↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
احکام مختص به تنازع:
۱.هیچ عاملی برای عمل در متنازعُ فیه،مزیت فراتری نسبت به نظیر خودش ندارد،وغالبا ترجیح بین عوامل نیست.پس اختیار کردن عاملِ اول برای عمل و اهمال آخر جایز است،همانطوری که عکس این مطلب هم جایز است.
۲.در صورتی که عَمَل در متنازع فیه،به عامل اول داده شد،الحاق ضمیری که دقیقا مطابق است با مرجع ضمیر(متنازع فیه)واجب است.
این ضمیر وجوبا از نظر افراد،تثنیه،جمع،تذکیر و تانیث،با مرجع خود که همان متنازع فیه هست،مطابقت دارد.
مثال اول با اعطاء ضمیر به عامل اخیر"،”وَقَفَ و تَکَلَّمَا الخطیبان"در این مثال الخطیبان مرفوع و فاعل هست برای وَقَفَ، و به عامل دیگر ضمیر مرفوعی داده شده،و اصل مثال اینگونه بوده”وَقَفَ الخطیبان و تَکَلَّمَا".
مثال دوم،با اعطاء ضمیر به عامل اخیر"سَمِعْتُ و ابصرتُهُ القارئَ"(در این مثال القارئَ،مفعول به برای سَمِعْتُ هست و به عامل دیگر ضمیر منصوبی داده شد و اصل مثال"سَمِعْتُ القارئَ و ابصرتُهُ"
و مثال سوم با اعطاء ضمیر به عامل اخیر،که دو عامل،معمول مختلف می طلبند و مثل بالا نیستند"أنْشَدَ و سمعتهُ الادیبُ"(اصل مثال أنْشَدَ الادیبُ و سمعتهُ)بوده.
در مثال فوق،أنْشَدَ رفع طلب،و سَمِعْتُ،نصب طلب است.
مثال چهارم با اعطاء ضمیر به عامل اخیر،أنِستُ و سعدتُ بالزائر الادیبِ به"که اصل چنین بوده"أنِستُ بالزائر الادیبِ و سعدتُ به"
توجه:برای عمل کردنِ عامل اول دو امر حتمی است.
ا.عامل آخر،مباشرتا در معمول عمل نکند.
ب.عامل آخر،در ضمیری عمل کند که دقیقا مطابق با معمول ظاهر(مرجع ضمیر) است.
#نحو وافی جلد دوم،خلاصه صفحه ی ۱۵۱ صفحه ۱۵۴
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹توجه مهم:حالت واحدی داریم که،آوردن ضمیر صحیح نیست و واجب است به جای ضمیر اسم ظاهر بیاوریم.
این حالت فوق در صورتی است که،فعل مهمل احتیاج به مفعولی دارد که حذفش صحیح نیست،چرا که در اصل رکن بوده است،و به صورت ضمیر هم نمیتوان آن را ذکر کنیم چون با مرجعش مطابقت پیدا نمیکند.
مثال"أظنُ و یظنانی اخاً محموداً و علیاً،اخوین"
کلمه ی محموداً مفعول اول است برای فعلِ"اظنُ" و کلمه ی علیاً عطف است به آن.و اخوینِ مفعول دوم است برای فعلِ"اظنُ"،پس دو مفعول فعل اظنُ،مشخص شد.
اما دو مفعول فعلِ"یظنان".؟
یاء در"یظنانی" مفعول اول این فعل است،در مورد مفعول دومش اگر گفته شود ضمیر است،و مثال چنین بوده"أظنُ محموداً و علیاً،اخوین و یظنانی إیاه"ایراداتی دارد زیرا که،
مطابقت بینِ"ایاه" و مرجعش یعنی اخوین،حاصل نمیشود و این عدم مطابقت جایز نیست،هر چند بین دو مفعول یظنان یعنی یاء و ایاه،مطابقت ایجاد میشود چون هر دو مفرد اند.و اگر به جای"ایاه"بگویم،ایاهما.در این صورت این ضمیر با مرجعش مطابقت دارد اما با مفعول اول که مفرد است مطابقت ندارد،و این عدم مطابقت نیز صحیح نیست چون که این دو مفعول در اصل مبتدا و خبر بوده اند،و عدم تطابق بین مبتدا و خبر صحیح نیست.
پس باید،به جای ضمیر اسم ظاهر بیاوریم و مثال چنین است"اظنُ محموداً و علیاً اخوین و یظنانی اخاً" و روشن است که این مساله،از باب تنازع نیست.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۵۴ تا ۱۵۵
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹زمانی که در این باب(اشتغال)،عمل به آخری داده شد و اولی مهمل شد،دیگر به اولی ضمیر متنارع فیه داده نمیشود،مگر در سه حالت که در این سه حالت به اولی ضمیرِ مطابق با معمول(متنازع فیه) داده میشود.
🔹۱.معمول اولی مرفوع باشد و هر دو عامل آن را برای خودشان طلب کنند.
مثلِ"شرب و تمهل العاطشُ"در این صورت گفته میشود"شربتْ و تمهلت العاطشُ".
🔹۲.معمول متنازع فیه،اسم منصوبی باشد که اصل آن رکن بوده است.
مثلِ"أظنهما و یظن محمدٌ حامداً و محموداً،مخلصین.در این مثال دو عامل در کلمه مخلصین،تنازع دارند،در این صورت عمل به عامل اخیر داده میشود،وبه عامل اول ضمیرِ منفصل منصوبی داده میشود."أظنهما و یظن محمدٌ حامداً و محموداً،مخلصینَ ایاهما"
🔹۳.معمول ضمیر مجروری باشد که حذفش موجب اشتباه میشود.
مثلِ"استعنت و استعان علیَّ الزمیلُ به"در این مثال،عامل اول"الزمیل"را طلب میکند چون در معنی مجرور به باء شده است،و عامل اخیر او را به عنوان فاعل طلب میکند.
در صورت حذف"به"معنی درست تفهیم نمیشود.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۵۵ تا۱۵۸
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
🗒نکته نحوی.
۱)ماده رَغَبَ،اگر با حرف جرِ إلیٰ،متعدی شود،به معنای تضرع و التماس کردن است.
و اگر،با حرف جرِ فِی،متعدی شود به معنای دوست داشتن و محبت کردن،است.و اگر با حرف جرِ عن،متعدی شود،به معنای تنفر و روی برگردانی است.
📚معانی النحو جلد اول صفحه ۱۱.
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
🗒نکته نحوی.
۲)دو جهتِ دلالتِ جمله عربی.
۱.دلالت قطعی یا نصی.مثل"لا رجلَ فی الدار"این مثال به طور قطعی به نفی جنس مرد،دلالت میکند.
۲.دلالت احتمالی.مثلِ"لا رجلٌ فی الدار"در این مثال"احتمالِ" نفی جنس و نفی وحدت وجود دارد.
📚معانی النحو جلد اول صفحه ۱۶
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسالة ۷۴،مفعول مطلق🔹
معنای مفعول مطلق.
مقدمه:فعل،بعد ورودش در جمله،بر دو امر دلالت میکند.اول،معنای مجرد از هر قیدی که اسمس"حدث" است و دوم"زمان".
#مثال"رَجَعَ المجاهدُ"،در این مثال فعلِ"رَجَعَ" بر رجوع(حدث)و زمانش که گذشته است دلالت دارد.
پس فعل متصرف،با انواعش(ماضی،مضارع و امر)،بر معنای مجرد و زمان باهم،دلالت دارد.
توجه:۱)اگر،مصدرِ صریحِ"افعال متصرف"به تنهایی استعمال شوند،تنها بر حدث دلالت دارند.
#مثال"الرجوع حسنٌ".
۲)مصدر صریح غالبا بر"زمان"دلالت نمیکند،این مصدر اصل مشتقات است،وصلاحیت برای گرفتن إعراب مختلف را دارد.(نقش این مصدر،میتواند مبتدا،خبر،فاعل،مفعول به و..باشد).گاهی این مصدر به خاطر غرض معنویِ خاصیِ مثلا تاکید"منصوب"میشود،در این صورت او را"مفعول مطلق"می نامند.
عاملِ نصب"مفعول مطلق"،گاه "مصدری" است از لفظ و معنایش یا از معنایش فقط و گاه "فعلی" است از ماده و معنای این مصدر یا از معنایش فقط.
مثال ۱"کَلَّمَ اللهُ موسی تکلیما".
مثال ۲"اللهم لکَ الحمدُ حمدَ الشاکرین".
ناصب در مثال اول،کَلَّمَ و در مثال دوم الحمدُ است.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۶۱ تا ۱۶۳
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹تقسیم مصدر به حسبِ فایده معنویش🔹
(أ).گاه غرض از مصدر،تاکید و تقویت معنای عامل قبل آن است.(یعنی از هر شک و احتمال مجاز دوری میجوید).
مثال:بَلعَ الحوتُ الرجلَ بلعاً.
(ب).گاه غرض از مصدر دو امر با هم است،تاکید معنوی عامل ماقبل و بیان نوع عاملش که بیان نوع مهم تر است.
مثال"وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ"
(ج).گاه غرض از مصدر دو امر با هم است،تاکید معنوی عامل ماقبل و بیان عدد عامل است که بیان عدد،مهم تر است.
مثال"قرأت الکتابَ قرائتین"
(د).گاه غرض از مصدر هر سه امر با هم است.
مثال"قرأت الکتابَ قرائتین نافعتین".
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۶۳ تا۱۶۶
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
از همان کودکی علاقه بسیاری به برادر داشت، تا جایی که وقتی گریه میکرد تنها در آغوش"برادرش"آرام میگرفت. این رفتار مادر او را شگفت زده کرد. ایشان به حضرت رسول (ص) عرض کرد: پدر من از چنین رفتاری تعجب میکنم.این گونه محبت،بیش از حد معمول است.زینب بدون دیدن حسین شکیبایی ندارد و اگر بوی حسین را نشود،جان از تنش بیرون میرود.
رسول الله (ص) وقتی این حکایت را شنید،آه از سینه برکشید و اشک از چشمانش روان شد و فرمود: ای نور چشم من،این دختر با حسین(ع) به سفر کربلا خواهد رفت و رنجها خواهد دید.
حضرت زهرا (س)پرسيد: اى پدر! پاداش كسى كه بر مصائب دخترم زينب(س) گريه كند چیست؟
پيامبر اكرم (ص)فرمود: پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصائب حسن و حسين (ع) گريه مىكند.
📚وفيات الائمه، صفحه ۴۳۱
@talkhislkotob
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹حکم مصدر🔹
۱.زمانی که مصدر تاکید کننده عامل مذکور باشد،فاعل را رفع و مفعول را نصب نمیدهد،مگر اینکه این مصدر موکِّد،نایب از فعل محذوف باشد.
توجه:در رای اکثر و شائع،تثنیه و جمع این مصدر هم صحیح نمیباشد مادامی که مراد از آن معنای مجردی باشد(مبهم باشد)الا در جایی که مصدر مبهم مختوم به تاء باشد.مثلِ التلاوة،که التلاوتان و التلاوات،صحیح هست.
توجه:غالبا حذف عامل مصدر موکد و تاخیر عاملش،جایز نیست.زیرا این مصدر برای تقریر و تقویت معنای عاملش می آید،و حذف عامل باتقریر و تقویت منافات دارد،همانطوری که تاخیر عاملش با اهتمام،منافات دارد.
۲.اگر مصدر برای بیان نوع عاملش،یا بیان عدد عاملش بیاید،تثنیه و جمعش و همچنین مقدم شدن بر عاملش صحیح است.
مثال"سلکتُ مع الناس سُلُوکَیْ العاقلِ الشدةَ حیناً و الملاینةَ حیناً آخر".
مثال"خطوتُ فی الحدیقةِ عشرَ خطواتٍ"
توجه:مصدر مبین نوع یا عدد،عملی در فاعل یا مفعول ندارند.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۶۶ تا۱۶۸
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0
↫ بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـــ ↬
اللّهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدٍ و آل مُحمَّدٍ و عَجِّل فرَجَهُم.
🔹مسأله ۷۵،حذف مصدر صریح و بیان جانشین این مصدر🔹
*حذف مصدر صریح با دو شرط جایز است.أ).صیغه این مصدر از ماده عاملِش باشد.
ب).بعد از حذف این مصدر،نائبش در کلام باشد.
حــــکـــم نائب مصدر.
این نائب،دائما منصوب است و در اعرابش گفته میشود،منصوب است به خاطر نیابت از مصدر محذوف،یا منصوب است به خاطر اینکه مفعول مطلق است.و در اعرابش نباید گفته شود منصوب است زیرا مصدر است،زیرا مصدر عامل مذکور نیست.
الفاظی که از مصدر نیابت میکنند،زیاد هستند،اما الفاظی که از مصدر موکد نیابت میکنند.
۱.مرادفِ مصدر.مثال"احببت عزیز النقس مِقَةً و ابغضت الوضیع کُرهاً"
۲.اسم مصدر به شرط اینکه غیر علم باشد.مثال"توضاَ المصلی وضوئاً و اغتسل الصناع غَسلا" وضوء و غَسل اسم مصدر برای فعل قبلشان هستند که نیابت کرده اند از مصدر محذوف.
۳.مصدر فعلی دیگر مثل"وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا" تَبْتِيل،مصدر فعلِ بَتَّل است که جانشین"تَبَتُّل"شده است.
۴.اسم عین مثل"وَٱللَّهُ أَنۢبَتَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا"نبات اسم عین است که جانشین"إنباتاً"شده است.
۵.بعضی اشیاء دیگر مثلِ ضمیر و اسم اشاره.
مثال"اخلصتُه لمن أودّه"و"اقبلتُ هذا"،که اصل دو مثال"اخلصتُ اخلاصا و اقبلتُ اقبالا"بوده.
#نحو وافی جلد دوم خلاصه صفحه ی ۱۶۸ تا۱۷۰
https://eitaa.com/joinchat/2729246727C8ff5234cd0