🔶 چند تا نکته رو در مورد وضعیت بازار به نظرم رسید به طور خلاصه عرض کنم.
اول اینکه ما برای گرانی ها هیچ وقت نمیتونیم فقط یک نفر رو مقصر بدونیم.
افراد و مجموعه ها و سیستم های مختلفی در این زمینه دخیل هستند.
🔹 برای همین این موضوع رو باید همه جانبه ببینیم تا بتونیم قضاوت درستی داشته باشیم.
🔹@saritanhamasir
🔶 یکی از دلایل گرانی ها مربوط میشه به وضعیت اقتصاد جهانی، خصوصا با توجه به جنگ روسیه و اوکراین قیمت خیلی از کالاهای اساسی در تمام جهان بالا رفته و در برخی کشورها مواد غذایی کم یاب و جیره بندی شده.
🔹 الان اگه مثلا قیمت ماکارونی توی کشور ما بالا رفته در برخی کشورها همین هم با چند برابر قیمت جیره بندی شده.
بالاخره ما نمیتونیم بگیم که هیچ کاری به اقتصاد جهانی نداریم.
⭕️ اینی هم که ما در این زمینه آسیب پذیر شدیم به خاطر تدابیر غلط جریان غربگرایی در ده ها سال گذشته بوده. جریان غربگرایی همیشه تلاش کرده کشور ما کاملا به اقتصاد جهانی وابسته باشه و طبیعتا ترکش های این وابستگی همین چیزی هست که ما میبینیم.
🔹@saritanhamasir
💢 بخش اصلی گرانی ها هم مربوط میشه به نظام سرمایه داری حاکم بر کشور ما که دارای 4 پایگاه اصلی هست: بانک، بورس، بیمه، اوراق قرضه
هرچقدر این پایگاه ها در کشور ما گسترده تر بشن اثرات مخربشون بیشتر خواهد شد.
❇️ ما زمانی میتونیم یک اقتصاد قوی و محکم داشته باشیم که تمام این نظامات اقتصادی غربی در کشور ما تغییر کنند و اسلامی بشن. البته تا رسیدن به اون نقطه فاصله زیادی داریم.
🔶 اما با همین سیستم دست و پا شکسته ای که داریم فعلا تنها راهکار اینه که تولید در کشور ما رونق بگیره و همه مردم واقعا تبدیل به تولید کننده بشن و تمام دولت در خدمت تولید قرار بگیره. در این صورت هست که تا حد زیادی قیمت اجناس پایین میاد.
حاج آقا حسینی
🔹@saritanhamasir
❇️ ۵ دلیل افزایش قیمت ماکارونی و آرد آزاد
1⃣دولت سالانه ۳۰ هزار میلیارد تومان تنها به گندم و آرد بخش صنعت یارانه میداد که محصولات غذایی مانند ماکارونی، بیسکوییت و انواع شیرینی به قیمت پایین تری دست مردم برسد اما این یارانه بدست مردم نمیرسید.
2⃣از سوی دیگر قیمت گندم در بازارهای جهانی در یک سال گذشته معادل ۱۲۳ درصد یا بیش از دو برابر داشته است. (بلومبرگ)
3⃣تخصیص یارانه در داخل به آرد صنعتی و نیز افزایش ندادن قیمتهای داخل در چند سال اخیر با وجود رشد شدید قیمتهای جهانی موجب شد شکاف زیاد قیمتی با کشورهای دیگر و از جمله همسایگان ایجاد شود.
🔹سال گذشته بیش از ۳۵۰ هزار تن آرد یارانه ای قاچاق کشف شد که نسبت به مدت مشابه قبل بیش از ۲۰۰۰ درصد افزایش یافته است.
4⃣صنایع ماکارونی آرد را به یک پنجم قیمت از دولت میخریدند و با تولید ماکارونی به کشورهای دیگر صادر میکردند یعنی این یارانه به سر سفره خارجیها می رفت.
سالانه ۳۰۰ هزار تن ماکارونی صادر میشود که همه از آردهای یارانه ای درست شده اند.
5⃣تفاوت زیادی که بین قیمت آرد یارانهای و نرخ آزاد آرد وجود دارد موجب ایجاد دلالی میشود
واحدهای نانوایی یک کیسه آرد یارانه ای ۴۰ کیلویی را حدود ۳۵ تا ۳۶ هزار تومان خریداری میکنند، درحالی که در بازار آزاد با نرخ ۶۰۰ هزار تومان خرید و فروش می شود.این امر در صنف صنعت هم مصداق دارد.
#انتشار_عمومی
💠@saritanhamasir
﷽
📜 *جراحی برای سلامتی*
💢 حالا که رئیس جمهور، جناب رئیسی
اختلاسگران میلیاردی را گرفته و حق مردم را از حلقومشان بیرون کشیدهاند؛
حالا که طلبهای ایران را از انگلیس و کره جنوبی و ... هم دارند وصول میکنند؛
🔸 حالا که با راه اندازی پشت سر هم کارخانهها دارند معضل بیکاری جوانان را حل میکنند؛
حالا که ساخت ۴ میلیون مسکن در دست اقدام است؛
حالا که به روز و نقدا محصولات کشاورزی را از کشاورزان میخرند؛
حالا که قبض آب و برق و گاز را برای دهکهای پایین و کم مصرف جامعه دارند مجانی میکنند؛
🔹اکنون که بعد از ۴۰ سال دولت کلیه ۵۴ هزار میلیاردتومان بدهی دولت به بانک مرکزی را تسویه و پایه پولی تقویت گردید.و تورم درحال تثبیت و کاهش است.
اکنون که کلیه بدهی ماهانه ۱۰هزارمیلیارد اوراق دولت خائن قبل تسویه شد
🔸اکنون که بعد از ۱۰۰سال مجوز های کسب وکار اینترنتی شد و از رانت خارج شد.
اکنون که کارهای زیر بنایی درحال ریل گذاری است.
اکنون که برای کسری بودجه و حقوقها اسکانس چاپ نمیشود تا موجب تورم شود.
اکنون که به راحتی همه مطالبه گرها و هر روز عده ای به هردلیل در خیابان و مقابل فلان ساختمان تجمع می کنند بدون سرکوب و ضرب و شتم.
✍️آری این اقدامات فقط چندماه دیگر نیاز دارد تا تاثیر مستقیم روی سفره مردم داشته باشد و خرابی های ۸ ساله دولت خائن قبل جبران شود.
و همانطور که میبینید دشمنان خارجی و مزدوران داخلی اینرا فهمیده اند با پس مانده های دولت قبل و مافیای اقتصادی، میخواهند قبل از یکساله شدن دولت مردمی و انقلابی، به مردم و دولت فشار بیاورند.
❌ *چشمان خود را بازکنیم و فریب هجمه های رسانه ای بیگانگان را نخوریم*
@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
رمان دوم #دختر_شینا 2 🔹من گریه نمی کردم؛ امّا برای پدر هم نمی خندیدم. از اینکه مجبور بودم او را
رمان دوم
#دختر_شینا 3
🏠 خانه عمویم دیوار به دیوارِ خانه ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد.
🔹 آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم، سرِ ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد، پایین می آمدم که یک دفعه پسرِ جوانی رو به رویم ظاهر شد....
جا خوردم... زبانم بند آمد... برای چند لحظه کوتاه، نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد...💘
💥 صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جوابِ سلامش را بدهم...😰
بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاطِ خانه خودمان دویدم...
🔵 زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید، دَلوِ آب از دستش رها شد و به تهِ چاه افتاد... ترسیده بود، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!»⁉️ 😥
🌺 کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم...
خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده‼️
پسرندیده!»😊
🔸 پسر دیده بودم.
مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی!
❣هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد.....
از نظرِ من، پدرم بهترین مردِ دنیا بود.
💖 آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم.....
⚰ گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسمِ ختمش شرکت می کردیم، همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیرِ گریه...😭
آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم.
همه فکر می کردند من برای مُرده آن ها گریه می کنم.😊
💞 پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید.
✅ آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم ""صمد"" است.
🌷🌺 از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد...
اوّل عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبتِ زن عموی پدرم شد. صبح، بعد از اینکه کارهایش را انجام می داد، می آمد و می نشست توی حیاطِ خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف می زد.
بعد از آن، مادرِ صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید.
🔹 پدرم راضی نبود...
می گفت: «"قدم" هنوز بچه است. وقتِ ازدواجش نیست.»
⭕️ خواهرهایم غُر می زدند و می گفتند: «ما از "قدم" کوچک تر بودیم ازدواج
کردیم، چرا او را شوهر نمی دهید؟!»
🔸 پدرم بهانه می آورد: «دوره و زمانه عوض شده.»
از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می دانستم به خاطرِ علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ 😌❤️
امّا مگر فامیل ها کوتاه می آمدند...!
🍃 پیغام می فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایتِ پدرم را جلب کنند....
🔷 یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالاها مرا شوهر نمی دهد؛
❇️ امّا یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی خبر به خانه مان آمدند. عموی پدرم هم با آن ها بود...
🚪 کمی بعد، پدرم درِ اتاق را بست. مردها ساعت ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند...
🌳 من توی حیاط، زیرِ یکی از درخت های سیب، نشسته بودم.
🌌 حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید؛ امّا من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می دیدم.
📝 کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شَستَم خبردار شد، با خودم گفتم: «قدم! بالاخره از حاج آقا جدایت کردند....»
ادامه دارد...✒️
نویسنده؛ #بهناز_ضرابی_زاده
❤️ @saritanhamasir