eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
11.3هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
❌هشدار این محتوا و تصاویر حاوی صحنه‌های دلخراش است.❌ 🔴تصاویر و ویدئویی از فاش شدن جنایت‌های رخ داده در بیمارستان شفا پس از ترک این بیمارستان توسط نیروهای ارتش اسرائیل 🔺ارتش اسرائیل در ١٨ مارس اعلام کرد کنترل کامل بیمارستان شفا را به‌دست گرفته است و امروز مورخ ١ آوریل پس از ٢ هفته از این بیمارستان عقب‌نشینی کرد. در مدت این ٢ هفته اقدامات مضحکی توسط این رژیم و حامیان آن جهت توجیه این عمل انجام شده است. برای مثال ویدئوی درگیری در مجتمع مسکونی را تحت عنوان درگیری در بیمارستان شفا جا زدند. 🔺همچنین طبق ادعای اسرائیل فعالیت این ارتش در این بازه زمانی اخلالی در عملکردهای حیاتی بیمارستان ایجاد نکرده است اما گفته‌های افراد حاضر در بیمارستان شامل پزشکان و مسئولان بیمارستان شفا چیز دیگری را می‌گوید. از دیگر نکات مهم آن است که این رژیم ادعای وجود تاسیسات زیرزمینی در بیمارستان شفا را داشت که همچنان هیچ اثری از آن دیده نمی‌شود و این رژیم با نمایش چند قبضه سلاح انفرادی (آن هم در مکان‌هایی مانند اتاق MRI!) و یا گذاشتن لپ‌تاپ خود برروی میز به‌عنوان سند جرم و جنایت حماس سعی در انحراف افکار عمومی دارد. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ایرانی که قهرمان عراقی‌ها شد 🔹خانواده شهید احمد کریمی پس از ۲۰ سال چشم‌انتظاری بر سر مزار شهید رفتند. 🔸عراقی‌ها بخاطر مجاهدت‌های شهید احمد کریمی در مقابل آمریکایی‌ها او را بَطَل (قهرمان) خود می‌دانستند. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸۵ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۲۶ احیاگران عید بزرگ غدیر خم ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۸۴ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۲۷ احیاگران عید بزرگ غدیر خم ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 به من میگن علی کیه؟ 🔹مرحوم آغاسی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق علی را چشم ظاهر بین مردم شکافت نه شمشیر ابن ملجم مرادی...😔 🌹 السلام علیک یا امیرالمؤمنین🌹 (ع) ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_یازدهم ۲ +ببین شیرین اگر فقط بیینم یا بشنوم ی
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ ... ریحانه پنج ساله بود و من برای جشن تولدش آماده می شدم . یک آپارتمان بزرگ خریده بودیم با وسایل جدید. شرکت هم بزرگتر شده بود و کارمندان بیشتری از زن و مرد آنجا کار می کردند. طبق قرارداد عاطفه امسال آخرین سالی بود که در شرکت ما کار می کرد. خودش هم تصمیم داشت برای ادامه ی زندگی به هلند برود ، یکسری از کارهایش را هم انجام داده بود. من تحصیلاتم را در مقطع کارشناسی رها کردم و با همه ی قوا به کار مشغول شدم ، البته این همه تلاش فقط به دلیل شوق نبود بلکه وجود عاطفه باعث شده بود تا دست از تلاش بر ندارم. مسعود سال به سال کم حرف تر و تر می شد ، طوری که عملا بیشتر کار شرکت روی دوش من بود و او بیشتر به امور کارمندان رسیدگی می کرد. همین موضوع هم باعث شده بود احساس بیشتری کنم. از هر لحاظ خودم را ی رقابت با عاطفه می دانستم. عاطفه تقریبا همسن و سال مسعود بود ، حدودا هشت سال از من بزرگ تر ، و من به خاطر جثه ی ظریفی‌که داشتم کمتر هم دیده می شدم ، از نظر آرایش و استایل هم فوق العاده به روز و شیک شده بودم. در این مدت عاطفه یک بار تا نامزدی هم پیشرفت اما خودش نامزدی اش را به هم زد. مطمئن بودم هنوز مسعود را بسیار دوست‌دارد ... از نوع نگاهش مشخص بود ... اما هیچ وقت از طرف مسعود چیزی ندیدم ... عاطفه در چند ماه گذشته خیلی بی حوصله تر بود. نه مثل قبل به خودش می رسید و نه چندان با کارمندان گرم می گرفت... او هم مثل مسعود ساکت و کم حرف شده بود. شب تولد ریحانه مادر و‌ پدرم کادوی خودشان را با تاکسی فرستادند ، مادرم با گلایه پشت تلفن گفت : _اونجوری که تو مراسم می گیری جای ما نیست. با اینکه از نیامدن آن ها دلگیر بودم اما چیزی نمی توانست در من تاثیر بگذارد. من باید طوری زندگی می کردم که دوست دارد و باید مطابق میل می شدم تا شوهرم به سمت میل نکند. هرکاری می کردم برای زندگی ام بود. کار آرایشگرم عالی شده بود ، موهایم را شرابی براق کرده بودم با گل های سفید لای پیچ و تاب موهای پرپشتم. آرایشم هم عالی بود ، لباسم را هم یک مزون مطرح برایم دوخته بود که از پشت تا نزدیک کمر باز بود. یک گروه از صبح تا غروب خانه را دیزاین کردند . همه ی غذاها و خرید ها هم تا قبل از غروب رسیدند. مسعود که رسید خانه کشیدمش داخل اتاق تا جواهراتم را برایم ببندد. جلوی چشمان مسعود چرخ می زدم _مسعود ببین چه خوشگل شدم... +خوب شدی عشقم... فقط ... شیرین نیستی... انگار یه غریبه جلومه چشمکی زدم _بهتر یه تنوعی هم میشه برات ... اخمی کرد و گفت : +من شیرین خودمو می خوام ، خیلی هم این کار هاتو درک نمی کنم... مثل همیشه لباس پوشید. موهایش کاملا جو گندمی شده بود اما هنوز هم به چشم من مرد عالم می آمد. دست هایش را گرفتم _ اگر بدونی چقدر دوستت دارم... +می دونم خانومم .. _نمیدونی... اگر می دونستی حال منو درک می کردی ... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh