eitaa logo
تنها مسیری های استان سیستان و بلوچستان
423 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
76 فایل
جهت انتقاد ، پیشنهاد و ارائه ی مطلب با آیدی زیر ارتباط برقرار کنید 👇👇👇 @Reyhaneh8067 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهد شد 🌹☘🌹☘🌹☘🌹 باما همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1367736352C2e599872c6
مشاهده در ایتا
دانلود
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• ســلااام و درودهــا محضر مبارک عزیزان همیشه همراه☺️🌸 الهی صبح قشنگ اول هفته‌تون لبریز عطوفت ولبخند یزدان 🌺 ان‌شاءالله که شروع هفته آغاز خوبی‌ها و زیباتر و مفیدتر از هر روزتون باشه🌱 آنچہ خداوند می دهد پایانی ندارد و آنچہ آدمی می دهد دوامی ندارد👌💐 الهی زندڪَیتوݩ پر از داده هاے خداوند باشه✌️ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
🦋 🌼 پيامبر نور و رحمت صلى ‌الله ‌عليه‌ و ‌آله : ❇️اَلمُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهْوَةِ اَهلِهِ، اَلمُنافِقُ يَأكُلُ اَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ ؛ ♻️انسان با ايمان به ميل و رغبت خانواده‌اش غذا مى‌خورد، ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده‌اش تحميل مى‌كند. ✓✓✓ 📚كافى ، ج ۴، ص ۱۲، ح ۶ ‌┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 🦋 @Tanhamasir_Sb
📚عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی والدین(بسیار زیبا و آموزنده) علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد: 🔹 يكروز در طهران، مردى در کتابفروشی براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله، طبيبم الله، یارم.... 🔸فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! انتظار دعاى شما را دارم، چجوری به این مقام رسیدی؟ 🔹ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید. 🔸گفت: سید! شرح مفصلی دارد. من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود. خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته ‏هاى او در حضورش بودم. او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ... بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه ‏اى روشن می‏شد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود. تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته ‏باشد. در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم، ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان! او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! كه ناگهان نفهميدم چه شد... إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد... 📒نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص ‌‎‌‌‌‎‌✾͜͡🕊࿐✰•. @Tanhamasir_Sb
تنها مسیری های استان سیستان و بلوچستان
#رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۵ 🔹با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما
🎆 شب 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... 😊 ✅ بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته ای؟ 💢 حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش...😒 خنده اش گرفت ... - این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ 😊 - علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...🙄 صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن 😒 🔸صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید! - قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته 🙂 🔸 رفت توی حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روی پا بایستم ... با چایی رفتم کنارش نشستم ... 🔷 راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن... - اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن😌 - جدی؟ لای چشمش رو باز کرد ... - رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... 😊 و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی؟! و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم... ادامه دارد ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
🎆 شب 27 "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... ✅ هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... 😒 🔸اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...☺️ 🔷سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... 💢 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود . ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج @Tanhamasir_Sb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• سلااااام و احترااام همراهان جان و دوست داشتنی☺️ صبحتون متبرک به الطاف الهی باد😊🌹 امیدوارم روزهای آخر سال را با سلامتی و دل خوش سپری کنید از همراهی و حضورتون سپاسگزاریم🌺 لطفتان مستدام باد🌹 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙با همسرت خوش اخلاق باش! ⭕️ حجت‌الاسلام_دانشمند ☀️ 📛 بداخلاقی ✅ امام صادق علیه السلام: هر که بد اخلاق باشد، خودش را عذاب دهد. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅ "انقدر گله نکن خدا حکمت همه کارها رو میدونه فقط مرتب بهش بگو: ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده .." @Tanhamasir_Sb
📌 حمله بزرگ با موشک‌های بالستیک به پایگاه‌های اسرائیل در ساعت ۱:۲۰ 🔹ساعت ۱:۲۰ بامداد، انفجارهای بزرگی در اربیل عراق به‌وقوع پیوست. چندین راکت ۱۲۲ میلی‌متری گراد به ۲ مرکز آموزشی پیشرفته متعلق به موساد اسرائیل اصابت کرد. رسانه‌های عراقی نوشتند: این پایگاه‌ها زیر باران موشک‌ها بود. 🔰موشک های سپاه دقیقا در ساعت ۱:۲۰ دقیقه به وقت عراق(همزمان با زمان شهادت سردار سلیمانی) به اهداف برخورد کردند. 1:20 این زمان به هیچ‌وجه تصادفی نیست! ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو مربوط به دوربین مدار بسته از لحظه اصابت موشک هاست به زمان روی فیلم دقت کنید: 01:20 این لحظه خود گویای خیلی چیزهاست..! ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasir_Sb