☘️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#سلام_علی_آل_یاسین
#بی_غیرتی_ماست_که_هستی_تک_وتنها
@saritanhamasir
هر روز به دلیلی
فکر و ذهنمون مشغوله!
فرقی نمیکنه چی
اما چقدر بده
که اون دلیل شما نیستید !
بیش از این کاش گرفتار غمت می بودم
بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت....
اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...🤲
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🌱 #نهال_ولایت 88 🔻امروزه بعضی از شعارهای پوچ تمدن غرب، با مغز به زمین خوردن و متلاشی شدن؛ شعارهایی
🌱 #نهال_ولایت 89
🔷یه مقدار میپردازیم به رفتار آقایون و خانم ها با همدیگه👇
☢ آقایون باید نسبت به خانم ها و برعکس چه رفتاری داشته باشن، تا بچه مهر علی ابن ابیطالب علیه السلام به دلش بنشینه؟
ما هدفمون اونه. به طور مشخص داریم هدفمونو بیان میکنیم دیگه؛
✅ البته این بهترین روش تربیتی برای یک خانواده ایده آل و خوب و موفق و متعالی هست که طبیعتا نتیجشم ولایتمداریه💖
🌹 اسلام نازنین توصیه هاش به رفتار زن و مرد خیلی مشخصه. اگه این توصیه ها رو گوش کنیم؛ بعد از سی سال زندگی، عشقمون به همدیگه بیشتر از سال اول ازدواج میشه و این زندگی، درسته👌
حسرت تازه ازدواج کرده ها و خوشی های ماه عسل رو نمیخوریم
و این درسته👆✅
⭕️هر وقت میخوایم حرف بزنیم از اخلاق زن و شوهر در خانواده کلی پیام میاد با این مضمون که؛ شما نمیدونید خانم ما چقدر مارو اذیت میکنه😊
آقای ما چقدر ما رو اذیت میکنه😊
🔺بله، آقای مثل علی ابن ابیطالب باشه ما نوکرشم هستیم! خانم تو مایه های خانم فاطمه زهرا باشه ما نوکرشم هستیم!😒
🔰برای اینکه این سخنان پیش نیاد یه نکته ای عرض کنم؛
🔷اگه یادتون باشه ،جلسات قبل در مقابل بچه هایی که میگفتن، اخلاقِ پدر و مادر ما بده، نمیتونیم تحمل کنیم... گفتیم این پدر و مادر رو خدا برا تو قرار داده و با همین اخلاق .
چرا؟
👈 چون رشدِ تو در تحمل ادب و محبت در برابر این اخلاق بوده👌✅
📛هوس اینکه اول پدر و مادرت رو عوض کنی، بعد بچه ی خوبی بشی به سرت نزنه❌😒
👌شما اگه خانمت یا آقات اخلاقش بده "خدا خواسته". شما باید با همین اخلاق بد همسرت رشد کنی. سرتو بنداز پایین کارایی که خدا خواسته ازت انجام بده...☺️
🔸خانم بزرگوار! اگه آقاتون اخلاقش بده، این آقا رو خدا برای شما معین کرده "تا با این آقا رشد کنی"
❌دیگه هی برنگردیم به اولش بگیم ما میتونستیم یه انتخاب بهتر و دیگه ای داشته باشیم.😒
✅ این یه توصیه کوچیک به خانم ها بود چون خیلی گفته میشه....
🌹 @saritanhamasir
🌱 #نهال_ولایت 90
🌺 امام رضا علیه السلام فداش بشم فرمودن: خدا گاهی عقل آدمو میبنده تا آدم یه انتخابی بکنه، بعد عقل آدمو باز میکنه!
طرف میگه این چه انتخابی بود من کردم؟!😤
دیگه دیگه!😊
تو باید انتخاب میکردی.تو باید رشد میکردی✔️
🌷یه خاطره بگم براتون. یکی از علمای بزرگ تهران فرمودن: یه خانواده ای بودن خیلی توسل داشتن که عروس خوب و مومنی گیرشون بیاد.
تا اینکه مادر آقا پسر خواب میبینه باید بری سراغ فلانی... بلند شدن و گفتن فلانی خیلی مورد خاص و فوق العاده ای نیست...!😐🙄
🔹حالا ما به توسلاتمون ادامه بدیم شاید خواب درستی نبوده!😒
اعتنا نکردن. بعد از چند وقت دوباره همون خواب رو دیدن...گفتن نه دیگه ما خواستیم و اهل بیت علیهم السلام ایشونو معرفی کردن...
💍 اون جوون با اون دختر خانم ازدواج کرد و در طول زندگی، اون دختر خانم حسابی زجر میداده اون آقا پسر رو...ولی ایشون خوشحال بوده میگفته این انتخابیه که اهل بیت برای رشد من کردن تا با تحملش رشد کنم👌
🚫 پس دیگه کسی نگه خانم من بداخلاقه من نمیتونم اون محبت ها رو بهش بکنم❌
✔️ تا اونجایی که میشه ، تا اونجایی که نَفَس بالا میاد بگه این بهترین انتخاب الهیه برای اینکه من رشد کنم. هوای نفس هاشم نوش جونم☺️
✅مثل هوای نفس های مامانم و بابام گوش میکنم
{ برخورد قشنگ با همسر چه مرد چه زن }
💢کسی نگه شما این حرفای خوب رو برای خانم و آقای خوش اخلاق میگی ، برای بد اخلاق نمیشه!
ببین سرتو بنداز پایین کار خودتو انجام بده😊
🌹 @saritanhamasir
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ چرا بعد از ازدواج دیگه همسرم عاشقم نیست؟!
✅ نگاه درست به رابطه بین زن و مرد چیه؟
استاد پناهیان
🌺@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_هشتم ۱ ♥️💭شروع یک پا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_نهم
#دوستش_داشتم
برای شام سفره ی بلندی انداخته بودند.
مسعود کنارم نشسته بود و بهم رسیدگی می کرد.
بقیه هم برای به اصطلاح #زن_ذلیلی او شوخی می کردند.
مشغول خوردن غذا بودم که سنگینی #نگاهی را حس کردم ، بدون این که جلب توجه کنم آرام سرم را بلند کردم ، #عاطفه بود...
اما نگاه خیره اش روی من نبود بلکه تماما محو خنده های #مسعود شده بود...
قاشقم را روی زمین گذاشتم ...
صداهای دور و برم گنگ شدند ...
تا آخر سفره لبخندی روی لب هایم ننشست و لقمه ای از گلویم پایین نرفت ...
مسعود چندبار پرسید :
چیزی شده؟
چیزی لازم نداری؟
و من با لحنی کنترل شده جوابش را می دادم.
خدایا چرا #سایه ی این دختر روی زندگی من افتاده؟
حالم بد بود ...
بعد از شام به من گفتند که من زحمتی نکشم و بقیه مشغول جمع کردن سفره شدند.
چندباری عاطفه ظرف ها را به دست مسعود داد و او هم تشکر کرد.
احساس می کردم #تب دارم ...
گلویم هم درد گرفته بود ...
از زیر چادر گل دار دستم را روی شکمم گذاشتم ، بچه خیلی تکان می خورد
انگار تمام اضطراب من به جان کودکم ریخته شده بود ...
مادرشوهرم کمکم کرد تا به اتاق بروم ، روی زمین خوابیدن برایم سخت بود به هر سختی روی تشک دراز کشیدم و به بهانه ی فشار پایین ، سرم را هم پوشاندم.
یک ساعت بعد مسعود پیشم آمد ، یک ساعتی که برایم یک سال گذشت.
+خوبی خانومم؟
به بچه اشاره کرد
این ناقلا چرا انقدر زن منو اذیت می کنه آخه؟؟؟؟
نتوانستم به او بگویم که زجر من از دست دوست دختر سابق توست.
همیشه از این که یک عشق ناب و پاک را تقدیم شوهرم کرده بودم به خود می بالیدم ، فکرش را هم نمی کردم همسر من مردی شود که قبل از من با کسی #مرتبط بوده .
اما سرنوشت طوری دیگر رقم خورده بود.
با بد خلقی گفتم :
_ بد نیستم ، یه کم استراحت کنم بهتر هم می شوم.
آن شب با همه ی بد احوالی ام گذشت.
فردا صبح مسعود بیدارم کرد و با ماشین به جنگل رفتیم ، سعی کردم شب گذشته را فراموش کنم و از لحظه ها لذت ببرم.
مسعود خوش سفر بود و همیشه با او حالم عالی می شد.
ناهار را هم بیرون خوردیم و نزدیک غروب برگشتیم.
هر دو خندان و با صورت های بشاش وارد ویلا شدیم.
هرکسی مشغول کاریبود.
پدرشوهرم گوشه سالن اشاره کرد و رفتم کنارش نشستم.
بعد از شام شروع به خاطره گویی کردند و زن ها و مردها خاطرات خنده دار خود را با آب و تاب تعریف می کردند.
خوش می گذشت...
اما ...
اما مسعود ساکت تر از همیشه شده بود.
به خاطره ها نمی خندید و بیشتر در افکارخودش #غرق بود.
گاه گاهی نگاهم می کرد و لبخند می زد...
شوهرم را خوب می شناختم ، می دانستم از چیزی ناراحت است و یا چیزی فکرش را مشغول کرده ، با اشاره پرسیدم چیزی شده؟
با لبخند شانه بالا انداخت و سری تکان داد که چیزینشده.
چند دقیقه ی بعد هم برای خواب به اتاق رفت.
من هم عذرخواهی کردم و به طبقه ی بالا رفتم .
دراز کشیده بود و پشتش به من بود ...
سر شوخی را باز کردم
برگشت و رو به من شد.
_ خوبی مسعود؟
با بی حوصلگی جواب داد :
+ بععله خانومم چرا که بد باشم ؟
یه شیرین خانوم دارم با یه بچه که تو راهه ، چرا باید بد باشم؟
_خب خداروشکر ...
نگرانت شدم...
+نه عزیزم خیالت راحت یه کم خسته ام
شیرین بیا فردا صبح برگردیم تهران کارهامون همه مونده.
منم از خداخواسته گفتم:
_فردا !!!
باشه هرچی #آقامون بگه.
دراز کشیدم ...
مسعود زود خوابش برد.
از اینکه فردا برمی گشتیم تهران خیالم راحت شده بود ...
در تاریکی به چهره اش خیره بودم ، #دوستش_داشتم ، در این شکی نبود ...
اما ...
به پهلو شدم ، ذکر گفتم تا خوابم ببرد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
#کاش_آن_شب_خواب_میماندم
نیمه های شب از خواب بیدار شدم
دیدم مسعود سر جایش #نیست ...
چند دقیقه صبر کردم گفتم شاید به دستشویی رفته و می آید ...
دیر کرده بود ...
نگرانش شدم ...
آرام بلند شدم ، روسری سر کردم و بی سرو صدا از اتاق بیرون رفتم.
بالای پله ها بودم و میخواستم پایین بروم که ...
دیدم ...
انگار خوابمی دیدم...
کاش هیچ وقت با آن صحنه مواجه نشده بودم ...
زیر نور ضعیف در گوشه ی سالن مسعود نشسته بود ...
بی صدا می خندید ...
و با انگشت اشاره طرفش را به سکوت دعوت می کرد ...
و در دستانش برگه های پاسور بود و روبرویش #او نشسته بود...
عاطفه بود با لباس نامناسب
در حالی که ورق های بازی را در دستانش جا به جا می کرد و با انگشت های لاک زده اش سیگار می کشید ...
نگاه کردم کس دیگری در آن تاریکی نبود...
روی زانوهایم خم شدم ...
نفسی هم برای گرفته شدن نمانده بود ...
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤( انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال #صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است )
@saritanhamasir
سلام دوستان عزیز
عصرتون بخیر
ان شاءالله که احوالتون تون باشه
☘️
جمعه ...
ساعت ۶:۳۰ صبح...
کنار مزار رفتگان دوران غیبتتان...
سلامی از طرف دوستان سفر کرده تان...
#با_ادب_دست_به_سينه_سلام
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#سلام_علی_آل_یاسین
#صبحت_بخير_مولاي_من
اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...🤲
@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ثروت_در_اسلام 18 ما باید این نگاه رو در جامعه ترویج کنیم که دینداری یکی از مهم ترین نتایجش اینه که
#ثروت_در_اسلام 19
🔵 در شب های گذشته در مورد نقش ثروت در گسترش اسلام مطالبی رو عرض کردیم.
امشب یه مقدار در مورد خطرات نظام سرمایه داری صحبت میکنیم.
⭕️ از حدود صد سال پیش دو نظام اقتصادی و سیاسی در جهان به وجود اومد
یکی نظام #سرمایه_داری که اصطلاحا بهش میگن لیبرالیسم
یکی هم نظام #کمونیسم.
🔴 نظام #سرمایه_داری میگه هر کاری دلت خواست بکن و هر جور تونستی پول در بیار ولی اگه کسی ازت شکایت کرد باهات برخورد میشه.
میگه هر کسی آزاد هست که چه دینی داشته باشه و هر کسی دین داره بره توی گوشه خونش دینداری کنه.
برای لذت بردن هر طوری دلت خواست میتونی لذت ببری و هیچ حرام و حلالی وجود نداره.
🔴 نظام #کمونیستی اولا شدیدا با دین برخورد میکنه. ثانیا میگه همه مردم روی هم پول بذارن و آخر ماه پولا بین همه تقسیم بشه.
یکی برای همه و همه برای یکی!
⭕️ هر دو این تفکرات حرفای ظاهرا جذابی دارن
⭕️ نظام #کمونیستی با فروپاشی شوروی تقریبا از بین رفت و فقط کشورهای محدودی هنوز کمونیست هستن. کشور کوبا، کره شمالی و یه مقدار هم چین.
⭕️اما تقریبا همه کشورهای جهان نظام #لیبرالیستی رو پذیرفتن. اصلی ترین کشور لیبرالیست هم آمریکا هست.
هر کدوم از این دو تفکر، خوبی ها و اشکالات زیادی دارن که فرصت نیست بررسی کنیم
چیزی که مورد نظر ماست بخش #اقتصادی تفکر سرمایه داری هست.
از نظر اقتصادی چرا ما با نظام سرمایه داری مخالفیم؟