eitaa logo
تنها مسیری های استان سیستان و بلوچستان
421 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
77 فایل
جهت انتقاد ، پیشنهاد و ارائه ی مطلب با آیدی زیر ارتباط برقرار کنید 👇👇👇 @Reyhaneh8067 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهد شد 🌹☘🌹☘🌹☘🌹 باما همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1367736352C2e599872c6
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6023733989607475673.mp3
8.74M
﷽࿐࿐☀️࿐•°o.O 💥اصول کلی مزاجی در ماه مبارک رمضان (۳) 🍽 نکات مهم روزه برای روزه اولی ها 🎙نکات مهم در این صوت: ①--> نکات مهم تغذیه ای و تقویتی ②--> قانون تنظیم رطوبت بدن ③--> تنظیم دمای متعادل ④--> دمای خیلی بالا و یا خیلی پایین ⑤--> مدیریت ساعات خواب و بلغم بدن 🎙"سید روح الله حسینی" ‌┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 🦋 @Tanhamasir_Sb
✨﷽✨ ⚜ حکایت‌های‌پندآموز⚜ 🔹مرد عابد و ابلیس🔹 ✍در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است» عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی» 📚 مجموعه شهر حکایات ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @Tanhamasir_Sb
تنها مسیری های استان سیستان و بلوچستان
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 51 "اتاق عمل" 🔹دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغازِ دوره تحصیل و کار در
🌌 شب 52 "شعله های جنگ" ⭕️ آستینِ لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستنِ دست ها و پوشیدنِ لباس اصلی یکی.... 🔹چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که درِ اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ... حتی پرستارِ اتاق عمل و شخصی که لباس رو تنِ پزشک می کرد، مرد بود⚠️ برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضورِ شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ... 😈 -اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... - اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواستِ خدا این بوده که بیای اینجا ... - اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... - خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... - این موقعیتی رو که پدرِ شهیدت برات مهیّا کرده، سر یه چیزِ بی ارزش از دست نده ... 🔴 شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیرِ فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ... 🔸 - بابا ... من رو کجا فرستادی؟ .. تو ... یه مسلمانِ شهید... دخترِ مسلمانِ محجبه ات رو 😞 🔥 آتشِ جنگِ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... 🔷 چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یا زهرا ... دستم رو بگیر ... از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفنِ بیرونِ اتاق عمل تماس گرفتم ...پرستار از داخل گوشی رو برداشت...📞 از جرّاحِ اصلی عذرخواهی کردم و گفتم شرایط برای ورودِ یک خانم به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ... 🚫 از دیدِ همه، این یه حرکتِ مسخره و احمقانه بود ... ✅ امّا من آدمی نبودم که حتی برای یه هدفِ درست ... از راهِ غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
🎆 شب 53 "حمله چند جانبه" 💢 ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکلِ ممکن ،دست به دست هم داد تا من رو خورد و لِه کنه...😞 ⭕️ دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیتِ عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتنِ من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ...! 🏢 دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکراتِ احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ...⛔️ هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... 📆 چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایطِ سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسطِ جهنم رو داشت ...🔥🔥 🔹وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگِ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من واردِ خونه می شد ... 😈 و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... ✅ در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشارِ عمیقی تمامِ وجودم رو پُر می کرد ... "نبرد بر سرِ ایمانم و حفظِ اون" ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمتِ تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... 😥 🌎 دنیا هم با تمامِ جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... ✔️ می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از "ایمانم" دفاع می کردم💪🏼✌️🏼 🕘 حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ...☎️ 🌹 پشتِ در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ... 🔸 در رو باز کردم و رفتم تو ... 🔷 گوش تا گوش ... کل سالنِ کنفرانس پُر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ... رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
🌠 شب 54 "پلّه اول" ⭕️ پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یکی فشار وارد می کرد ... یکی چراغ سبز نشون می داد ... همه شون با هم بهم حمله کرده بودن ... و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود ... 👿 وسوسه و فشار، پشتِ وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل... پلیسِ خوب و بد شده بودن ... و همه با یه هدف ... 👈🏼 یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری...⚠️ 🔹من ساکت بودم ... امّا حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمامِ انرژیم رو از دست دادم...😪 🔸به پشتی صندلی تکیه دادم... –زینب ... ""این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ ... کربلائی میشی یا تسلیم...؟"" 🔆 چشم هام رو بستم ... بی خیالِ جلسه و تمامِ آدم های اونجا... –خدایا ... به این بنده کوچیکت کمک کن ... نذار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه ... نذار حق در چشمِ من، باطل... و باطل در نظرم حق جلوه کنه ... خدایا ... راضیم به رضای تو... ❇️ با دیدن من توی اون حالت ... با اون چشم های بسته و غرقِ فکر ... همه شون ساکت شدن ... سکوت کل سالن رو پر کرد … 🌷 خدایا ... به امید تو ... بسم الله الرحمن الرحیم... 🔹و خیلی آروم و شمرده ... شروع به صحبت کردم... –این همه امکانات بهم دادید ... که دلم رو ببَرید و اون رو مسخ کنید ... حالا هم بهم می گید یا باید شرایطِ شما رو بپذیرم ... یا باید برم... 🔴 _ امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ... فردا می گید پوشیدنِ لباسِ تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ ... چند روز بعد هم ... لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم... 🔶 چشم هام رو باز کردم... –همیشه ... همه چیز ... با رفتن روی اون پله اول ... شروع میشه...✅👌🏼 سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️🌷 بخشی از زندگینامه عارف واصل حضرت آیت الله بهجت 🔹بخش اول ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
تنها مسیری های استان سیستان و بلوچستان
❇️🌷 بخشی از زندگینامه عارف واصل حضرت آیت الله بهجت 🔹بخش اول ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ #تنها‌مسیر‌استان‌سیستان
🔶🔸 سعی کنید حتما هر شب این مستند رو ببینید و به جوانانتون نشون بدید. خیلی وقت ها آدم با دیدن اولیاء الهی قدم های زیادی در خودسازی جلو میره....
✍ چقــدر این لحظه‌های آخرِ انتظار، شیرینه ! اینکه می‌دونی؛ فرداشب، همین وقتا، زمانِ بزم دعایِ افتتاح و آماده شدن برای خلوت سحره ؛ قند توی دلِ آدمیزاد آب می‌کنه ! کاش امسال ، کاملاً با سالهایِ گذشته متفاوت باشه! " تغییرِ نوعِ نگاهِ ما به آنچه دور و برمون میگذره، برای تماشایِ صاحبخونه ... تماشای خُــــدا 💫.... ما این ، تمرین می‌کنیم ؛ بشینیم روبروی صاحبخونه و لابلای جلوه‌هاش، ببینیمش، لمسش کنیم، ببوسیمش، و به وسعت بی‌نهایت آغوش‌مون رو برای بغل کردنش باز کنیـــم. چشمها را باید شست؛ جور دیگر باید دید! ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج @Tanhamasir_Sb
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• سلااام و احتراام سروران و مومنان عزیز✋🌺 الهی اول هفته‌تون مملو از آرامش و دلاتون گرم به عشق و محبت الهی باشه💖 💫 در آستانه ماه مبارک رمضان قرار داریم و باید از این فرصت طلایی بیشترین استفاده رو ببریم بنابراین باید باهم یه تصمیم جدی بگیریم 👈برای ترک گناهان و رذایل اخلاقی و چه فرصتی بهتر از که ماه میهمانی خدا هستش 🤲ان شاءالله خدا هم در این مسیر بهمون کمک میکنه به برکت این روزها و شبهای باعظمت😊 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ 🌹 ❣ پیامبر اکرم «صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله»⇩: ↫◄🌙 ، ماه خداست و آن ماهی است که خداوند در آن ←حسنات→ را می‏ افزاید و گناهان را پاک می‏کند و آن ماه برکت است.👌  📔{بحارالأنوار، ج 96، ص 340، ح 5} ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb