،بکراً"
عباس حسن:بهتر اهمال این نظر است و بگویم در توابع این نوع از مفعول ها فقط مجرور شدن صحیح است.
ج:نوعی که گاه به صورت متعدی و گاه به صورت لازم استعمال میشوند،مثلِ"شَکَرَ و نَصـَحَ".
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه۱۱۹ تا۱۲۱
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
هدایت شده از امان از "جهل"
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چقدر خوبه این خدا.
🙏پیشنهاد دانلود🙏
#کمتر از یک دقیقه.
https://eitaa.com/joinchat/2075918375Ca38dead660
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹علمای علم نحو،قوانین و ضوابطی را برای تشخیصِ فعل متعدی بنفسه و فعل لازم بیان کرده اند🔹
و اما بیان این ضوابط
أ.اگر متصل شود به فعل،ضمیری که به اسم سابق عود میکند و این اسم سابق غیر ظرف و غیر مصدر باشد،فعل متعدی است.
مثال"الخیرُ عملتُه"،هاء در این مثال به "الخیرُ"عود میکند که غیر ظرف و غیر مصدر است.
واگر چنین نبود،این فعل، لازم است،مثلا وقتی گفته شود"الغرفةُ قعدتُها"چون هاء در قعدتُ صحیح نیست به غیر مصدر و غیر ظرف یعنی"الغرفةُ" عود کند،پس این فعلِ"قعدتُ"لازم است.
به بیانی دیگر:قبل از فعل اسمی غیر مصدر و غیر ظرف قرار دهید،اگر فعل ضمیری داشت که به این اسم عود کرد و معنی مشکلی نداشت این فعل متعدی است و در غیر این صورت فعل،لازم است.به دو مثال زیر توجه کنید.
۱.زیدٌ ضربتُه(اولا زیدٌ غیر ظرف و غیر مصدر است و ثانیامعنی صحیح است)
۲.الغرفةُ قعدتُها(الغرفةُ غیر ظرف و غیر مصدر است وچون معنی غلط است،پس قعدتُ لازم است)
ب.اگر ساخت اسم مفعول از فعل،بدون نیاز به جار و مجرور صحیح بود،این فعل متعدی است ولی اگر در ساخت اسم مفعول نیاز به جار و مجرور بود این فعل لازم است.مثلا در ساخت اسم مفعول از دو فعلِ فَتَحَ و أَکَلَ،گفته میشود"البابُ مفتوحٌ" و"الفاکهةٌ ماکولةٌ" بدون نیاز به جار و مجرور،پس این دو فعل متعدی هستند.
و در ساخت اسم مفعول از دو فعلِ قَعَدَ و یَئِسَ گفته میشود"الحجرة مقعودٌ فیها" و"القضاءُ علی اسباب الحربِ میئوس منه"
پس این دو فعل لازم هستند.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه۱۲۱ تا۱۲۳
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مصنف:راهای دقیق تر و صحیح تری هست برای تشخیص فعل لازم از متعدی که بیان میکنیم🔹
۱.افعالی که دلالت بر صفاتی دارند که این صفات ملازم با صاحب صفت هستند،این افعال لازم هستند.
مثلِ شَرُفَ،نَبُلَ،ظرُفَ،قَصُرَ،طالَ،سَمِنَ و نَحُف.این افعال غالبا بر وزن"فَعُلَ"هستند.
توجه:افعالی که دلالت بر دوام ندارند اما مدت زمان آن صفت برای صاحبش طولانی است،نیز متصل به این افعال میشوند(یعنی لازم هستند)مثلِ جَبُنَ،شَجُعَ،نَهِمَ وجَشِعَ.
۲.افعالی که دلالت بر یک امر عارضی میکنند که با زوال سببِ عارضشان، از بین میرود.
مثلِ"أَحْمَرَ وجهُهُ"،که روشن است قرمزی صورت سببی دارد و با زوال این سبب،صورت دگر قرمز نیست.
و مثلِ افعالی که بر شادی و غم،دلالت دارند.(هَنِئَ،سَعِدَ،حَزِنَ،جَزِعَ،فَزِعَ،رَجِفَ)و مثل افعالی که بر پاکی و پلیدی دلالت دارند(نَظُفَ،طَهُرَ،دَنِسَ)
۳.افعالی که بر رنگ،حلیه(زیبایی)و عیب دلالت دارند.
مثلِ(حَمِرَ،سَوِدَ،ابیض)و(دَعِجَ،چشم سیاه و زیبا داشتن) و(کَحِلَ،عَوِرَ)
۴.افعالی که بر وزن"إفْعَلَلَّ"هستند،مثلِ اقشعَرَّ،ابذعَرَّ و آنچه به این وزن ملحق میشود مثلِ اکْوَهَدَّ بر وزن افْوَعَلَّ.
۵.افعالی که بر وزن"افعنْلَلَ"هستند،مثل إحرنجَمَ و افعالی که شبیه شده اند به وزن افعنلل(یعنی هر فعلی که بعد از نون،دو حرف دارد که اولی زائد باشد برای الحاق به وزن افعنلل)مثلِ أقْعَنْسسَ.
۶.افعالی که بر وزن"فَعَلَ یا فَعِلَ"باشند،و وصف آنها بر وزن فَعیل باشد.
مثلِ قَوِیَ و ذَلَّ که وصفشان قَویّ و ذلیل است.
۷.افعالی که بر وزن"انْفَعَل"می آیند مثلِ انبعث و انطلق و وزن"أفْعَلَ"در صورتی که به معنای این باشد که فاعلِ فعل، صاحب یک شی معینی گردید،مثلِ"أغدَّ العبیر به معنای"شتر صاحب غده شد(یعنی مثلا قسمتی از بدنش ورم کرد) و وزن استفعل اگر به معنای صیروره باشد،مثلِ"استنوقَ الجملُ"(شتر نر مثل ماده شد)
۸.افعالی که برای مطاوعه فعل یک مفعولی می آیند.مثلِ انکسرَتْ در این مثالِ "کسرتُ الخشبةَ فانکسرَتْ".
۹.فعل های رباعی که حرفی یا دو حرف بر آن ها زائد شده مثلِ تدحرج و احرنجم.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه۱۲۳ تا ۱۲۵
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹ملاحضه:فعل لازم،سه نوع هست🔹
نوع اول:فعلی که در اصل لازم است،یعنی فعلی که در اصل لغویش به صورت لازم،وضع شده است.مثلِ نام،قعد و تحرک.
نوع دوم:فعلی که به منزله لازم در کلام وارد شده است.یعنی فعلی که در اصل وضع لغویش،متعدی و یک مفعلولی است،اما در استعمال به صورت لازم وارد شده است.مثلِ فعلِ”رَحِمَ"
نوع سوم:فعلی که به صورت لازم تحویل شود،به این صورت که فعل یک مفعولی را در وزن”فَعُلَ“استعمال کنیم،به قصد مدح یا ذم.
مثلِ"جَهِلَ"که متعدی است،اما به صورت"جَهُلَ الامیُّ"به قصد ذم أُمی،تحویل شده.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ۱۲۵
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0