eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
11.4هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹راه رسیدن به حرم امام حسین علیه السلام از شارع می گذره...🌹 🔹شهید ابراهیم هادی روی تپه مشرف بر مرز خسروی نشسته بود. در اوج جنگ با رژیم بعثی عراق خطاب به همرزمش گفته بود: روزی خواهد رسید که این مرز و جاده میزبان زائران حسینی خواهد شد.. 🔹رفقا این مسیر و زیارتی که الان با خیال راحت و به آسونی دارید میرید آرزوی شهدایی بوده که خون پاکشون برای باز شدن این مسیر ریخته شده و الان شما به این آرزو رسیدید.. حتما در تمام مسیر شهدا رو یاد کنید.. ملت ما باید بدونه که هر چه داره از برکت خون شهداست.. 🌹 ✋ 🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_دوم #شروع_خاطره فایل ص
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 چشمهای سبز پدر استاد با آرامش خاص خودش شروع کرد: یک شب گرم تابستان بود پنج شش‌ ساله بودم آمدن پدرم دیر شده بود طبق معمول روی پله‌ی کوچک جلوی درب کوچه نشستم کوچه با نور بی‌رمق چراغ‌برق کمی روشن بود. معصومه خانوم از داخل خانه داد زد : _طیبه بیا تو با حالت قهر آلودی گفتم: + نمیام با لهجه ترکی گفت : پس بمون همون‌جا تا بابات بیاد و تکلیف من و تو رو روشن کنه شانه‌هایم را بالا انداختم زانوهایم را بغل کردم و به سر کوچه چشم دوختم دقایق به‌کندی می‌گذشت از دور سیاهی را دیدم اولش تردید کردم گذاشتم تا نزدیک‌تر بیاید همین‌که مطمئن شدم خودش است مثل تیری که از کمان رها شده به سمتش دویدم دمپایی‌هایم وسط راه جا ماندند و من توجهی به سنگ‌های زیر پایم نداشتم فقط می‌خواستم جسم خسته کودکی خودم را به آغوش پرمهر پدر برسانم. پاکت میوه‌ها را زمین گذاشت و روی زانو نشست و من در آغوشش گم شدم. _ نازلی قیزیم سلامشو خورده ؟!!! +سلام بابا جان بازم دیر اومدی که ... صورتم را با دستان قوی و بزرگش گرفت و موهای مجعدم را کنار زد و گفت : _باباجان کار داشتم دیگه چیه باز چرا تو کوچه‌ای؟!! + آخه معصومه خانم ... دستشو گذاشت جلوی دهانم و نگذاشت ادامه بدهم زیر نور چراغ‌برق چشم‌های سبز مهربانش پر از التماس بود : _معصومه خانم نه ... صد بار گفتم بگو مامان بعدشم مگه نگفتم اون الان مریضه (منظورش باردار بود) حوصله نداره این‌جا غریبه من نیستم تو باید مراقبش باشی... سرمو از خجالت پایین انداختم همیشه دوست داشتم برایش دختر بی‌عیب‌ و نقصی باشم تا بیشتر دوستم داشته باشد . +باشه می‌گم مامان معصومه حوصله‌اشو ندارم همش با من ترکی حرف می‌زنه حرصم درمیاد مامان خودمو می‌خوام یا حداقل عمه فاطمه. حالا علت اون اشکی که از گوشه چشمش پاک کرد را می‌فهمم اما آن شب متوجه علتش نبودم فقط فهمیدم اسم مامان او را به‌هم ریخت ، آرام بلند شد و پاکت میوه‌ها را برداشت سرم را بوسید و گفت: _ حالا که من اومدم دیگه ناراحت نباش خم شد و دستم را محکم فشار داد جلوتر دمپایی‌هایم را پوشاند و با هم به خانه رفتیم با بودن او دنیای کودکانه من غرق شادی می‌شد دستش را گرفتم و بوسیدم . آن شب معصومه خانوم حالش خوب نبود زودتر خوابید من و پدرم پشت‌بام جا انداختیم و همان‌طور که ستاره‌ها را نگاه می‌کردیم طبق معمول برایم از کودکی و روستا قصه گفت پدرم اصالتاً از دیار زیتون و بادهای معروف طارم بود وقتی از روستا برایم تعریف می‌کرد چشم‌هایش برق می‌زد و من این برق چشم‌هایش را دوست داشتم . _خب کجا بودیم ؟ + اون‌جایی که برای درس اومدید تهران _ بله باباجان تهران غریب بودم دیگه مامان و بابام، دوستام نبودن باید هم کار می‌کردم و هم‌درس می‌خوندم وقت زیتون چینی هم برمی‌گشتم روستا کمک پدر و مادرم اون وقتها تو رو که نداشتم ماچم کنی خستگیم دربره ... از فرصت استفاده کردم و محکم بوسیدمش. _بهترین اون روزها عروسی عمه فاطمه با آقاسید بود وقتی عمه فاطمه اینا اومدن تهران منم از تنهایی دراومدم . بعد انگار که با خودش حرف می‌زد گفت : _ آقا سید برادری کرد برام + برای همین همیشه می‌گی باید با مرتضی مهربون باشم ؟ خندید و گفت : _نه گل من تو باید با همه مهربون باشی پسر عمه هم مثل بقیه س اما خب اون سید اولاد پیغمبره الانم که باباش نیست باید هواشو داشته باشی. فهمیدم اون روزها آقاسید چندماهی در زندان ساواک اسیر بوده و همین باعث شده بود ما و عمه فاطمه و پسرش مرتضی بیشتر با هم باشیم. + بابایی گوشتو بیار یه‌چیزی بهت بگم من عمه فاطمه رو بیشتر از معصومه خانوم دوست دارم به سمتم برگشت و دستشو گذاشت زیر سرش و با یه دستش دست هام رو گرفت. _ نگو بابا جان مامان معصومه می‌شنوه ناراحت می‌شه بعد از مادر خدابیامرزت درسته عمه خیلی زحمت کشید اما حالا دیگه مامان معصومه هست و باید دیگه به عمه زحمت ندیم. پدر و مادرم با دنیایی از عشق و علاقه بعد از سال‌ها دل‌بستگی با هم ازدواج‌ کرده بودند و من سه‌ساله بودم که مادرم درحالی‌که باردار بود از دنیا رفت از او به‌جز یک خاطره خیلی محو چیزی به‌خاطر ندارم فقط شنیده‌ام که زن با کمالات و با سلیقه‌ای بوده همفکر و دوست عمه فاطمه . آن روزها برایم سخت بود که به معصومه خانوم مامان بگویم اما بعدها این زن ساده روستایی جای خودش را در دلم پیدا کرد هرچند برای همیشه جایگاه مادری عمه فاطمه برایش دست‌نیافتنی ماند . ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... ✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀ 🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌 اینجا سامراست مکان مقدسی که آزادی و امنیتش آرزوی حاج قاسم بود💔 امروز هزاران زائر دارد.. 🌅 یا صاحب الزمان برای امنیت بارگاه مقدس پدر و مادر گرامیتان امثال حاج قاسم امثال صدرزاده ها و صدها شهید تقدیمت کردیم🥀 یا صاحب الزمان حافظ و نگهبان تک تک ملت ایران و ملل اسلامی باش 🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انتشار برای نخستین بار! دستخط شهید مصطفی صدرزاده... عملیات نظم در خانواده! ۱_با اعضای خانواده تمام احترام رعایت شود (در اوج محبت) ۲_باید حدقل هفته یک مرتبه برای همسر گل خریده شود ۳_ساعت خوابیدن و بیدار شدن همیشه باید یکی باشد ۴_لباس های شخصی خود را حدقل بشورم ۵_ظرف های داخل آشپزخانه به محض رویت باید شسته شود ۶_هرگونه ریخته و پاش در منزل باید به سرعت جمع آوری شود ۷_باید در خانه همیشه نان تازه باشد ۸_وضعیت لباس فرزند وهمسر باید کنترل شود و زمانی برای خرید ماهانه یا سالانه مشخص شود ۹_بخشی از حقوق به خود همسر داده شود ۱۰_به هیچ وجه سر همسر و فرزند نباید داد کشید ۱۱_دیدار پدر و مادر و فامیل بسیار حساب شده و طی زمان بندی باشد ۱۲_باید برنامه های منزل از یک هفته قبل تنظیم شود ۱۳_باید زمان تفریح همسر و فرزند کامل منظم و مشخص شده باشد 🔴 کتاب قرار بی قراری را خوانده ام. این دلاور شهید از نوجوانی فعالیت های جهادی و فرهنگی و اقتصادی داشته و حالا با خواندن این همه نکات ظریف در خصوص همسر و خانواده پی میبرم که تعهد و اخلاص یعنی چه ؟ 🌹 شهیدانه زندگی کرد و عاقبت در تاسوعا به مریدش حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام پیوست . 🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متـــــروی تئاترشهـــــــــر ورودی اربــعیـــــــــــــــــن ما را دور خودش جمع میکند❤️ 🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#کنترل_ذهن قسمت هفتادم 😊💐 گفته شد که خوبه آدم بیشتر دست پخت همسر و مادر خودش رو بخوره و تا اون
قسمت هفتاد و یکم 😊💐 گفتیم که آدم باید سعی کنه که چشمش به مال و اموال دیگران نباشه. ✅ خودت کار کن و پول در بیار هر چقدر شد همون رو برای خودت خیر بدون. خیلی وقتا هست که آدم رزقای معنوی که داره رو نمیبینه ولی دو ریال پول دست دیگری میبینه بهم میریزه و میگه چرا من ندارم؟😢 🔵 نگاه کن ببین خدا بهت چیا داده؟ ✅ یکیش حب الحسین.... محبت اهل بیت علیهم السلام... چیه؟ میخوای خدا امام حسین رو ازت بگیره و بجاش کلی پول بهت بده؟ به هیئتی ها نگاه کن... با خوشحالی میره هیئت، زیارت اربعین میره با لبخند... 💕توی پیاده روی اربعین بی اعتنا به اون همه غذاهایی که دو طرف خیابون هست با عشق میره سمت ارباب...😊 رِزقُ رَبِّکَ خیرٌ و اَبقی... خدا اشک حسین بهت داده، بی‌اعتنا باش نسبت به بقیه. 🌺 خدا به تو کمک کرده که مبارزه با نفس یاد بگیری و بری بالا...