eitaa logo
تلخیص الکتب.
1.7هزار دنبال‌کننده
58 عکس
13 ویدیو
3 فایل
خلاصه کُتُب نحوی با روشی ساده و قابل درک.
مشاهده در ایتا
دانلود
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. مسئله ۷۳،تنازع در عمل. أ).در مثلِ”وقف و تکلم الخطیبُ“دو فعل را میابیم،که هر کدام از آنها احتیاج به فاعل دارد،ودر کلام فقط یک اسم ظاهر ذکر شده است.کدام فعل این حق را دارد که خطیب را به عنوان فاعل رفع دهد.؟ فاعل فعل بعدی چیست.اگر خطیب فاعل یکی از انها شد. ب).در مثلِ”سمعتُ و ابصرتُ القارئَ هر یک از فعل ها احتیاج به مفعول دارد،و تنها یک اسم ظاهر در کلام ذکر شده است. ج).در مثلِ”أنشدَ و سمعت الادیب"یکی از فعل ها فاعل میخواهد،ودیگری مفعول به،و تنها یک اسم ظاهر در کلام ذکر شده است. د).در مثلِ”انستُ و سعدتُ بالزائر الادیب،هر یک از فعل ها برای تکمیل معنایش احتیاج به جار و مجرور دارد.و تنها یک جار به همراه مجرورش در کلام ذکر شده است. در این موارد افعال،معمولاتی را می طلبند،اما بعضی از معمولات در ظاهر نیستند،این اسلوب را تنازع گویند. تعریف تنازع:آنچه مشتمل شده بر دو فعل متصرف‌،یا دو اسم شبیه شده به فعل در عمل،یا یک فعل و یک اسم،که بر معمول واحدی نزاع دارند.و آن معمول را به عنوان معمول خود طلب میکنند. توجه:فعل ها و اسم های شبیه شده به فعل را،”عاملیِ التازع“ و معمول را،”المتنازع فیه“ می نامند. توجه:صحیح نیست یکی از عامل ها در این باب،حرف باشد.یا عامل متاخر باشد مثلِ"أیَّ الرجالِ قابلتَ و صافحتَ،ویا عاملی که معمول در وسط او و عامل دیگر واقع شده،مثلِ"اشتریتَ الکتابَ و قراتُ،و یا عامل فعل جامد باشد مثل عسی و لیس.مگر فعل تعجب با اینکه جامد هست،اما عامل بودنش در این باب،صحیح هست.،مثلِ"ما احسنَ و انفعَ صفاءَ النفوس". وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ی ۱۴۸ صفحه ۱۵۰ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. زیاده و تفصیل. أ.لازم نیست در باب تنازع،بر دو عامل مقدم و یک معمول اکتفاء شود.گاهی امر اقتضاء میکند که عوامل متعدد باشند،بدون تعدد معمول. مثال اول"یجلسُ و یسمع و یکتبُ المتعلمُ" مثال دوم”تکتبون و تقرئون و تحفظون النصوص الادبیة کلَ اسبوع" در دو مثال فوق،در صدر کلام سه عامل در معمول بعدشان تنازع کردند.معمول در مثال اول مفعول به و در مثال دوم ظرف بود. و باید توجه داشت مثلِ"غرَّد و زأر العصفور و الاسد"،از باب تنازع نیست بلکه از باب لف و نشر هست. ب.بین عوامل در این باب حتما باید نوعی ارتباط باشد. گاه ارتباط به صورت عطف است،مثلِ"أعْبُدُ و أخافَ اللهَ"،گاه به این صورت است که عامل متاخر جواب معنوی برای عاملِ سابق است،مثلِ"یستفتُونکَ قُلِ اللهُ یفتیکم فی الکلالةِ"(به تقدیرِ یستفتُونکَ فی الکلالة قُلِ اللهُ یفتیکم فی الکلالة) گاه به این صورت است که عامل متاخر جواب نحوی برای عاملِ سابق است،مثلِ"أنشِدْ أسمعِ القصیدةَ"یا ارتباط به این صورت است که متاخر معمولِ سابق است،مثلِ"کانَ یقولُ سفیهُنا علی اللهِ شَطَطاً"و یا اینکه ارتباط به این صورت است که دو عامل خبر از یک اسم هستند،مثلِ"الحاکمُ مکافئُ معاقبٌ المستحقَ" ج.تنازع در اکثر معمولات اتفاق می افتد،از جمله مفعول به،مفعول مطلق،مفعول لاجله و شبه جمله.اما در حال و تمییز اتفاق نمی افتد. د.تاکیید لفظی از باب تنازع نیست. مثلِ"هیهاتَ هیهاتَ العقیقُ" وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ی ۱۴۹ صفحه ۱۵۱ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
🗒إنَّ عُمرَکَ وقتُکَ الّذی أنتَ فیهِ. عمر تو، همین وقت و زمانی است که هم‌ اکنون در آن به سر می‌بری....امام علی علیه السلام. . به اطلاع علاقه‌مندان به بحث ادبی،میرسانیم.به مدد الهی کتابِ«ترجمه جلد اول نحو وافی» با ترجمه روان،سلیس،بسیار ساده و قابل فهم،برای اولین بار به چاپ رسید است.علاقه مندان،جهت سفارش و خرید کتاب به آی دی زیر پیام ارسال فرمایید. @bash81 @talkhislkotob
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. احکام مختص به تنازع: ۱.هیچ عاملی برای عمل در متنازعُ فیه،مزیت فراتری نسبت به نظیر خودش ندارد،وغالبا ترجیح بین عوامل نیست.پس اختیار کردن عاملِ اول برای عمل و اهمال آخر جایز است،همانطوری که عکس این مطلب هم جایز است. ۲.در صورتی که عَمَل در متنازع فیه،به عامل اول داده شد،الحاق ضمیری که دقیقا مطابق است با مرجع ضمیر(متنازع فیه)واجب است. این ضمیر وجوبا از نظر افراد،تثنیه،جمع،تذکیر و تانیث،با مرجع خود که همان متنازع فیه هست،مطابقت دارد. مثال اول با اعطاء ضمیر به عامل اخیر"،”وَقَفَ و تَکَلَّمَا الخطیبان"در این مثال الخطیبان مرفوع و فاعل هست برای وَقَفَ، و به عامل دیگر ضمیر مرفوعی داده شده،و اصل مثال اینگونه بوده”وَقَفَ الخطیبان و تَکَلَّمَا". مثال دوم،با اعطاء ضمیر به عامل اخیر"سَمِعْتُ و ابصرتُهُ القارئَ"(در این مثال القارئَ،مفعول به برای سَمِعْتُ هست و به عامل دیگر ضمیر منصوبی داده شد و اصل مثال"سَمِعْتُ القارئَ و ابصرتُهُ" و مثال سوم با اعطاء ضمیر به عامل اخیر،که دو عامل،معمول مختلف می طلبند و مثل بالا نیستند"أنْشَدَ و سمعتهُ الادیبُ"(اصل مثال أنْشَدَ الادیبُ و سمعتهُ)بوده. در مثال فوق،أنْشَدَ رفع طلب،و سَمِعْتُ،نصب طلب است. مثال چهارم با اعطاء ضمیر به عامل اخیر،أنِستُ و سعدتُ بالزائر الادیبِ به"که اصل چنین بوده"أنِستُ بالزائر الادیبِ و سعدتُ به" توجه:‌برای عمل کردنِ عامل اول دو امر حتمی است. ‌ا.عامل آخر،مباشرتا در معمول عمل نکند. ب.عامل آخر،در ضمیری عمل کند که دقیقا مطابق با معمول ظاهر(مرجع ضمیر) است. وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ی ۱۵۱ صفحه ۱۵۴ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. 🔹توجه مهم:حالت واحدی داریم که،آوردن ضمیر صحیح نیست و واجب است به جای ضمیر اسم ظاهر بیاوریم. این حالت فوق در صورتی است که،فعل مهمل احتیاج به مفعولی دارد که حذفش صحیح نیست،چرا که در اصل رکن بوده است،و به صورت ضمیر هم نمیتوان آن را ذکر کنیم چون با مرجعش مطابقت پیدا نمیکند. مثال"أظنُ و یظنانی اخاً محموداً و علیاً،اخوین" کلمه ی محموداً مفعول اول است برای فعلِ"اظنُ" و کلمه ی علیاً عطف است به آن.و اخوینِ مفعول دوم است برای فعلِ"اظنُ"،پس دو مفعول فعل اظنُ،مشخص شد. اما دو مفعول فعلِ"یظنان".؟ یاء در"یظنانی" مفعول اول این فعل است،در مورد مفعول دومش اگر گفته شود ضمیر است،و مثال چنین بوده"أظنُ محموداً و علیاً،اخوین و یظنانی إیاه"ایراداتی دارد زیرا که، مطابقت بینِ"ایاه" و مرجعش یعنی اخوین،حاصل نمیشود و این عدم مطابقت جایز نیست،هر چند بین دو مفعول یظنان یعنی یاء و ایاه،مطابقت ایجاد میشود چون هر دو مفرد اند.و اگر به جای"ایاه"بگویم،ایاهما.در این صورت این ضمیر با مرجعش مطابقت دارد اما با مفعول اول که مفرد است مطابقت ندارد،و این عدم مطابقت نیز صحیح نیست چون که این دو مفعول در اصل مبتدا و خبر بوده اند،و عدم تطابق بین مبتدا و خبر صحیح نیست. پس باید،به جای ضمیر اسم ظاهر بیاوریم و مثال چنین است"اظنُ محموداً و علیاً اخوین و یظنانی اخاً" و روشن است که این مساله،از باب تنازع نیست. وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۵۴ تا ۱۵۵ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. 🔹زمانی که در این باب(اشتغال)،عمل به آخری داده شد و اولی مهمل شد،دیگر به اولی ضمیر متنارع فیه داده نمیشود،مگر در سه حالت که در این سه حالت به اولی ضمیرِ مطابق با معمول(متنازع فیه) داده میشود. 🔹۱.معمول اولی مرفوع باشد و هر دو عامل آن را برای خودشان طلب کنند. مثلِ"شرب و تمهل العاطشُ"در این صورت گفته میشود"شربتْ و تمهلت العاطشُ". 🔹۲.معمول متنازع فیه،اسم منصوبی باشد که اصل آن رکن بوده است. مثلِ"‌أظنهما و یظن محمدٌ حامداً و محموداً،مخلصین.در این مثال دو عامل در کلمه مخلصین،تنازع دارند،در این صورت عمل به عامل اخیر داده میشود،وبه عامل اول ضمیرِ منفصل منصوبی داده میشود."‌أظنهما و یظن محمدٌ حامداً و محموداً،مخلصینَ ایاهما" 🔹۳.معمول ضمیر مجروری باشد که حذفش موجب اشتباه میشود. مثلِ"‌استعنت و استعان علیَّ الزمیلُ به"در این مثال،عامل اول"الزمیل"را طلب میکند چون در معنی مجرور به باء شده است،و عامل اخیر او را به عنوان فاعل طلب میکند. در صورت حذف"به"معنی درست تفهیم نمیشود. وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۵۵ تا۱۵۸ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
🗒نکته نحوی. ۱)ماده رَغَبَ،اگر با حرف جرِ إلیٰ،متعدی شود،به معنای تضرع و التماس کردن است. و اگر،با حرف جرِ فِی،متعدی شود به معنای دوست داشتن و محبت کردن،است.و اگر با حرف جرِ عن،متعدی شود،به معنای تنفر و روی برگردانی است. 📚معانی النحو جلد اول صفحه ۱۱. https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
🗒نکته نحوی. ۲)دو جهتِ دلالتِ جمله عربی. ۱.دلالت قطعی یا نصی.مثل"لا رجلَ فی الدار"این مثال به طور قطعی به نفی جنس مرد،دلالت میکند. ۲.دلالت احتمالی.مثلِ"لا رجلٌ فی الدار"در این مثال"احتمالِ" نفی جنس و نفی وحدت وجود دارد. 📚معانی النحو جلد اول صفحه ۱۶ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. 🔹مسالة ۷۴،مفعول مطلق🔹 معنای مفعول مطلق. مقدمه:فعل،بعد ورودش در جمله،بر دو امر دلالت میکند.اول،معنای مجرد از هر قیدی که اسمس"حدث" است و دوم"زمان". "رَجَعَ المجاهدُ"،در این مثال فعلِ"رَجَعَ" بر رجوع(حدث)و زمانش که گذشته است دلالت دارد. پس فعل متصرف،با انواعش(ماضی،مضارع و امر)،بر معنای مجرد و زمان باهم،دلالت دارد. توجه:۱)اگر،مصدرِ صریحِ"افعال متصرف"به تنهایی استعمال شوند،تنها بر حدث دلالت دارند. "الرجوع حسنٌ". ۲)مصدر صریح غالبا بر"زمان"دلالت نمیکند،این مصدر اصل مشتقات است،وصلاحیت برای گرفتن إعراب مختلف را دارد.(نقش این مصدر،میتواند مبتدا،خبر،فاعل،مفعول به و..باشد).گاهی این مصدر به خاطر غرض معنویِ خاصیِ مثلا تاکید"منصوب"میشود،در این صورت او را"‌مفعول مطلق"‌می نامند. عاملِ نصب"‌مفعول مطلق"‌،گاه "مصدری" است از لفظ و معنایش یا از معنایش فقط و گاه "فعلی" است از ماده و معنای این مصدر یا از معنایش فقط. مثال‌ ۱"کَلَّمَ اللهُ موسی تکلیما"‌. مثال ۲"اللهم لکَ الحمدُ حمدَ الشاکرین". ناصب در مثال اول،کَلَّمَ و در مثال دوم الحمدُ است. وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۶۱ تا ۱۶۳ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬ اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم. 🔹تقسیم مصدر به حسبِ فایده معنویش🔹 (أ).گاه غرض از مصدر،تاکید و تقویت معنای عامل قبل آن است.(یعنی از هر شک و احتمال مجاز دوری میجوید). مثال:‌بَلعَ الحوتُ الرجلَ بلعاً. (ب‌).گاه غرض از مصدر دو امر با هم است،تاکید معنوی عامل ماقبل و بیان نوع عاملش که بیان نوع مهم تر است. مثال"وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ" (ج).گاه غرض از مصدر دو امر با هم است،تاکید معنوی عامل ماقبل و بیان عدد عامل است که بیان عدد،مهم تر است. مثال"قرأت الکتابَ قرائتین" (د).گاه غرض از مصدر هر سه امر با هم است. مثال"قرأت الکتابَ قرائتین نافعتین". وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۶۳ تا۱۶۶ https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0