eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
11.3هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 این هشدار رو به این غرب زده ها میدم که دارن خون جبهه انقلابی رو به جوش میارن 🔻عملکردهای ذلیلانه ظریف و پزشکیان داره دوران نحس حسن روحانی رو دوباره تکرار میکنه 🔻از روزی باید ترسید که امت حزب الله ، تصمیم بگیره که تک تک اینها رو به زیر بکشه فعلا برای مردم گردن کلفتی کنید فعلا حرف آقا رو نشنیده بگیرید و عمل نکنید فعلا به ترامپ التماس کنید که باهاتون مذاکره کنه فعلا معیشت مردم رو گره بزنید به مذاکره ⚠️ ولی بترسید از روزی که از امت حزب الله سیلی بخورید با عزت مردم ایران بازی نکنید ✍ مهدی اسلامی 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
❗سناتور آمریکایی در واکنش به سخنان مذاکره خواهی ظریف: رهبر ایران می‌داند که این می‌تواند آخرین روزهای رژیم او باشد.به همین دلیل است که ظریف اکنون به شکلی تحقیرآمیز از رئیس جمهور ترامپ برای مذاکره التماس می‌کند و... 👈خدا لعنت کنه اون جماعتی که قصد تحقیر ملت بزرگ ایران رو دارن‼️ 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
❗سناتور آمریکایی در واکنش به سخنان مذاکره خواهی ظریف: رهبر ایران می‌داند که این می‌تواند آخرین روزه
چقدر تحقیرآمیزه که یه سناتور آمریکایی جرئت می‌کنه این‌طور درباره‌ی ایران صحبت کنه، اون هم درباره‌ی ملتی که همیشه با عزت و غیرت توی تاریخ ایستاده! اما سؤاله: چرا این حجم از جسارت؟ چرا آمریکایی‌ها این‌طور به خودشون اجازه میدن ملت ایران رو به بازی بگیرن؟ جواب ساده‌ست: وقتی مسئولین ما با حرف‌ها و رفتارهای خودشون، به جای تکیه به ظرفیت‌های داخلی، مدام چشم به مذاکره و رضایت غربی‌ها دوختن، نتیجه‌اش می‌شه همین! سناتور آمریکایی هم می‌فهمه که وقتی دولتی انقدر سست و وابسته به غرب نشون می‌ده، می‌تونه هر چه دلش خواست بگه و مطمئن باشه که پاسخ درخوری نخواهد گرفت. این که یه مقام رسمی آمریکایی با تحقیر از ایران حرف بزنه، نتیجه همون سیاست‌های کج‌دار و مریزیه که بعضی‌ها سال‌ها دنبالش بودن. دولتی که به جای اقتدار و ایستادن روی ارزش‌های ملی، مدام دنبال گرفتن چراغ سبز از غرب بود، حالا باید پاسخ این توهین‌ها رو بده. این مردم، مردمی نیستن که تحقیر بشن، اما دولتی که نتونه اقتدار ملی رو حفظ کنه، خودش زمینه‌ساز این جسارت‌هاست. اگر عزت ایران رو می‌خواید، دست از التماس و نگاه به غرب بردارید و به مردم و توان داخلی تکیه کنید! ✍️ مهدی اسلامی 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیـنـب هـای زمـان.... ❤️‍🔥از صحنه هایی که روز گذشته در جنوب لبنان دیده شد، سینه سپر کردن بانوان عفیفه ای بود که با حجاب کامل در مقابل تانک ها و سربازان جنایت کار رژیم بدون هیچ ترسی ایستاده بودند.... 💪صحنه هایی که یادآور ایستادگی حضرت زهرا و حضرت زینب سلام الله علیهما در مقابل ظالمان و جنایت کاران تاریخ بود..... 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
نــذر روسری برای محجبه کردن دختران کشف حجـاب در روز میلاد اباعبدالله الحسین ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✋در این وانفسای بی تفاوتی در ایام با کار فرهنگی تمیز برای وارد ِمیدان میشوند ❤️‍🔥عاشقان اباعبدالله! لطفا با توجه به مردمی بودن جریان دختران انقلاب هر فرد ( به مبلغ ۱۰۰هزار تومان) جهت محجبه کردن دختران کشف حجاب در روز میلاد امام حسین شود و نذر خود را به شماره کارت زیر واریز نماید👇 5892101401152810(بهاره جنگروی) 5892101568561910(بهاره جنگروی) نذرتان قبول و لبخند و زیارت اباعبدالله الحسین روزی تان....🙏 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما هم همینطور آقای شهید برونسی و دلمان خون است از نادان هایی که در مقابل چشمان اجنبی در افتخار میکنند به مکشفه بودن بعضی از زنان ایرانی.... ❤️‍🔥ماهم حاضریم هزاران بار فدا شویم تا دختران ما به دامان بیایند....... ❤️‍🔥ما از همان نسل باغیرتیم که فقط برای برگرداندن جنازه دختر ایرانی سه شهید دادیم....😔 دختران انقلاب 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
نــذر روسری برای محجبه کردن دختران کشف حجـاب در روز میلاد اباعبدالله الحسین ✨بسم الله ا
✋به یاری اباعبدالله وعده دیدار ما از شنبه مترو تجریش تهران با کار تمیز فرهنگی برای به مناسبت میلاد اباعبدالله(ع)،امام سجاد(ع) و قمر بنی هاشم(ع)💖 🕊هستیم بر عهدمان با شهیدان🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_بیست_و_چهارم نفسش به شماره افتاده بود: +نمی د
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 من به رسیده بودم . هدفم این بود که هر دو ساعتی را با هم حرف بزنند ، گاهی داشتن ساعتی بحث درست می تواند کارگشا باشد ، تعداد کمی از زوجین هستند که بتوانند با انصاف و ادب طرف مقابلشان را نقد کنند. نمی خواستم بیشتر از این بروند ... برای قدم بعدی آنها برنامه ی دیگری داشتم ... تا همینجا کافی بود ... برای همین بهانه آوردم که وقت من تمام است و بقیه جلسه بماند برای فردا . هر دو تازه شده بودند. دلشان می خواست بیشتر حرف بزنند و خالی شوند اما من مانع شدم. در طول مسیر تا خانه به تکه های پازلی که باید می چیدم تا این زندگی درست شود فکر می کردم . در پارکینگ خانه که پیاده شدم ، شیرین ، مسعود و زندگی آنها و همه ی مراجعینم را در فضای ماشین جا گذاشتم و به سمت خانواده رفتم. هدف اولم محقق شده بود : 1_هر کس تا حدودی اشکالات خودش را بپذیرد و نظر طرف مقابل را بشنود . حالا نوبت مرحله ی دوم بود : 2_تفهیم اشکالاتی که من می دانستم اما خودشان به آنها فکر نکرده بودند و ریشه یابی مشکلات. و گام آخر : 3_ارائه راهکار عملی. نشانه های خوبی در پیامهایی که آقا مسعود و شیرین آخر شب برایم فرستادند دیدم. اینبار باید با هر کدام به صحبت می کردم . با شیرین پنجشنبه ای که فارغ بال بودم قرار گذاشتم ، به تهران که رسیدم ماشینم را در پارکینگ پارک کردم و با ماشین شیرین راهی شدم . + کجا برم خانوم کشاورز ؟ _برو .... به سمت شمال تهران ... تو راه از حال و هوای دیشبش برایم گفت : +ممنونم خانم کشاورز ... جلسه دیروز خیلی خوب بود ، هر چند خیلی از مسائل هنوز مونده ... _ به وقتش عزیزم به اونها هم می رسیم ... عجله نکن ... شیرین را راهنمایی کردم تا به سمت مقصد برود ... ماشین را کمی قبل تر پارک کردیم و مسیر سر بالایی کوتاهی را پیاده رفتیم ... هوای تمیز برای قلب مریض من شفاست اما کوههای تهران به خصوص در پاییز از آلودگی در امان نیستند . از دور غار مشخص شد ... غار پر انرژی که طالب خودش را دارد ... شیرین متوجه شده بود کجا هستیم اما چیزی نمی گفت ... سرش را پایین انداخته بود ... شالش را آرام تا روی عینک دودیش پایین کشید ... من هم چیزی نگفتم تا در حال و هوای خودش برود . 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 درب ورودی کهف الشهدا زیارت خواندیم و وارد شدیم . _شیرین جان اینجا دلی سبک کنیم بعد با هم صحبت می کنیم ... کسی در غار نبود ... گوشه غار نشست و با ناخنهای بلند لاک زده اش کتاب دعائی را به دست گرفت و مشغول خواندن شد. من هم سر قبر شهدا فاتحه خواندم . کم کم صدای گریه اش بلند شد ... بلند تر ... فریاد شد ... نگاهش نمی کردم ... باید تخلیه می شد . نزدیک در غار ایستادم ... صدایش در غار می پیچید : خدای مهربونم ... تو فقط خدای این خوبا هستی ؟؟؟ پس من رو سیاه چی ؟؟؟ چرا ولم کردی خدا ؟؟؟ من همون شیرین تو هستم ... همون شیرینی که عاشق نگاهت بود ... کجا گمت کردم ؟؟ کجا گم شدم ؟؟ به چی فروختمت ؟؟ از ضجه های شیرین منم اشک می ریختم ... چادرم را به صورتم کشیدم و با دل شکسته برای همه ی مراجعینم و خانوادم و خوشبختی همه زوجین دعا کردم . چقدر حال خوبی بود حال بنده ای که به سمت خدایش باز می گردد. شیرین حرفهایش را زد و اشکهایش را ریخت . کمی آب به او دادم و کمکش کردم از غار دل بکند و راهی شدیم ... من رانندگی کردم ، به نزدیک ترین پارک رفتیم و روی میز شطرنج رو به روی هم نشستیم . حرفهای مهمی با او داشتم و این حالش برای اثر بخشی حرفهای من لازم بود ... ...دست هایش را روی پیشانی اش گذاشته بود. _شیرین خانم هروقت آروم شدی شروع کنیم. +خوبم... بفرمایید -یه کم تو برام حرف بزن ... +چی بگم ... چی دارم بگم ... احساس می کنم به بن بست رسیدم عشق زندگیمو از دست دادم ... مسعود آخر ماه داره با عاطفه ازدواج می کنه... بچه هام چی میشن؟ نمی دونم ... چی بگم واقعا ... خدا انگار مرا فراموش کرده... نا امیدی کاملا در حرفها و حال شیرین هویدا بود . _شیرین جان برام چند تا از نعمت هایی که الان داری رو اسم ببر . +نعمت... خب... جسمم هنوز سلامته ، دوتا بچه دسته گل دارم ، پدرم و مادرم و ... مکثی کرد... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐ 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh