☘️☘️☘️معجزه ششم☘️☘️☘️
: قطب راوندى روايت كرده كه: جماعتى از اهل اصفهان روايت كردهاند كه مردى بود در اصفهان كه او را عبد الرّحمن مىگفتند، و او بر مذهب شيعه بود، با او گفتند: به چه سبب تو دين شيعه را اختيار كردى و قايل به امامت حضرت امام علىّ نقى عليه السّلام شدى؟گفت: به جهت معجزهاى كه از او مشاهده كردم و حكايت آن چنان بود كه من مردى فقير و بىچيز بودم و با اين حال صاحب زبان و جرأت بودم. در يكى از سالها اهل اصفهان مرا با جماعتى به جهت تظلّم به نزد متوكّل فرستادند، چون ما به نزد متوكّل رفتيم روزى بر در خانه او بوديم كه امر شد به احضار علىّ بن محمّد الرّضا عليه السّلام، من از شخصى پرسيدم كه اين مرد كيست كه متوكّل امر كرده به احضار آن؟گفت: او مردى است از علويّين كه رافضه او را امام مىدانند، پس از آن گفت ممكن است متوكّل او را خواسته باشد براى آن كه او را به قتل رساند. من با خود گفتم كه از جاى خود حركت نمىكنم تا اين مرد علوى بيايد و او را مشاهده كنم، پس ناگهان شخصى سوار بر اسب پيدا شد، مردم به جهت احترام در طرف راست و چپ راه او صف كشيدند و او را مشاهده مىكردند پس چون نگاه من بر او افتاد، محبّت او در دل من جاى گرفت پس شروع كردم در دعا كردن كه خداوند شرّ متوكّل را از او بگرداند و آن جناب از ميانه مردم مىگذشت در حالى كه نگاهش به يال اسب خود بود و به جاى ديگر نگاه نمىكرد تا به من رسيد و من هم مشغول به دعا در حقّ او بودم، پس چون محاذى من شد روى خود به من كرد و فرمود: خدا دعايت را مستجاب كند و عمرت را طولانى و مال و اولادت را بسيار گرداند.چون من اين بشنيدم مرا لرزه گرفت و در ميان رفقايم افتادم، پس ايشان از من پرسيدند كه تو را چه مىشود؟گفتم: خير است و حال خود را با كسى نگفتم. چون برگشتم به اصفهان خداوند مال بسيار به من عطا كرد و امروز آنچه من اموال در خانه دارم قيمتش به هزار هزار درهم مىرسد سواى آنچه بيرون خانه دارم و ده اولاد هم مرا روزى شد و عمرم هم از هفتاد تجاوز كرده و من قايل به امامت كسى كه از دل من خبر داده و دعايش در حقّ من مستجاب شده. [1]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️معجزه هفتم☘️☘️☘️
: و نيز قطب راوندى نقل كرده روايتى كه ملخّصش آن است كه در ايّام متوكّل زنى ادعا كرد كه من زينب دختر فاطمه زهرا عليها السّلام مىباشم.متوكّل گفت كه از زمان زينب تا به حال سالها گذشته و تو جوانى.گفت: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست بر سر من كشيد و دعا كرد كه در هر چهل سال جوانى من عود كند.متوكّل، مشايخ آل ابو طالب و اولاد عبّاس و قريش را طلبيد همه گفتند: او دروغ مىگويد، زينب در فلان سال وفات كرده.آن زن گفت: ايشان دروغ مىگويند، من از مردم پنهان بودم كسى از حال من مطّلع نبود تا الحال كه ظاهر شدم.متوكّل قسم خورد كه بايد از روى حجّت و دليل ادّعاى او را باطل كرد.ايشان گفتند: بفرست ابن الرّضا را حاضر كنند شايد او از روى حجّت كلام اين زن را باطل كند. متوكّل آن حضرت را طلبيد و حكايت را با وى بگفت.حضرت فرمود: دروغ مىگويد، زينب در فلان سال وفات كرد. گفت: اين را گفتند، حجّتى بر بطلان قول او بيان كن، فرمود: حجّت بر بطلان قول او آن كه گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است. او را بفرست نزد شيران، اگر راستمىگويد شيران او را نمىخورند.متوكّل با آن زن گفت: چه مىگويى؟گفت: مىخواهد مرا به اين سبب بكشد.حضرت فرمود: اينجا جماعتى از اولاد فاطمه مىباشند هر كدام را كه خواهى بفرست تا اين مطلب معلوم تو شود.راوى گفت: صورتهاى جميع در اين وقت تغيير يافت، بعضى گفتند: چرا حواله بر ديگرى مىكند و خودش نمىرود.متوكّل گفت: يا ابا الحسن! چرا خود به نزد آنها نمىروى؟فرمود: ميل تو است اگر خواهى من به نزد سباع مىروم.متوكّل اين مطلب را غنيمت دانست، گفت: خود شما نزد سباع برويد. پس نردبانى نهادند و حضرت داخل شد در مكان سباع و در آنجا نشست، شيران خدمت آن حضرت آمدند و از روى خضوع سر خود را در جلو آن حضرت بر زمين مىنهادند. آن حضرت دست بر سر ايشان مىماليد و امر كرد كه كنار روند، تمام به كنارى رفتند و اطاعت آن جناب را مىنمودند.وزير متوكّل گفت: اين كار از روى صواب نيست، آن جناب را زود بطلب تا مردم اين مطلب را از او مشاهده نكنند، پس آن جناب را طلبيدند، همين كه آن حضرت پا بر نردبان نهاد شيران دور آن حضرت جمع شدند و خود را بر جامه آن حضرت مىماليدند، حضرت اشاره كرد كه برگردند، برگشتند، پس حضرت بالا آمد و فرمود: هر كس گمان مىكند كه اولاد فاطمه است پس در اين مجلس بنشيند، اين وقت آن زن گفت كه ادّعاى باطل كردم و من دختر فلان مردم و فقيرى مرا باعث شد كه اين خدعه كنم.متوكّل گفت او را بيفكنيد نزد شيران تا او را بدرند، مادر متوكّل شفاعت او رانمود، متوكّل او را بخشيد. [1]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️معجزه نهم☘️☘️☘️
: شيخ طوسى روايت كرده از فحّام، از محمّد بن احمد هاشمى منصورى، از عموى پدرش ابو موسى عيسى بن احمد بن عيسى بن المنصور كه گفت: قصد كردم خدمت امام علىّ نقى عليه السّلام را روزى، چون خدمتش مشرّف شدم عرض كردم: اى آقاى من! اين مرد (يعنى متوكّل) مرا از خود دور گردانيده و روزى مرا قطع كرده و ملول شده از من و من نمىدانم اين را مگر به واسطه آن كه دانسته است ارادتم را به خدمت شما و ملازمت من شما را، پس هرگاه خواهشى فرمايى از او كه لازم باشد بر او قبول آن خواهش را، سزاوار است كه تفضّل فرمايى بر من و آن خواهش را از براى من قرار دهيد.حضرت فرمود: درست خواهد شد كارت ان شاء اللّه. پس چون شب شد چند نفر از جانب متوكّل پىدرپى به طلب من آمدند و مرا به نزد متوكّل بردند، پس چون نزديك منزل متوكّل رسيدم فتح بن خاقان را بر در سراى ديدم ايستاده، گفت:اى مرد، شب در منزل خود قرار نمىگيرى ما را به تعب مىاندازى، متوكّل مرا به رنج و سختى افكنده از جهت طلب كردن تو. پس داخل شدم بر متوكّل ديدم او را بر فراش خود، گفت: اى ابو موسى! ما غفلت مىكنيم از تو، تو فراموش مىگردانى ما را از خودت و ياد ما نمىآورى حقوق خود الحال بگو چه در نزد ما داشتى؟گفتم: فلان صله و عطا و رزق فلانى و نام بردم چيزهايى چند. پس امر كرد آنها را به من بدهند با ضعف آن، پس گفتم به فتح بن خاقان كه امام علىّ نقى عليه السّلام اينجا آمد؟گفت: نه.گفتم: كاغذى براى متوكّل نوشت؟گفت: نه.پس من بيرون آمدم، چون رفتم فتح عقب من آمد و گفت: شكّ ندارم كه تو ازامام علىّ نقى عليه السّلام دعايى طلب كردهاى، پس از براى من نيز از او دعايى بخواه.پس چون خدمت آن حضرت رسيدم، حضرت فرمود: اى ابو موسى! هذا وجه الرّضا ابن روى، روى خشنودى و رضا است.گفتم: بلى به بركت تو اى سيّد من، و لكن گفتند به من كه شما نزد او نرفتيد و از او خواهش نفرموديد.فرمود: خداوند تعالى مىداند كه ما پناه نمىبريم در مهمّات مگر به او و توكل نمىكنيم در سختىها و بلاها مگر بر او، و عادت داده ما را كه هرگاه از او سؤال كنيم اجابت فرمايد و مىترسيم اگر عدول كنيم از حقّ تعالى خدا نيز از ما عدول فرمايد.گفتم كه: فتح به من چنين و چنين گفت.فرمود: او دوست مىدارد ما را به ظاهر خود و دورى مىكند از ما به باطن خود و دعا فايده نمىكند براى كسى كه دعا كند مگر به اين شرايط، هرگاه اخلاص ورزى در طاعت خدا، و اعتراف كنى به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و به حقّ ما اهل بيت، و سؤال كنى از حقّ تعالى چيزى را محروم نمىسازد تو را.گفتم: اى سيّد من! تعليم كن به من دعايى كه مخصوص سازى مرا به آن از بين دعاها.فرمود: اين دعايى است كه بسيار مىخوانم من خدا را به آن و از خدا خواستهام كه محروم نفرمايد كسى را كه بخواند آن را بعد از من در مشهد من و دعا اين است:يا عدّتى عند العدد، و يا رجائى و المعتمد، و يا كهفى و السّند، و يا واحد يا احد، يا قل هو اللّه احد، اسألك اللّهمّ بحقّ من خلقته من خلقك، و لم تجعل فى خلقك مثلهم احدا، ان تصلّى عليهم و تفعل بى كيت و كيت. [1]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️معجزه سيزدهم☘️☘️☘️
: قطب راوندى روايت كرده از ابو هاشم جعفرى كه گفت: متوكّل مجلسى بنا كرده بود شبكه دار به نحوى كه آفتاب بگردد دور ديوار آن و در آن مرغهاى خواننده منزل داده بود، پس چون روز سلام او بود مىنشست در آن مجلس پس نمىشنيد كه چه به او مىگويند و شنيده نمىشد كه او چه مىگويد از صداهاى مرغان، پس چون حضرت امام علىّ نقى عليه السّلام به آن مجلس مىآمد مرغان ساكت مىشدند به نحوى كه صوت يكى از آن مرغها شنيده نمىگشت و چون آن حضرت از مجلس بيرون مىرفت مرغها شروع مىكردند به صدا كردن، و بود نزد متوكّل چند عدد از كبكها وقتى كه آن حضرت تشريف داشت آنها حركت نمىكردند و چون آن جناب مىرفت آنها شروع مىكردند با هم مقاتله كردن. [1]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️فصل چهارم: در ذكر چند كلمه موجزه منقوله از حضرت هادى عليه السّلام☘️☘️☘️
اوّل: قال عليه السّلام: من رضى عن نفسه كثر السّاخطون عليه. [1]
هر كه راضى و خشنود شد از خود و پسنديد خود را، بسيار شود خشمناكان بر او.
🌸🌸🌸
قال عليه السّلام: الهزل فكاهة السّفهاء، و صناعة الجهّال
فرمود: بيهودگى، خوش منشى بىخردان و صفت نادانان است.
🌸🌸🌸
چهارم: قال عليه السّلام: السّهر الذّ للمنام، و الجوع يزيد فى طيب الطّعام. [3]
فرمود: بيدارى لذيذكنندهتر است خواب را، و گرسنگى زياد مىكند در خوبى و پاكيزگى طعام.
🌸🌸🌸
پنجم: قال عليه السّلام: اذكر مصرعك بين يدى أهلك، فلا طبيب يمنعك، و لا حبيب ينفعك. [4]
فرمود: ياد كن آن وقتى را كه افكندهشدهاى بر زمين مقابل اهل خود، پس طبيبى نيست كه منع كند تو را از مردن، و نه دوستى كه نفع رساند تو را در آن حال.
🌸🌸🌸
ششم: المقادير تريك ما لا يخطر ببالك. [1]
يعنى: مقدّرات و چيزهايى كه تقدير شده بنماياند به تو چيزهايى را كه خطور نكرده بود به دل تو.
🌸🌸🌸
هفتم: قال عليه السّلام: الحكمة لا تنجع فى الطباع الفاسدة [2]
فرمود: حكمت تأثير نمىكند در طبعهاى فاسد.
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️فصل پنجم: در حركت امام علىّ النّقى عليه السّلام از مدينه طيّبه به سامراء و ذكر بعضى از ستمها كه از مخالفين بر آن امام مبين واقع شده و شهادت آن حضرت☘️☘️☘️
بدان كه حضرت امام علىّ نقى عليه السّلام ولادت با سعادتش و نشو و نمايش در مدينه طيّبه واقع شد، و هشت سال از سنّ شريفش گذشته بود كه والد بزرگوارش شهيد گشت و امامت منتقل به آن حضرت گرديد و پيوسته در مدينه بود تا ايّام جعفر متوكّل كه آن حضرت را به سرّ من رأى طلبيد و سببش آن شد كه بريحه عبّاسى كه امام جماعت حرمين بود نامهاى به متوكّل نوشت كه «اگر تو را به مكّه و مدينه حاجتى هست، علىّ بن محمّد را از اين ديار بيرون بر كه اكثر اين ناحيه را مطيع و منقاد خود گردانيده است». [1]
و جماعتى ديگر نيز به اين مضمون كاغذ به متوكّل نوشتند و عبد اللّه بن محمّد والى مدينه اذيّت و اهانت بسيار به آن امام بزرگوار مىرسانيد تا آن كه نامهها به متوكّل نوشت در باب آن جناب كه سبب خشم و غضب متوكّل گرديد. و چون حضرت مطّلع شد كه والى مدينه به متوكّل امرى چند نوشته كه موجب اذيّت و اضرار او نسبت به آن جناب خواهد گرديد، نامهاى به متوكّل نوشت و در آن نامه نوشت و در آن نامه درج كرد كه: والى مدينه آزار و اذيّت به من مىرساند، و آنچه در حقّ من نوشته محض كذب و افتراء است.متوكّل براى مصلحت، نامه مشفقانه به حضرت نوشت و در آن نامه امام زمان را تعظيم و اكرام كرد و نوشت: چون مطّلع شديم كه عبد اللّه بن محمّد نسبت به شما سلوك ناموافقى كرده منصب او را تغيير داديم و محمّد بن فضل را به جاى او نصب كرديم و او را مأمور به اعزاز و اكرام و تجليل شما نمودهايم. و نيز به آن حضرت نوشت كه: خليفه مشتاق ملاقات وافر البركات شما گرديده، و خواهان آن است كه اگر بر شما دشوار نباشد، متوجّه اين صوب گرديد با هر كه خواهيد از اهل بيت و خويشان و حشم و خدمتكاران خود، با نهايت سكون و اطمينان خاطر، به رفاقت هر كه اراده داشته باشيد، و هر وقت كه خواهيد بار كنيد و هرگاه كه اراده نماييد نزول كنيد، و يحيى به هرثمه را به خدمت شما فرستاده كه اگر خواهيد در اين باب سفارش بسيار به او فرمود، و بدانيد كه هيچ يك از اهل بيت و خويشان و فرزندان و مخصوصان خليفه نزد او از شما گرامىتر نيستند، و نهايت لطف و شفقت و مهربانى نسبت به شما دارد. و نوشت آن نامه را ابراهيم بن عبّاس در ماه جمادى الآخرة سنه دويست و چهل و سه. [1]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️یکی از ظلمهای بر امام هادی ع☘️☘️☘️
: سيّد ابن طاووس و ديگران روايت كردهاند كه چون متوكّل فتح بن خاقان وزير خود را خواست اعزاز و اكرام نمايد و منزلت او را نزد خود و ديگران ظاهر گرداند، و در حقيقت غرض او نقص شأن و استخفاف قدر امام علىّ نقى عليه السّلام بود، و اين امر را بهانه كرده بود، پس در روز بسيار گرمى با فتح بن خاقان سوار شد و حكم كرد كه جميع امرا و علما و سادات و اشراف و اعيان در ركاب ايشان پياده بروند، و از جمله آنها امام علىّ نقى عليه السّلام بود.
و زرّافه حاجب متوكّل گفت كه: من در آن روز آن جناب را مشاهده كردم كه پياده مىرفت و تعب بسيار مىكشيد و عرق از بدن مباركش مىريخت، من نزديك آن جناب رفتم و گفتم: يا بن رسول اللّه! چرا شما خود را تعب مىفرماييد؟
حضرت فرمود كه: غرض اينها استخفاف من است و لكن حرمت بدن من نزد خدا كمتر از ناقه صالح نيست.
به روايت ديگر فرمود كه: يك ريزه ناخن من نزد حقّ تعالى گرامىتر است از ناقه صالح و فرزند او.
زرّافه گفت: چون به خانه برگشتم اين قصّه را با معلّم اولاد خود كه گمان تشيّع به او داشتم نقل كردم، او سوگند داد مرا كه تو البتّه از آن حضرت شنيدى اين سخن را؟! من سوگند ياد كردم كه شنيدم، پس گفت: فكر كار خود بكن كه متوكّل سه روز ديگر هلاك مىشود تا از قضيّه او آسيبى به تو نرسد.
من گفتم: از چه دانستى؟
گفت: براى آن كه آن حضرت دروغ نمىگويد و حقّ تعالى در قصّه قوم صالح فرموده است: تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ، [2] و ايشان بعد از پى كردن ناقه به سه روزهلاك شدند.
من چون اين سخن را از او شنيدهام او را دشنام دادم و بيرون كردم.
چون او بيرون رفت با خود انديشه كردم گفتم: بسا باشد كه اين سخن راست باشد، اگر احتياطى در امور خود بكنم به من ضررى نخواهد داشت. پس اموال خود را كه پراكنده بود جمع كردم و انتظار انقضاى سه روز مىكشيدم، چون روز سيّم شد، منتصر فرزند متوكّل با اتراك و غلامان مخصوص او به مجلس او آمدند و او را با فتح بن خاقان پاره پاره كردند. بعد از مشاهده اين حال اعتقاد به امامت آن حضرت نمودم و به خدمت او رفتم آنچه ميان من و آن معلّم گذشته بود عرض كردم.
فرمود: معلّم راست گفته، من در آن روز بر او نفرين كردم و حقّ تعالى دعاى مرا مستجاب گردانيد. [1]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️ظلم بزرگ متوکل عباسی☘️☘️☘️
و قرمانى- كه يكى از علماى اهل سنّت است- در اخبار الدّول گفته كه: در سنه دويست و سى و هفت متوكّل امر كرد قبر امام حسين عليه السّلام را هدم كنند و خانههاى اطراف قبر را خراب كنند و زراعت نمايند در آنجا و منع كرد مردم را از زيارت آنحضرت، و زمين كربلا را شخم و شيار كرد، مسلمانان خيلى متألّم شدند از اين جهت و اهل بغداد بر ديوارها فحش و دشنام براى او نوشتند و شعرا او را هجو كردند
ابو الفرج اصفهانى روايت كرده است كه: متوكّل، عمر بن فرج رخّجى را والى مكّه و مدينه كرده بود. عمر منع كرد مردم را از احسان به آل ابو طالب عليهم السّلام و سخت در عقب اين كار شد به حدّى كه مردم از ترس جان دست از رعايت علويّين برداشتند. و چندان كار بر اولاد امير المؤمنين عليه السّلام تنگ شد كه زنهاى علويّات تمام لباسهاى ايشان كهنه و پاره شده بود و يك لباس درست نداشتند كه نماز در آن بخوانند مگر يك پيراهن كنه براى ايشان باقى مانده بود كه هرگاه مىخواستند نماز بخوانند يك يك آن پيراهن را به نوبت مىپوشيدند و نماز مىخواندند. پس از فراغ از نماز از تن بيرون مىكردند و ديگرى مىپوشيد و خود برهنه به چرخريسى مىنشست. پيوسته به اين عسرت گذرانيدند تا متوكّل هلاك شد. [2]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️ذكر شهادت حضرت امام علىّ نقى عليه السّلام☘️☘️☘️
: بدان كه سال شهادت آن حضرت به اتّفاق در سنه دويست و پنجاه و چهار [3]هجرى بوده و در روز وفات اختلاف است، جملهاى از علما روز سيّم ماه رجب [1] را اختيار كردهاند و بنابراين آن كه ولادت آن حضرت در سنه دويست و دوازده باشد سنّ شريفش در وقت وفات قريب چهل و دو سال بوده، و در وقت وفات پدر بزرگوارش هشت سال و پنج ماه تقريبا از عمر شريف آن حضرت گذشته بود كه به منصب جليل امامت كبرى و خلافت عظمى سرافراز گرديد، و مدّت امامت آن جناب سى و سه سال بود.
علّامه مجلسى فرموده كه: قريب به سيزده سال در مدينه طيّبه اقامت فرمود و بعد از آن متوكّل آن حضرت را به سرّ من راى طلبيد و بيست سال در سرّ من رأى توطّن فرمود در خانهاى كه اكنون مدفن شريف آن حضرت است. [2]
(فقير گويد): بنابر آن روايتى كه متوكّل آن حضرت را در سنه دويست و چهل و سه به سامره طلبيده، مدّت اقامت آن جناب در سامره قريب يازده سال مىشود و بنابر قول مسعودى، قريب نوزده سال مىشود، و درك كرد در ايّام عمر شريف خود مقدارى از خلافت مأمون و زمان معتصم و واثق و متوكّل و منتصر و مستعين و معتزّ، و در ايّام معتزّ آن حضرت را زهر دادند و شهيد نمودند.
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️فصل ششم: در ذكر اولاد حضرت امام علىّ النّقى عليه السّلام است☘️☘️☘️
اولاد آن حضرت از ذكور و اناث پنج تن به شمار رفته: ابو محمّد الحسن الإمام عليه السّلام و حسن و محمّد و جعفر و عليّه.
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️فصل هفتم: در ذكر چند نفر از اصحاب امام علىّ النقى عليه السّلام است☘️☘️☘️
اوّل: حسين بن سعيد بن حمّاد بن سعيد بن مهران
: مولى على بن الحسين عليهما السّلام الأهوازى، ثقة جليل القدر، از راويان حضرت رضا و حضرت جواد و هادى عليهم السّلام است. اصلش از كوفه است، لكن با برادرش حسن به اهواز منتقل شد، پس از آن به قم تحويل كرد و نازل شد بر حسن بن ابان و در قم وفات يافت رحمه اللّه. و سى كتاب تأليف كرده و برادرش حسن، پنجاه كتاب تصنيف كرده و در تصنيف اين سى كتاب نيز شركت كرده و اين سى كتاب در ميان اصحاب معروف است به نحوى كه كتب سايرين را به آن قياس مىكنند و مىگويند كه فلانى كتابهايش مثل حسين بن سعيد اهوازى سى مجلّد است، و حسن بن سعيد همان است كه رسانيد علىّ بن مهزيار و اسحاق بن ابراهيم حضينى را به خدمت حضرت امام رضا عليه السّلام و بعد از آن علىّ بن ريّان را به خدمت آن حضرت رسانيد، و سبب هدايت اين سه نفر و باعث معرفت ايشان به مذهب حقّ او بود و از او حديث شنيدند و به او معروف شدند، هم چنين عبد اللّه بن محمّد حضينى را به خدمت آن حضرت دلالت نمود.
و احمد پسر حسين ملقّب به «دندان» مرمىّ به غلوّ است و در قم وفات كرده.
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی
☘️☘️☘️چهارم: حضرت عبد العظيم☘️☘️☘️
بن عبد اللّه بن علىّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علىّ بن ابى طالب عليهم السّلام است.كه از اكابر محدّثين، و اعاظم علما و زهّاد و عبّاد و صاحب ورع و تقوى است، و از اصحاب حضرت جواد و هادى عليهم السّلام است و نهايت توسّل و انقطاع به خدمت ايشان داشته و احاديث بسيار از ايشان روايت كرده و من در ذكر اولاد حضرت امام حسن عليه السّلام از اين كتاب و در مفاتيح الجنان مختصرى از حال آن جناب را نگاشتم و در اينجا اكتفا مىكنم به همان حديثى كه مشتمل است بر عرض كردن دينش را بر امام زمانش حضرت هادى عليه السّلام.
شيخ صدوق و غير او روايت كردهاند از جناب عبد العظيم كه فرمود: وارد شدم بر آقاى خودم حضرت امام علىّ نقى عليه السّلام، چون آن حضرت مرا ديد فرمود: مرحبا به تو اى ابو القاسم، تو ولىّ ما هستى از روى حقيقت. پس عرض كردم خدمت آن جناب كه: اى فرزند رسول اللّه! صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من مىخواهم كه دين خود را بر شما عرضه دارم پس هرگاه مرضىّ و پسنديده است بر آن ثابت بمانم تا خداوند عزّ و جلّ را ملاقات كنم، فرمود: بياور اى ابو القاسم. (يعنى عرض كن دين خود را).
گفتم: من مىگويم كه: خداوند تبارك و تعالى واحد است و مثلى براى او نيست و از حدّ ابطال و حدّ تشبيه خارج است و جسم و صورت و عرض و جوهر نيست، بلكه پديدآورنده اجسام و صورتها و خلق كننده عرضها و جوهرها است، و پروردگار و مالك هر چيزى است و هر چيزى را جعل و احداث كرده.
و مىگويم من كه: محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و رسول او و خاتم پيغمبران است و بعد از آن پيغمبرى نخواهد بود تا روز قيامت، و شريعت آن حضرت آخر همه شرايع است و شريعتى نيست بعد از آن تا روز قيامت.
و مىگويم من كه: امام و خليفه و ولىّ امر بعد از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است، و بعد از آن حضرت حسن، بعد از آن حسين، بعد علىّ بن الحسين، بعد محمّد بن علىّ، بعد جعفر بن محمّد، بعد موسى بن جعفر، بعد علىّ بن موسى، بعد محمّد بن علىّ عليهم السّلام. بعد از اين بزرگواران تويى اى مولاى من.
پس امام علىّ نقى عليه السّلام به جناب عبد العظيم فرمود: بعد از من حسن پسر مناست، پس چگونه باشند مردم در زمان خلف بعد از او؟
گفتم: و چگونه است اين اى مولاى من؟
فرمود: براى اين كه ديده نمىشود شخص او و حلال نباشد بر زبان آوردن نام او تا آن كه خروج كند و پر كند زمين را از عدل و داد هم چنان كه پر شده باشد از جور و ظلم.
گفتم: اقرار كردم. (يعنى به امامت حضرت حسن عسكرى و خلف آن حضرت قايل شدم).
پس گفتم: و مىگويم دوست اين بزرگواران دوست خدا است و دشمن ايشان دشمن خداست و اطاعت ايشان اطاعت خدا است و معصيت ايشان معصيت خدا است.
و مىگويم كه: معراج حقّ است، و سؤال در قبر حقّ است، و بهشت حقّ است، و دوزخ حقّ است، و صراط حقّ است، و ميزان حقّ است، و آن كه قيامت آمدنى است و شكّى در آن نيست و خداوند زنده مىكند و انگيخته مىكند كسانى را كه در قبرها جا دارند.
و مىگويم كه: فرايض واجبه بعد از ولايت (يعنى دوستى خدا و رسول و ائمه عليهم السّلام) نماز است و زكات و روزه و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر است.
پس حضرت امام علىّ نقى عليه السّلام فرمود: اى ابو القاسم! اين است به خدا سوگند دين خدا كه پسنديده است آن را براى بندگانش، ثابت بمان بر همين اعتقاد، خداوند ثابت دارد تو را به قول ثابت در حيات دنيا و در آخرت. [1]
کانال معارفی تمسک👇
@tamassok_maaref
سایت تمسک👇
tamassok.com
#امام_هادی