🟢پیشنهاد برای محلهای فراخوان و جلوگیری از فعالیت اغتشاشگران
۱- در پایگاه های مقاومت، وانت هایی مجهز به بلندگو و با سرودهای زمان جنگ آماده باشند. هر جا شلوغ شد بلافاصله حاضر شوند و فضای روانی را در دست بگیرند.
۱- به محض رصد محل فراخوان ها، هیات ها و مساجد فراخوان بدهند و پیش از اغتشاشگران در محل حاضر شوند. با شعار و پرچم
۳- مواکب در سطح شهرها برپا شوند. به یاد شهدای مناطق مختلف
۴- خودروها را به پرچم ایران مزین کنیم.
۵- مراسم سوم و هفتم و چهلم شهدا را پرشور و در همه مساجد برپا کنیم.
۶- یگان های بسیج از دانشجویی تا طلبه و اصناف، با لباس خاکی و لباس بسیج مانورهای شهری بدهیم. همراه با پخش گل و چفیه و پرچم ایران.
۷- یگان های هزاران نفره موتوری همراه با پرچم در سطح شهرها مانور دهند.
۸-و....
۹_و....
✅️✳️🟢شما این پیام را کپی کنید و موارد را اصلاح کنید یا به آنها اضافه کنید تا یک بسته نوآورانه کنشگری فعال اجتماعی استخراج شود...(دکتر حمیدرضا مقصودی)
https://eitaa.com/joinchat/1698496631C9a2a1dd8e9
✅️✳️🟢
استادی با شاگردش از باغى میگذشت.
چشمشان به یک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین...
قدرى پول درون آن قرار بده .....
شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را دید با گریه ،
فریاد زد خدایا شکرت ....
خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى ....
میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت....
استاد به شاگردش گفت همیشه سعى کن
براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی
🟢قدرت_عشق
گویند که ...
در زمان کریمخان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان
مردم به سیاه خان شهرت داشت
وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد
او جزئ یکی از بهترین کارگران آن دوران بود
در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت
بنابرین استادان معماری به کارگران
تنومند و قوی و با استقامت نیاز
داشتند تا مصالح را به دوش بکشند
و بالا ببرند
وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد
و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید
سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست
آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند
و استاد معمار و ور دستانش آجرها
را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند
روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت
میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند
کریمخان از سیاه پرسید
چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!!
قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت
و همه به بالا میرسید!
سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت
اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی
بیخ گوش کریمخان گفت
قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود
چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده
و به خانه ی پدرش رفته
سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد
اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار
یک سال عقب می افتد
او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند
کریمخان فورا به خانه پدر زن او رفت
و زنش را به خانه آورد
بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد
کریمخان مقدار پول به آنها داد و گفت
امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی
این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت
فردا کریمخان مجددا به بازار رفت
و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا
پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود
بعد رو به همراهان کرد و گفت
ببینید عشق چه قدرتی دارد
آنکه آجرها را پرت میکرد عشق بود نه سیاه خان
آدم برای هرچیزی باید انگیزه داشته باشه.
ببین عزیزم
یه روستایی توی این مملکت هست به نام #فردو
آره. همونی که به احترام شهداش اسم سایت هستهای رو گذاشتن فردو.
این روستا کمتر از ١٠٠٠ نفر جمعیت داشت زمان جنگ
١١٠ تا شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرد
توی هشت سال دوران دفاع مقدس حتی یک جشن عروسی هم برگزار نشد با اینکه ازدواج بود
چون بیش از تعداد ماههای جنگ، شهید داشت
بیشتر از تعداد کوچههاش جوون پر پر شده تقدیم این مملکت کرده. اونقدر که الان وقتی وارد این روستا میشی کوچه شهید نداره. «کوچه شهیدان» داره.
فقط یک مادر در این روستا ١۵ مرتبه اومدن در خونه ش رو زدن و گفتن مادر شهید داری. ١۵ شهید مَحرم
تصور کن
یک روستا ٨ سال جشن عروسی توش برگزار نشده
ادا در نیاوردن
مثل بعضیا که استوری میکنن ما عزاداریم و شب در حال قر دادن و مشروب خوردن فیلمشون میاد بیرون!
اینا رو دارم میگم که یاد بگیرید
اگر میخواید انقلاب کنید یه مقدار غیرت داشته باشید
با بیغیرتی نمیتونید جلوی باغیرتا بایستید
اینجا مملکت باغیرتاس
وقتی لباس زیر یه زن ایرانی رو دست میگیری و میچرخونی! شک نکن اگر خیلی خوش شانس باشی به زودی تنها لباسی که تنت خواهد بود کفنه. شوکولات پیچت میکنیم و میفرستیمت خوراک مور و ملخ بشی بیغیرت
یه خرده به این اعداد نگاه کن
٣٠٠ هزار. یعنی ٣٠٠٠٠٠ انسان
یعنی ٣٠٠ تا هزارتا
یعنی ٣هزارتا صدتا
یعنی سی هزارتا ده تا
یعنی شصت هزار خونواده پنج نفره
آره
حتی تصورشم نمیتونی بکنی یعنی چی
این ٣٠٠ هزار مرد و زن باغیرت ایرانی که شهید شدند
در مقابلشون همه دنیا بود
دقت کن
همه ی دنیا
نه چهارتا بچه قرتی که دلشون به چهارتا لایک خوشه
ایران مثل صخره میمونه
هر چی محکمتر لگد بزنی بهش
فقط پات بیشتر درد میگیره
ایران مثل کمان میمونه
هر چی هلش بدی عقب بره تیرش کشنده تر پرتاب میشه سمت خودت
ایران مثل اقیانوسه
کنار ساحلش میتونی لات بازی دربیاری
اما اگر اومدی وسطش
یا باید بیای توی کشتی مردم
یا غرق بشی
کوسه هم باشی توی این اقیانوس هیچی
ایران مثل پرچمه
هرچی بیشتر طوفان کنی باشکوه تر میرقصه
ایران مثل کوهه هرچی از قلهش دورتر بشی پایین میری
ایران یعنی خاکی که آب و باد و آتیش روی خاکش سجده میکنند
#ایران یعنی نور
یعنی غرور
یعنی زن
یعنی آزادی
یعنی مرد
یعنی آبادی
یعنی میهن
یعنی شادی
و هیچکدوم از این یعنیها معنی پیدا نمیکرد اگر مردم یک تصمیم تاریخی نمیگرفتند
اگر مردم غیرت نمیکردند
اگر مردم اراده نمیکردند
اگر مردم یا علی نمیگفتند
و اگر مردم جمهوری اسلامی رو انتخاب نمیکردند
و اگر اون رو با صدها هزار جان پاک بیمه نمیکردند
و یادت نره
همهی ایران فردوئه!
و همهی فردوئیها باغیرتند...
و همهی باغیرتها هر جایی باشن و بشنون:
سر زد از افق مهر خاوران
بدون هیچ شک و تردیدی
بدون هیچ تاملی
بدون هیچ سستی و درنگی
روی پاهاشون میایستند
دستشون رو میذارن رو سینهشون
و #سرود_ملی رو میخونن
یاعلی
⭕️ جنگ شناختیاقتصادی: 🇮🇷
💠 https://eitaa.com/joinchat/2550136832C0e295d7db7
🦌گوزنی بر لب آب چشمهای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،
اما شاخ هایم که به زیبایی آنها میبالیدم گرفتارم کردند.
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گلهمندیم پلهی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایهی سقوطمان باشد.
21.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😢غارت زنان
😞این فیلم گروه تکفیری تروریستی داعش ساخته شده را تا انتها مشاهده کنید همچنین بازنشر حداکثری نمایید تا آنهایی که دم از زن ، زندگی ، آزادی میزنند ببینند و به خود بیایند.
🌹#داستانآموزنده
کشاورز مخلصی بود که اسب پیری داشت و از آن در کشت و کار مزرعه خود استفاده میکرد.
یک روز اسبِ کشاورز به سمت تپهها فرار کرد.
همسایهها در خانه او جمع شدند و به خاطر بد شانسیش به همدردی با او پرداختند.
کشاورز به آنها گفت: شاید این بدشانسی و به خاطر اعمال بدم بوده و شاید هم خیری در آن نهفته است، فقط خدا میداند.
یک هفته بعد، اسب کشاورز با یک گله اسب وحشی از آن سوی تپهها بازگشت.
این بار مردم دهکده به او بابت خوش شانسیش تبریک گفتند.
کشاورز گفت: شاید این خوش شانسی بوده و شاید بدشانسی، فقط خدا میداند.
فردای آن روز وقتی پسر کشاورز در حال رام کردن اسبهای وحشی بود از پشت یکی از اسبها به زمین افتاد و پایش شکست.
این بار وقتی همسایهها برای عیادت پسر کشاورز آمدند، به او گفتند: چه آدم بد شانسی هستی.
کشاورز باز هم جواب داد: شاید این بدشانسی و به خاطر اعمال بدمان بوده و شاید هم خیری در آن نهفته است، فقط خدا میداند.
چند روز بعد سربازان ارتش به دهکده آمدند و همه جوانان را برای خدمت در جنگ با خود بردند، به جز پسر کشاورز که پایش شکسته بود.
این بار مردم با خود گفتند: کشاورز راست میگوید، ما هم نمیدانیم شاید اینها خوش شانسی و خیری در آن نهفته است و شاید هم بدشانسی است؛ فقط خدا میداند.
♦️پیرمرد بازنشسته فرهنگیان ،داخل سالن یه گوشه ای تنها نشسته بود. داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد ، من رو یادتون هست؟ معلم گفت خیر عزیزم فقط می دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد خودش رو معرفی کرد و گفت: مگه میشه من رو از یاد برده باشید؟ یادتان هست ساعت گرانقیمت یکی از بچه ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش آموزان کلاس را بگردید. گفتید همه ما باید سمت دیوار بایستیم ومن هم که ساعت را از روی بچگی دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم ، که آبرویم را میبرید ،
ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه دانش آموزان را تا آخر انجام دادید. تا پایان آن سال و سال های بعد هم در آن مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
معلم گفت: من باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش آموزان چشم هایم را بسته بودم.
✅️ تربیت و حکمت معلمان، دانش آموز را بزرگ می نماید.
✳️تمثیلات جذاب و شنیدنی
هدایت شده از آینده ای روشن،ایرانی قوی
🔔 قرعه کشی اعیاد رجبیه
هدیه، نگین انگشتری وفیش غذای حضرتی
◻️ به مناسبت فرا رسیدن ماه رجب، به قید قرعه به تعدادی از مخاطبین فضای مجازی حرم مطهر حضرت معصومه، نگین انگشتری متبرک و فیش غذای حضرتی تقدیم می گردد.
⏱ زمان ثبت نام: ولادت امام محمد باقر علیه السلام تا ولادت حضرت امیرمومنان علی علیه السلام
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📎 شرکت در قرعه کشی
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
انتخابی صحیح آینده ای روشن
@entekhabehoshmand
✳️✳️✳️✅️✅️✅️👌👌👌
دوستانی که دنبال کار خوب و پر درآمد هستند
و ویزیتوری بلدند
یا فروش از دستشون بر میاد
حتما یه سر به سایت زیر بزنید و
👇👇👇👇👇👇
✅️درآمد میلیونی روزانه داشته باشید
آدرس سایت 👇👇👇
https://liateam.com
✅️شماره معرف
09904618990
علی عابدی
حتما باید شماره معرف را بزنید تا بتوانید نمایندگی بگیرید
✅️اول شماره شبا حتما باید IRبا حروف بزرگ بزنید
به قیمت تولید و قیمت کارخانه و قیمت کلی بخرید و به قیمت مصرف کننده بفروشید
✅️هر محصول تقریبا بالای ۳۰ درصد سود داره 👌👌👌
✅️جهت آدرس
مکان یاب روشن باشد و مکان را انتخاب کنید