eitaa logo
تـَــمــ‌سـِیـدعـَلـے‌ــاࢪِ
187 دنبال‌کننده
626 عکس
325 ویدیو
5 فایل
﷽ میثم‌تمار‌رادانی چرا دارش زدند حب‌حیدࢪ موجب حاضر جوابی میشود. ای شهید دستمان را بگیر #آرمان_علی‌وردی @Banoyi_dameshgh 🤝دوست ناشناس🗣 @nashenas_tamar @sharayet_tamar📖شرایط
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃 آمده بود مرخصی. داشتیم درباره ی منطقه حرف می زدیم. لابه لای صحبت گفتم : « کاش می شد من هم همراهت به جبهه بیام ! حرف دلم را زده بودم. » لبخندی زد و پاسخی داد که قانعم کرد. گفت : « هیچ می دانی سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است ؟! همین که حجابت را رعایت کنی ، مبارزه ات را انجام داده ای. » 🌹 شهید محمدرضا نظافت 🌹
‌بہ‌قول‌استاد‌پناهیان؛ خدا‌ناراحت‌‌میشہ اگه‌بندش‌ناخوش‌احـواݪ‌وناراحت باشہ پس‌‌مشتےبه‌خاطر‌دلِ خدا، باهمه‌ی‌ناسازگارۍهابسازُ سعی‌کن‌خوب‌باشی"^^
- دلم‌برات‌میسوزه +چرا؟!! - چون‌برات‌شهادت‌مینویسم با‌گناهات‌خط‌میزنے.... ___
حرف زدن پشت سر مردم، قلب را تیره میکند، توفیق را از آدم سلب میکند، و نشاط عبادت را می‌گیرد...🌿 •آیتﷲفاطمی‌نیا
ح‍‍‍‍‍‍ ‍‍‍‍‍‍ٰاج‌حُسٻن یڪتا مۍ‌گفتـ 🗣 در عالم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ رویا بھ شه‍‍‍‍ید گفتم : چرا‌ براۍ ما دعا نمۍکنید کھ‌ شهید بشیم؟ شهید گفت: مادُعامۍکنیم براتون‌هم‌شهادت مۍنویسند ولۍ گناھ💔 میکنید پاڪ میشھ ..😢 ⚠️
هوا خیلے سرد شدہ بود😶❄️ فرماندہ گردانمون همہ ے بچہ ها رو جمع ڪرد... بعد هم با صداے بلند گفت : ڪے خستہ است؟😉 همہ با انرژے گفتیم: دشمن!!!😎 ادامہ داد : * ڪے ناراحتہ؟ ☺️ - دشمن!!!!😌☘ * ڪے سردشہ؟!🙃 - دشمن!!!✌ * آفرین... خوبہ!👏🏻😅❤️ حالا برید بہ ڪارتون برسید پتو ڪم بودہ ، بہ گردان ما نرسید😁|•° ● تا زنده ایم رزمنده ایم ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•○تمام‌شہرراگشتمـ کہ‌پیدایتـــــ‌ڪنم‌اما.. نہ‌خودبودےنھ‌چشمي کہ‌شودهمتاےچشمانتـــــــ♡○•° 🕊 -..... ᴊᴏɪɴ...... (‌ @tamar_seyedALi )
🌹ای دوست به حنجر شهیدان صلوات 🌹 🌹بر قامت بی سر شهیدان صلوات 🌹
🔮 شفای زهرا 🍀 تنها فرزندم زهرا و تنها يادگار حاج مهدي در تب مي سوخت و تلاش هايم براي پايين آوردن دماي بدنش اثري نداشت. 😔😔 نگران بودم. اگر بلايي سرش مي آمد، خودم را نمي بخشيدم.😭 بالاي سرش نشستم و قدري قرآن خواندم. در همين حال به یاد قسمتي از پارچه اي كه روي جنازه ي همسرم انداخته بودند و چند نفر با خواست خدا به وسيله ي تبرك جستن به آن پارچه شفا يافته بودند، افتادم.😍😍 پارچه را آوردم و كنار زهرا خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم حاج مهدي در كنار بستر زهرا نشسته و او را بغل گرفته است. او مرا از خواب بيدار كرد و با لبخندي گفت: «چرا اين قدر ناراحت هستي؟»😊😊 گفتم: «زهرا تبش پايين نمي آيد، مي ترسم بلايي سرش بيايد.» حاج مهدي گفت: «ناراحت نباش. زهرا شفا پيدا كرده و ديگر تب ندارد.»☺️☺️ از خواب بيدار شدم. به اطرافم نگاه كردم. كسي نبود. دست بر پيشاني زهرا گذاشتم، تب نداشت. آري او شفا يافته بود.🙏😍😊 "" شادی روح شهدا صلوات "" راوي : 🌹 همسرشهيدحاج مهدي طیاری •┈┈┈𝐣𝐨𝐢𝐧┈┈┈• ↳‌‌˹ @tamar_seyedALi ˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا