eitaa logo
تنها مسیریهای استان هرمزگان
551 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
54 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @Tejareh4437 تنها مسیر جاییست که می تواند هرفردی را باهر تفکر وسلیقه ای را به آرامشی عالمانه برساند. ارائه مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر در کانال زیر⬇️ https://eitaa.com/tanhamasirhormozgan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی ☘ یا محمد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین ☘ یاصاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی
قال(علیه السلام ): لَیسَ مِنَ العَدلِ.... 🔰داوری با گمان بر افراد مورد اطمینان، دور از عدالت است. 💝@tanhamasirhormozgan
دعای هر روز ماه صفر هر روز ده بار بخوانید. 🦋 @TanhamasirHormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر سنگلاخ پیروزے حق بر باطــل☺️😉 همیشہ راه حق از تنگلاهایـــے عبور ڪرده است، ڪہ اصلا امیدے به گذشتن از آنها نبوده است. گوئے خدا مےخواهد درڪمترین احتمال و با ڪمترین امڪانات حق را به پیروزے برساند. خدا در امکانات و زمینہ های پیروزے حق بر باطل ریخت و پاش نمی ڪند تا بندگان خوبش با توڪل بیشتر بہ خدا، تلاش و مبارزه ڪنند.✅✅ 😊😊 ☘🌸استاد پناهیان @TanhamasirHormozgan
🌷از شام بلا شهید آوردن 👈 تصویر، برگرفته از عکس شهید بلباسی و سه فرزندش است که با ذوق طراح ، تصویر زینب خانم هم که بعد از شهادت شهید عزیز به دنیا آمده، در سمت چپ عکس اضافه شده است. @iranjamiat @TanhamasirHormozgan
8.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ اذان و اقامه رهبر انقلاب در گوش فرزند چهارم شهید بلباسی 👈 پیکر مطهر شهید بلباسی و چند تن از شهدای مدافع حرم، بعد از چهار سال، به تازگی به میهن بازگشت. @TanhamasitHormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷🌷 پدر محمد کریمی(برادر شهید) یکسال از ماجرای سید سبز پوش و بهبودی علیرضا گذشت.پدرم سخت مریض شد. این بیماری چندین سال به طول انجامید. در جریان این بیماری، پدرم مجبور شد مغازه‌اش را بفروشد و خرج زندگی کند. پدرم پول فروش مغازه را داخل یک ظرف ریخت. اسکناسی که از آن سید گرفته بود را داخل آن گذاشت. تقریباً پنج سال تمام از داخل آن ظرف پول برمی‌داشتیم و مصرف می‌کردیم. از داخل همان ظرف هزینه عمل جراحی پدر را برداشتیم. ولی به توصیه پدر، پول داخل ظرف را نمی‌شمردیم. به مقدار آن هم توجهی نمی‌کردیم. همان ایام بود. پدر می نشست و از جوانی خودش تعریف می‌کرد. می‌گفت: من آشپزی را در اهواز و در یک رستوران یاد گرفتم. آن زمان مجرد بودم. سه ماه کار می‌کردم و بقیه را می‌رفتم کربلا و تا وقتی پول داشتم آنجا می‌ماندم. وقتی هم پولم تمام می‌شد به همان رستوران بر‌می‌گشتم. این کار ادامه داشت تا اینکه به اجبار، همه ایرانی ها را از عراق اخراج کردند. 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍃🍂 پس از پنج سال پدرمان بهبودی کامل یافت. برای ما عجیب بود که در این مدت چندین برابر پول مغازه را خرج کردیم!! اما هنوز داخل ظرف پر از پول بود. پول برای کار با یکی از همکارانش شریک شد. این شراکت به دلیل استفاده آن همکار از گوشت‌های نامرغوب طولانی نشد. سال ۱۳۵۳بود. یک روز پدر برای زیارت عازم قم شد. بعد هم گفته بود: حالا که تا این جا آمده‌ام بهتر است به نیابت از کربلا به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام در شهر ری بروم. در حین زیارت بود که پس از سالها صاحب رستوران اهواز را می‌بیند. او هم پدر را دعوت کرد تا مسئول آشپزخانه یک دانشگاه در تهران شود. تا پیروزی انقلاب کار پدرمان این بود. شنبه ها به تهران می‌رفت و چهارشنبه ها برمی‌گشت. تابستان‌ها هم علیرضا را با خودش می‌برد. در تهران گاهی اوقات استراحت، تفریح او زیارت عبدالعظیم علیه‌السلام بود. می گفت: تابستان‌ها یخ می‌خریدم و در کتری می‌ریختم و به زائرین حضرت، آب خنک می‌دادم. 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍃 روزی حلال محمد کریمی پدرم در محل به مش باقر کبابی معروف بود. مغازه کبابی و بریانی داشت.صبح از خانه خارج می‌شد و غروب برمی‌گشت. به نماز اول وقت در مسجد خیلی اهمیت می‌داد. لذا صبح ها برای نماز و غروب ها هم برای نماز مغرب به مسجد می‌رفت. بی‌سواد بود ولی بسیاری از سوره‌ها را از حفظ می‌خواند. استعداد عجیبی داشت. مدتی که در اهواز کار می‌کرد به زبان عربی مسلط شده بود. در تهران همکار ترک زبانی داشت.بعداز مدتی کار کردن با او زبان ترکی هم آشنا شده بود. صاحب ملک مغازه او را از ارامنه اصفهان بود. روزها به دکان او می‌آمد. پس از مدتی به زبان آن‌ها هم مسلط شده بود. رفتارش نمونه واقعی یک مسلمان بود. حرف‌هایی را که می‌زد، بعدها در احادیث می‌دیدیم. می‌گفت: مردم را باید با عمل به دین خدا دعوت کرد، نه با زبان. در نتیجه برخوردهای خوب او، صاحب ملک مغازه‌اش مسلمان شد! برای کار، بهترین گوشت را استفاده می‌کرد. هیچوقت از گوشت گاو یا گوشت یخی آن دوران استفاده نکرد. در جواب یکی از شاگردانش که پرسید:آخه اینطوری سود ما خیلی کم می‌شه،گفت: برکت پول مهمه نه مقدلرش! اگه شما خیلی پول به دست بیاری و به حلال و حرومش دقت نکنی مطمئن باش تو بدترین راه اون پول رو از دست می دی! همیشه می‌گفت: آدم باید تو زندگی به دخل و خرجش خیلی دقت کنه. باید کارش حساب و کتاب داشته باشد. به جای اینکه اینقدر دنبال تجملات باشیم باید به فکر مشکلات مردم باشیم. مگه ما چقدر تواین دنیا زندگی می‌کنیم؟ لااقل تو این عمر کوتاه برای رضای خدا گره از کار بنده‌های خدا باز کنیم. 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂