eitaa logo
- تامیلا -
903 دنبال‌کننده
496 عکس
107 ویدیو
7 فایل
برایَم از دریایی بگو که رگهای آبیِ زیر پوستت به آنجا می‌ریزند ؛ - .. آدمیزاد طومارِ طولانیِ انتظار است . . ؛ 🌛 وَ تامیلا هم‌تعریفِ بخشش است ، بخششِ بغض‌های بلعیده شده ..
مشاهده در ایتا
دانلود
یه‌تیکه‌بغض‌فروخورده‌ام.
پاییزُ دوس‌دارم ولی، طولانی بودن شب واقعا مزخرفه.
-
- تامیلا -
وداع‌همیشه‌با‌غم‌‌آمیخته‌‌است.‌ ‌کلمه‌‌وداع‌با‌خودش‌غم‌ ، بغض‌ و‌اشک‌‌به‌همراه‌‌دارد. وصال‌همیشه‌شیرین‌‌بوده ، اما‌ترسِ‌ازوداع‌‌‌‌طعم‌شیرین‌‌وصال‌را‌برایِ‌‌ عاشق‌‌‌‌گَس‌میکند. اصلا‌برای‌همین‌است‌که‌میگویند‌ ، وداع‌ سخت‌ترین‌بخشِ‌وصال‌است. ترس‌از‌وداع‌‌‌در‌قلب‌یک‌عاشق‌همیشه ‌وجود‌دارد‌. ترسِ‌از‌رفتن‌ ، ترس‌از‌خداحافظی‌ ، ترس‌از‌ترک‌شدن ، ترس‌از‌جدایی. وداع‌با‌هرکس‌تلخیِ‌‌خودش‌را‌دارد. وداع‌با‌یار‌ ، وداع‌با‌دوست‌ ، وداع‌با‌خانواده‌ ، حتی‌وداع‌با‌خاطرات. اما‌ ، نه‌. شما‌که‌هر‌کسی‌نیستید‌.‌ شما‌پناهید ، ملجاء‌ید ، دوامِ‌دلِ‌‌شکسته‌یِ‌مایید‌ ، قوامِ‌محبت‌ِ‌روحید ، مَحرم‌اسرار‌ِ‌مَگو‌یید ، شنوایِ‌حرف‌هایِ‌درِگوشی‌‌ ، و‌مأمن‌‌‌‌بغض‌هایِ‌فرو‌خورده‌اید‌‌. شما‌برایِ‌ما‌حکمِ‌‌خانه‌را‌دارید‌. آدمی ، ‌هر‌بار‌‌از‌‌دار‌دنیا‌گلاویز‌میشود‌ و‌توسط‌‌روح‌ِزمین‌خورده‌اش‌آویزان‌از‌ غم‌ها ، به‌‌خانه‌پناه‌میبرد‌. خانه‌همان‌جایی‌ست‌که‌با‌تمام‌‌‌‌تلخی‌هایِ‌دنیا‌ کامت‌در‌آنجا‌شیرین‌میشود. از‌دنیا‌دل‌میکنیم‌و‌به‌خانه‌‌برمیگردیم‌و‌ ایمان‌داریم‌آغوش‌صاحب‌خانه‌برایمان‌ باز‌است‌. ما‌تحت‌هیچ‌شرایطی‌با‌شما‌خداحافظی‌ نمیکنیم‌. اصلا‌وداع‌با‌شما‌برای‌ما‌‌بی‌معنا‌‌‌ست. ما‌از‌خانه‌میرویم‌ ، و‌هربار‌دلشکسته‌تر ‌به‌خانه‌برمیگردیم.‌ و‌میدانیم‌صاحب‌خانه‌ ، هوایِ‌دلِ‌ رنجور‌ما‌را‌دارد.‌ ما‌تلخیِ‌دنیا‌را‌به‌شیرینیِ‌چایی‌های ‌چایخانه‌شما‌میفروشیم ‌و‌‌دم‌صبح‌دل‌میسپاریم‌به‌‌صدایِ‌نقاره‌ خانه‌ی‌تان. ما‌آتشِ‌‌غم‌هایمان‌را‌با‌خوردن‌جرعه‌ای‌از‌ آب‌سقاخانه‌‌‌خاموش‌میکنیم. وهنگام‌‌بازگشت‌ ، با‌خود‌نجوا‌میکنیم : " باشد‌که‌به‌زودی‌باز‌هم‌مارا‌ سخت‌در‌اغوش‌بگیرید‌‌ ، به‌امید‌دیدارِ ‌جنابتان‌‌‌میرزایِ‌خراسانیِ‌دل "
این‌حسی‌که‌حتی‌برای‌نزدیک‌ترین‌ رفیقت‌هم‌غریبه‌شدی‌ ، دردناکه‌.
اما‌عزیزِ‌من‌ ، شب‌ها‌دچار‌خفقان‌‌میشوم‌. خفقانِ‌احساسات‌و‌خاطرات.‌
نصف‌عمرم‌تو‌ی‌ترافیک‌‌بودم.
آدمیزاد‌ ، از‌بدو‌تولد‌تا‌لحظه‌مرگ‌ " باترسِ‌از‌ترک‌شدن " ‌‌‌‌‌‌زندگی‌میکنه.
تناقض‌ِ‌بین‌حرف‌و‌عمل‌ِ‌آدما‌‌اذیتم‌میکنه‌.
خانجون‌یه‌دختر‌و‌پسر‌دیگه‌رو‌به‌هم رسوند‌‌‌‌ ، و‌امروز‌عقدشون‌بود (: .
اما‌عزیزِ‌من‌ ، من‌غم‌را‌درونِ‌چشمانت‌دیدم. متلاطم‌بود‌‌امواجِ‌آرامشت. اماتو‌امیدوار‌باش‌ ، چرا‌که‌آدمی‌درپیِ‌هیچ ‌نیست‌ ، جز‌‌بهانه‌ای‌برایِ‌زیستن‌ ، ماندن‌ ، و‌جوانه‌زدن.