eitaa logo
- تامیلا -
906 دنبال‌کننده
496 عکس
107 ویدیو
7 فایل
برایَم از دریایی بگو که رگهای آبیِ زیر پوستت به آنجا می‌ریزند ؛ - .. آدمیزاد طومارِ طولانیِ انتظار است . . ؛ 🌛 وَ تامیلا هم‌تعریفِ بخشش است ، بخششِ بغض‌های بلعیده شده ..
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمی‌، دمی‌ست‌عزیزِ‌من. دمی‌غم، دمی‌شادی.‌ دمی‌اشک‌، دمی‌‌خنده.‌ دمی‌‌‌‌‌پرتوان، و‌دمی‌رنجور‌و‌ناتوان.‌
احتمالا‌بعد‌ها‌در‌‌وصفِ‌انسان‌هایِ‌سال‌‌ چهارصد‌و‌سه‌، در‌کتاب‌ها‌خواهند‌نوشت: انسان‌هایی‌که‌سخت‌جان‌بودند، انسان‌هایی‌که‌در۳۶۵‌روز‌انواع‌غم‌هارا‌ دیدند، چشیدند، وبردوش‌کشیدند. اما‌زنده‌ماندند. آنها‌به‌طرز‌شگفت‌انگیزی‌در‌زیر‌‌بار‌آن‌همه‌ فشار، دوام‌آوردند. آدمیزاد‌ها‌یِ‌سخت‌جانِ‌طفلکی.
دارم‌سخت‌ترین‌‌و‌مزخرف‌ترین‌و، وحشتناک‌ترین‌روزای‌زندگیمُ‌میگذرونم. و‌به‌طرز‌عجیبی‌‌‌انقدر‌بیخیالم‌‌نسبت ‌همه‌چیز‌که‌، سبحان‌الله‌پسر، سبحان‌الله.
دغدغه‌های‌زندگیم‌کم‌بود، فکر‌اینکه‌ شماهم‌پیامایِ‌اینجا‌رو‌نمیخونید‌و‌براتون‌ بی‌اهمیته‌اضافه‌شد. جدیِ‌جدی‌‌اگر‌حال‌نمیکنید‌و‌ کلاً‌سال‌به‌سال‌اینجا‌رو‌باز‌نمیکنید‌و‌ از‌هر‌ده‌تا‌پیام‌یکیو‌میخونید‌و‌آهنگایی‌که‌ میفرستم‌‌رو‌‌بخاطر‌‌تموم‌شدن‌بسته‌تون‌ گوش‌نمیدید‌و‌‌به‌عکسایی‌که‌میفرستم ‌توجه‌نمیکنید‌و‌بی‌تفاوت‌از‌کنار‌همه‌چیز ‌میگذرید ، لطفا‌ترک‌کنید‌اینجا‌رو‌و‌برید.‌ نه‌فقط‌اینجا‌و‌بسترِ‌کانال، بلکه‌تو‌زندگیمم‌همینطوره.‌ لطفا‌اگر‌جزو‌دایره‌یِ‌آدم‌هایِ‌‌زندگیم ‌هستید‌و‌‌این‌پیام‌رو‌میبینید‌و‌رفتارتون‌‌ این‌شکلیه، خودتون‌بی‌سر‌و‌صدا‌‌از‌زندگیم‌برید. اینجوری‌هم‌خودتون‌راحت‌ترین، هم‌سلامت‌روانِ‌من‌‌سرجاشه. از‌آدم‌هایِ‌نصفه‌و‌نیمه‌بدم‌میاد*
https://madresefestival.ir/panel/movie/10770 سلام بچها خوبید میشه لطفا به اولین انیمیشن دوستم رای بدید،خودش ساخته و الان وارد مرحله رای مردمی شده،خیلیم خوشگله آخه لطفا برید بهش رای و ستاره کامل بدید😭😭😭💅🏻🎀
- تامیلا -
- بابا‌علی. پدر‌ترین‌پدرِ‌عالم، مردِ‌مردان، آدم‌حسابی‌ترین‌ِ‌روزگار، باپرستیژ‌ِ‌بالا، کاریزماتیک‌ترین‌‌مردِ‌سرتاسر‌تاریخ. تصدقِ‌‌‌قدو‌یدِ‌بیضایی‌تان.‌ بگردم‌برایِ‌ابهت‌علوی‌ُ‌، نخ‌هایِ‌ردایتان. شاید‌حالا‌که‌مینویسم‌برایتان‌، در‌این‌شبِ‌ بزرگ‌و‌سرنوشت‌ساز‌و‌سراسر‌غم حتی‌صدایم‌، هم‌به‌‌در‌ِ‌خانه‌ی‌ِ‌تان‌در‌عرش‌نرسد.‌ چه‌برسد‌به‌این‌دست‌نویس. اما‌مینویسم، به‌امید‌آنکه‌بخوانید.‌ به‌امیدِ‌آنکه‌این‌دست‌نویس‌هم‌مانند‌ مابقی‌‌ِ‌سیاهه‌ها دست‌به‌دستِ‌ملائک‌شود‌و‌‌در‌عرش‌ به‌دست‌فضه‌برسد‌و‌بعد‌اگر‌‌‌دستِ‌قضا‌با‌ من‌یار‌بود‌به‌دستِ‌شما‌برسد. شاید‌هم‌‌فضه‌آن‌را‌در‌جانمازتان‌بگذارد‌و‌ هر‌زمان‌که‌مصدع‌اوقات‌حضرتِ ‌شریف‌نبود‌و‌ سرتان‌خلوت‌تر، ‌آن‌را‌‌باز‌کنید‌و‌‌نامه‌هایم‌را‌ بخوانید.‌ به‌راستی‌که‌حتی‌رویایش‌هم‌‌‌دلچسب ‌است. مثلانامه‌هایِ‌من‌، در‌جانمازِ‌شما.‌ آدمی‌چه‌میخواهد‌دیگر. بگذریم. راستش‌را‌بخواهید‌ مدتی‌ست‌داغی‌بر‌دلم‌مانده، غمی‌که‌ شاید‌هیچ‌مرحمی‌آن‌را‌التیام‌نبوده‌. نمیدانم‌از‌آن‌آگاهید‌یا‌خیر؟ اما‌دلخوشم‌به‌سخنتان‌که‌گفته‌اید‌‌ مااز‌احوالاتِ‌فرزندانمان‌آگاهیم‌و‌برایِ‌رفع‌ درد‌و‌رنج‌ها‌و‌رهایی‌از‌غم‌هایشان‌بسیار‌ دعا‌میکنیم. پس‌اگر‌باخبرید‌بیانشان‌‌بی‌ادبی‌ست، چرا‌که‌میبینید‌و‌اگر‌بخواهم‌‌طومارشان‌کنم‌ به‌نگاهتان‌ایمان‌نداشته‌ام. راستش‌نیامده‌ام‌طومار‌‌غم‌ها‌و‌‌دردهایم‌ را‌برایتان‌بنویسم.‌ نه. نیامدم‌این‌تکه‌کاغذ‌را‌با‌مشکلات‌وبیانِ‌ درد‌و‌مرض‌هایم‌پر‌کنم. آمدم‌بگویم‌، ‌ما‌‌امشب‌یتیم‌میشویم. امشب‌داغِ‌شما‌بر‌سینه‌یِ‌تک‌تک‌زمینیان‌‌‌‌ هک‌خواهد‌شد.‌ و‌حسرتِ‌دیدارتان‌تا‌ابد‌در‌قلبمان‌خواهد‌ ماند. من‌که‌از‌آن‌خوب‌ها‌نیستم‌تا‌حداقل‌از‌آن ‌طرفم‌خیالم‌آسوده‌باشد‌‌و‌مطمئن‌باشم‌که‌ شمارا‌هم‌دیدار‌خواهم‌کرد‌در‌بهشت. نه. من‌جزوِ‌ته‌مانده‌هایِ‌بازارم، حالا‌که‌محبتتان‌شامل‌حالم‌شده‌و‌ درهم‌خریده‌اید‌این‌بار‌را‌ و‌‌‌منِ‌پر‌از‌خرده‌شیشه‌را‌‌بیرون‌نینداخته‌اید‌ ‌‌احساس‌خوشبختی‌میکنم. هر‌چند‌هیچوقت‌آنی‌نبودم‌که‌باید‌. شب‌اول‌قبرم‌می‌آیید‌نه؟ پدر‌که‌فرزندش‌را‌‌رها‌نمیکند‌، میکند؟ شاید‌تنها‌امیدم‌آن‌باشد‌که‌روزِ‌حساب‌و‌ کتاب‌زمانی‌که‌‌نامه‌ی‌ِ‌اعمالم‌را‌‌میزنند ‌زیر‌بغلم‌و‌کَت‌بسته‌مرا‌به‌سمت‌دوزخ‌ هدایت‌‌میکنند به‌مَلِک‌ها‌التماس‌‌کنم‌ تا‌‌‌مرا‌از‌راهی‌به‌دوزخ‌ببرند‌، که‌بتوانم‌ لحظه‌ای‌دیدارتان‌کنم.‌ لحظه‌ای‌شما‌و‌خانواده‌یِ‌تان‌را‌ببینم.‌ حسینتان‌را‌ببینم‌‌و‌بعد‌هیچ‌نمیخواهم. همان‌لحظه‌برایم‌بس‌است، شهدِ‌آن‌لحظه‌تا‌ابد‌‌‌در‌دلم‌باقی‌خواهند ‌ماند. در‌دوزخ‌هم‌فریاد‌خواهم‌زد‌که‌من‌حبِ‌این‌ خانواده‌را‌دارم. به‌دوزخیان‌خواهم‌گفت‌که‌شما‌‌‌ ته‌ته‌معرفتید. خواهم‌گفت‌که‌چقدر‌آقایید‌و‌چقدرمن‌بد ‌بودم. از‌‌‌محبت‌هایتان‌برایِ‌اهل‌دوزخ‌خواهم‌گفت.‌ خدا‌را‌چه‌دیده‌اید؟ شاید‌از‌‌شیرینیِ‌محبتتان‌دوزخ‌ هم‌گلستان‌شد. بگذریم‌، باز‌هم‌بگذر‌و‌بگذار‌به‌این‌امید‌ دل‌خوش‌کنم. میگویم‌میشود‌امشب‌مانندِ‌یتیمانِ‌کوفه، به‌ماهم‌‌‌سری‌بزنید‌و‌تکه‌نانی‌برایمان ‌بیاورید؟ آخر‌ماهم‌پدر‌از‌دست‌داده‌ایم.‌ عزیزمان‌را‌امشب‌در‌محراب‌شهید‌ میکنند.‌ آخ، آخ ‌که‌فراموش‌کرده‌بودم‌از‌امشب‌به‌بعد دیگر‌کسی‌نیست‌‌تا‌‌در‌کوچه‌‌پس‌کوچه‌هایِ‌کوفه ‌قدم‌بزند‌و‌بر‌سرِ‌یتیمان‌دستِ‌ نوازش‌بکشد.‌ فراموش‌کرده‌بودم‌که‌امشب‌به‌دیدارِ‌ یارِ‌تان، فاطمه‌یِ‌تان‌خواهید‌رفت.‌ دنیایِ‌ما‌لایقِ‌شما‌نبود‌‌، شما‌را‌خدا‌برایِ‌خودش‌آفریده‌بود‌‌و‌به ‌آغوشش‌بازگشتید.‌ حالا‌ما‌مانده‌ایم‌و‌غمِ‌‌دنیایِ‌بدونِ‌شما.‌ ما‌مانده‌ایمُ‌حسرتِ‌دیدارِ‌نجف. اما‌امشب‌‌میانِ‌این‌سیاهه‌و‌این ‌خط‌خطی‌هایی‌که‌کرده‌ام، میشود‌‌گوشه‌چشمی‌بگردانید‌و‌واسطه‌‌ شوید؟ امشب‌که‌هرکس‌د‌ر‌فکرِ‌حاجت‌و‌ خواسته‌یِ‌خودش‌است‌و‌جمع‌کردنِ‌توشه‌برای‌‌ِ‌ آخرتش، میشود‌واسطه‌یِ‌ما‌شوید‌و‌ شما‌برایمان‌‌بخواهید‌که‌صاحبمان‌بیاید. شما‌که‌غریبه‌نیستید، کنترل‌همه‌چیز‌از‌دستمان‌خارج‌شده‌ مولا، گیر‌افتاده‌ایم‌در‌قفس‌و‌‌‌برهه‌ای‌ از‌تاریخ‌به‌اسمِ‌آخر‌الزمان. بی‌صاحبی‌در‌این‌زمان‌وحشتناک‌است. برایِ‌مایی‌که‌خروار‌خروار‌غم‌‌به‌دوش‌ میکشیم‌تنها‌‌چاره‌ی‌رهایی‌مان‌، فرج‌است.‌ فرج‌آنکه‌منجیِ‌همه‌یِ‌عالمیان‌است. تنها‌راه‌نجات‌است‌، و‌شبه‌شماست.‌ همانکه‌علیِ‌ثانی‌ست. دعا‌کنید‌تا‌در‌این‌تحویل‌سال، مهدیِ‌ ماهم‌بیاید. مگر‌آنکه‌دعایِ‌شما‌‌‌نجاتمان‌دهد، از‌این‌بی‌صاحبی. عرضم‌به‌درازا‌کشید. مرا‌به‌بزرگواریِ‌قنبرتان‌ببخشید، بلاگردانتان‌شوم. *ضمیمه : این‌نامه‌برسد‌به‌دستِ‌حیدرِ‌کرار، بابا‌علی.
دعا‌میکنید‌‌امشب‌‌برایِ‌من‌دیگه‌، نه؟‌ اره‌بابا‌، من‌که‌میدونم‌ته‌مرام‌معرفتید‌🤍✨.
بچه‌ها، ببینین‌کی‌به‌جای‌بلیت‌مبدا‌به‌ مقصد، بلیت‌مقصد‌به‌مبداگرفته🤡. پسررراین‌همه‌نبوغِ‌تو‌از‌کجا‌میاد‌آخه، من‌میگم‌دارم‌تو‌این‌مملکت‌حیف‌میشم، باور‌نمیکنید.
۳۵‌دقیقه‌دیگه‌عیده، و‌من‌هنوز‌تویِ‌ چهارصد‌و‌سۀ‌بی‌رحم‌گیر‌کردم. هنوز‌تویِ‌خاطرات‌و‌اتفاقاتش‌موندم.
- احتمالا‌اگر‌بعد‌ها‌بخوام‌از‌‌چهارصد‌و‌سه‌ یاد‌کنم، میگم‌سال‌ِ‌بی‌رحمِ‌پر‌تجربه.‌ سالی‌که‌کلی‌آدم‌از‌دست‌دادم، سالی‌که‌ دایره‌یِ‌امنِ‌آدم‌هایِ‌اطرافم‌متلاشی‌شد، سال‌سرتاسر‌‌غم‌، رنج‌‌های‌مکرر، بغض‌ فشار‌ها، و‌از‌همه‌مهمتر‌سالی‌که‌‌داغ‌ها‌‌ی عظیمی‌رو‌بر‌دلمون‌گذاشت‌و‌چه‌کسانی‌رو‌ که‌از‌ما‌نگرفت، سالی‌که‌‌ ‌عزیزانم‌رو‌ازم‌گرفت‌و‌داغدارم‌کرد. سالی‌که‌غم‌هاش‌بیشتر‌از‌شادی‌هاش‌بود. سالِ‌بی‌رحمی‌که‌تا‌میشد، زخم‌زد دلتنگم‌کرد، و‌حالا‌من‌رو‌با‌کوهی‌از‌ خاطرات‌تنها‌میزاره. سالی‌که‌نه‌تنها‌‌یک‌‌تنه‌ به‌روح‌و‌روانم‌آسیب‌زد، بلکه‌از‌لحاظ‌جسمی‌هم‌‌‌‌‌تا‌جایی‌که‌توان ‌داشت‌‌‌‌آزارم‌داد. و‌حتی‌‌این‌چند‌روز‌آخرهم‌بیخیال‌نشد.‌ سالِ‌چهار‌صد‌و‌سه‌یِ‌‌لامروتِ‌پر‌خاطره.‌ میدونم‌حالا‌که‌داری‌ترکم‌میکنی، احتمالا‌خیلی‌قراره‌دلتنگت‌بشم.‌ دلتنگ‌ِ‌‌خودت‌نه، دلتنگ‌خاطرات‌و‌آدمهایی‌که‌ازم‌گرفتی‌ دلتنگِ‌غم‌هات، چرا‌که‌غمی‌که‌از‌دوست‌رسد‌خوش‌است. اما‌برو، برو‌به‌جایی‌دور. به‌جایی‌که‌هیچوقت‌دیگه‌برنگردی.‌ برو‌‌، و‌بزار‌با‌زخم‌هایی‌که‌زدی‌‌به‌مسیر‌ادامه‌بدم. من‌فراموشت‌نمیکنم، توهم‌فراموش‌نکن.‌ خدانگهدارِ‌سالِ‌پر‌خاطره‌یِ‌‌‌بی‌رحمِ‌غم‌انگیز.
چها‌رصدُ‌چهارِ‌طفلکیِ‌من.‌ تو‌خوب‌بمان، تو‌خوب‌بگذر‌. کمی‌ملایم‌تر‌با‌اهالیِ‌این‌دیار‌رفتار‌کن اینان‌دلشان‌از‌دلِ‌گنجشک‌هم‌کوچک‌تر‌ است. اینان‌غم‌بسیار‌دیده‌اند؛ داغ‌دیده‌اند‌ رنج‌کشیده‌اند‌و‌حالا‌غمباد‌دارند‌در‌‌ گلویشان. تو‌مدارا‌کن‌، امن‌بمان، و‌امن‌بگذر‌و‌ لحظات‌خوب‌را‌در‌دل‌خودت‌جای‌بده. من‌به‌تو‌امیدوارم‌‌‌چهار‌صد‌و‌چهارِ‌طفلکی.