پـروردگـارـا
وـاژه شهـیـد
چیست..؟!
ڪہ روے
هر جـوانے میگذاری
این چنین زیـبا مےشود..💔
#شھیدانه🕊
📸@ProfileMazhabi
🍁اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ🍁
...طولانی ترین شب زندگی مسلمان، شبی خواهد بود که فردایش ندای انا بقیه الله از کعبه شنیده شود.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
امام زمانم،
من...از...تو...بغیر...از...تو...ندارم...تمنا...!
چون،
تو بیایی، گره از کار بشر وا میشود.
🌱یلداتون پیشاپیش مهدوی با یاد #شهدا🌱
🆔 @tamanaye_vesal_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب یلدای رئیس جمهور
💯بله فرق داره که کی رئیس جمهور باشه
#دختران_تمنای_وصال
🆔 @tamanaye_vesal_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق این یک نامه از حضرت زهرا به توئه بازش کن 👆 نامه ای به خواص
✨اشک نامه مادر✨
💠اثری از آینده سازان
#یا_فاطمه_الزهرا
•. ⇲ @tamanaye_vesal_ir
32.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨یلدافرصتی برای تقسیم مهربانی ها✨
_تهیه ی بسته های یلدایی🍉وتوزیع میان خانواده های نیازمند
_تقدیر و تشکر از خیرین بزرگواری که ما را در انجام این کار یاری کردند🪴
#یلدایمهدوی
#فعالیت
#دختران_تمنای_وصال
🆔 @tamanaye_vesal_ir
♨️ آدمها متفاوتند! سه پنجره سه نوع نگاه!
🆔 @tamanaye_vesal_ir
✨تا قیامت سرِ سربند تو مادر، دعواست
معنیِ این سخنم را #شهدا می فهمند...
#یازهرا 💔🥀
#عاقبتتون_شهدایی🕊️
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@tamanaye_vesal_ir
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥قاسم نبودی ببینی، قدس آزاد گشته...
🔹️نوحهای به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی، در مراسمی، محضر رهبر انقلاب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@tamanaye_vesal_ir
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔊 روایت مادر
شهید #محمدرضا_حقیقی از ماجرای خندیدن شهید در زمان خاکسپاری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @tamanaye_vesal_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا ما کجا و دلمون تنگ شدن برای اباعبدالله کجا؟؟!! 💔:)
#حاج_مهدی_رسولی
🌱یه بنده خدایی میگفت :
قدیما که ترازو داشتن
یه سنگِ محک داشتن،
همه چیز رو با اون میسنجیدن..
میگفت
اگر سنگِ محکِ زندگیت بشه
لبخند امام زمان سود کردی!
#امامزمان❤️🔥
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها♥️
🆔 @tamanaye_vesal_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬قصهٔ گمنامی
🔰 چرا هنوز شهید🕊 گمنام داریم⁉️
🖇با گذشت ۴۰ سال از پایان دفاعمقدس هنوز تفحص شهدا🕊 ادامه دارد.
شهدایی🕊 که هر کدام بنا به دلایلی شناساییشان سالها طول کشیده.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄
🆔@tamanaye_vesal_ir
1_4445505291.mp3
2.9M
⭐️من میخواهم از انتخابشوندگان برای لشکر امام زمانم باشم..!
#امام_زمان ♥️
#انتشارباشما 👌
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها🩷
🆔 @tamanaye_vesal_ir
.
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان 🌱
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
.
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#حضور_و_تصرف_پس_از_شهادت!
🌷وسط هفته،سر ظهر وارد گلزار شهدا شدم و مشغول فاتحه خوانی به شهدایی بودم که عکسهایشان را میدیدم.وقتی نزدیک پرچم وسط گلزار رسیدم، صدای حاج اکبر را شنیدم که با همان لحن شوخش میگفت: ای بیوفا! نمیآیی یک فاتحه هم برای ما بخوانی؟
فکر کردم یکی از بچههاست که سر به سرم میگذارد. اعتنا نکردم به حرکتم ادامه دادم. دوباره و سهباره همان صدا را شنیدم با خودم گفتم: چقدر قشنگ صدای حاج اکبر را تقلید میکند. یک دفعه شهید در من تصرف کرد و مرا کشاند سر قبر خودش به خودم که آمدم سر مزارش بودم. وحشت کرده بودم و مثل بید میلرزیدم. یکدفعه دیدم
🌷یکدفعه دیدم قبر باز شد.دیگر ارتباط، کاملاً قلبی شده بود.شهیدبه من گفت: میخواهی آن طرف را نشانت دهم؟ گفتم: نه اصلاً توانش را ندارم. بدنم دارداز شدت فشار از هم میپاشد. ازش خواهش کردم که دیگر ادامه ندهد. سر قبر دوباره بسته شد و کم کم حالم سرجایش آمد. از آن به بعدهر وقت گذرم به گلزار شهدا بیفتد اول میروم سرقبرحاج اکبر
📚کتاب "امیر دریا دل(خاطرات شهید حاج اکبر خرد پیشه شیرازی)نوشته: علیرضا صداقت،صفحه ۱۶۴
#شهید_حاج_اکبر_خرد_پیشه_شیرازی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @tamanaye_vesal_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ شهیدی که #امام_زمان(عجلالله تعالی) را ملاقات کرد
✍ دست نوشته #شهیداسماعیل_خانزاده:
شبی که توفیق ملاقات با صاحب عصر عجلالله را نصیبم کردی بر من یقین شد که شهادت را هم نصیبم میکنی.❤️
#شهداومهدویت
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @tamanaye_vesal_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
🔥 #نه 🔥
✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی
💥 قسمت دوم 💥
🔺گاهی دوست نداری بیدار باشی، امّا دقیقاً خواب هم گران می¬شود!
➖ روز اوّل
چشم¬هایم هیچ جا را نمی¬دید. حتّی متوجّه شب و روز هم نبودم؛ همین حالا هم از روی تخمین و احتمال می¬گویم یک هفته، شاید هم بیشتر بوده است وگرنه اصلاً اطّلاعی از وضعیّت روز و شب نداشتم. هر کاری می¬کردم نمی-توانستم خودم را با شرایط وفق دهم. روز اوّل فقط درد داشتم و همه بدنم کوفته بود. متوجّه نبودم کجا هستم و در چه شرایطی به سر می¬برم. گیج بودم و تا کمی تکان می¬خوردم، سرم محکم به یک چیزی می¬خورد! چیزی که بالای سرم بود، اینقدر محکم و سفت بود که وقتی سرم به آن می¬خورد، تکّه¬هایی از آن در سرم فرو می¬رفت.
➖ روز دوّم
بهخاطر درد و کوفتگی بدنم، هر چه می¬خوابیدم تمام نمی¬شد؛ خستگی، درد، تنهایی و جای تنگ دست به دست هم داده بودند. تا چشم¬هایم را باز می¬کردم، می¬دیدم تاریک است و قدرت حرکت ندارم. دوباره خودم را به خواب می¬زدم، بلکه خوابم ببرد و متوجّه زمان نشوم، امّا از یک جایی به بعد، دیگر خستگی¬ام تمام شد و خوابم نبرد. تازه بدبختی¬ام شروع شد؛ چون دیگر خوابم نمی¬آمد و مجبور بودم بیداری را تحمّل کنم. با چشم¬های خیلیخیلی باز، امّا در یک جای تاریک و بدون ذرّه¬ای نور، هر چه دنبال خودم می¬گشتم پیدا نمی¬کردم. نمی-دانستم کجا هستم و قرار است چه بر سرم بیاید.
➖ روز سوّم
بیداری¬ام تمام نمی¬شد، خیلی بد است تلاش کنی خوابت ببرد تا متوجّه خیلی از چیزها نشوی، امّا خوابت نبرد. نمی¬توانستم با شرایطم کنار بیایم، مخصوصاً اینکه هیچ صدایی هم نمی¬شنیدم.
همهجا ساکت بود و فقط صدای ناله¬های خودم در آن فضا وجود داشت. ناگهان صدای کنار رفتن خاک کنار صورتم... صدایی شبیه به کشیده شدن بدن یک چیزی... یک چیزی شبیه مار را روی خاک¬ها شنیدم! اینقدر ترسیدم و هول کرده بودم که دوست داشتم همانجا یک نفر سَرم را گوش تا گوش ببرد و روی سینه¬ام بگذارد تا راحت بشوم، امّا نه من می¬مُردم و نه آن جانورها را می-توانستم ببینم. فقط ترس، دلهره و تنهایی!
احساس می¬کردم چیزهای ریز و یا حتّی بعضـی وقت¬ها درشت از روی بدنم رد می¬شدند. به علّت ترس زیاد، قدرت تحرّک نداشتم، امّا بعداز کمی حرکت از سرم رفع می¬شدند و می¬رفتند؛ جان، عمر و نفس من هم با آنها می¬رفت و تا مرگ پیش می¬رفتم.
➖ روز چهارم
پاها و پهلوهایم داشت زخم می¬شد از بس خودم را روی زمین کشیده بودم؛ چون نمی¬توانستم این طرف و آن طرف بشوم زخم بستر گرفتم؛ کسانی که زخم بستر می¬گیرند، روی تخت، پتو، زیرانداز و تشک نرم زخم بستر می¬گیرند، ولی من روی زمین، خاک نمور و این چیزها زخم پهلو گرفتم. خیلی جایم تنگ بود، فکر می¬کردم در سردخانه هستم و قرار بوده بمیرم، امّا زنده شده¬ام! ولی علی¬القاعده سردخانه¬ها خیلی سردتر از این حرفها هستند، امّا آنجا گرم بود. خیلی هم گرم بود. بهخاطر همین نمی¬دانستم کجا هستم و چه غلطی می¬کنم.
➖ روز پنجم
دلم درد می¬کرد و هر چقدر دستم را در دل و شکمم فرو می¬کردم تأثیری نداشت. نمی¬دانستم در آن وضعیّت چه خاکی باید توی سرم بریزم. معجون عجیبی شده بود! احساس کسی را داشتم که در جایی شبیه چاه دستشویی افتاده باشد. شرایط آنجا برایم غیرقابل تحمّل شده بود.
رمان #نه
ادامه دارد...
🆔 @tamanaye_vesal_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷پایان چشم انتظاری ۴۰ ساله مادر شهید خالقی
🔹فیلم بسیار جالبی از حضور سردار باقرزاده در منزل شهید خالقی و سخنان پدر و مادر شهید
#شهید_خالقی
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@tamanaye_vesal_ir
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شهیدی که بعد از شهادتش به زیارت امام رضا مشرف شد!
🎙سردار حاج حسین کاجی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @tamanay_vesal_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سید رضی موسوی😢
سید رضی تو هم دیگه پیر شدی
توهم دیگه به درد نمیخوری... :)
شهادتت نوش روحت...
#شهید_سید_رضی
@tamanaye_vesal_ir