49569Mah E Ghabileh (Mehdi Yaghmaie).mp3
2.19M
کوزه ها را پر از سراب کنید
همهٔ بچه ها را خواب کنید
تشنه ها از قرق زدن بیرون
تا سرهاشونو زیر آب کنید
خبر آوردند از لب دریا
آب ماه قبیله را برده
آب تنها از عمق اقیانوس
دوتا دست بریده آورده
خبر آوردند از لب دریا
همهٔ چشمه ها را سوزوندن
تیغ های برهنه تو ساحل
دستِ ماه قبیله را خواندند
عاشقا از غروب بی وقفه
عطشِ شام آخرو دارند
بعد یک عمر عاشقی ،امشب
سر راحت رو نیزه میذارند
#ماه_قبیله
#مهدی_یغمایی
🆔 @tanzyf ♨️
✨ #داستان_شب ✨
*ساندویچ*
به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان از اسارت ظاهری در دست صدامیان
از کتاب "هفده سالگی ام"، خاطرات آزاده قهرمان فاریابی حاج حسن تاجیک شیر
✍ بخاطر پای تیر خورده ام که سه چهار بار از بالای زانو شکسته و جوش خورده بود، قرار شد به بیمارستان تموز که ما اسمش را گذاشته بودیم قتلگاه، اعزام بشوم. می ترسیدم که مثل محمد مردانی پای مرا هم قطع کنند.
دکترمجید بهیار ایرانی درمانگاه، وقتی متوجه وحشت من شد، گفت
«نترس تاجیک، قراره فقط یه عکس از پات بگیرن، هیچ عمل جراحی در کار نیست، خیالت راحت باشه»
توکل کردم به خداوند و آماده حرکت شدم. ساعت یازده صبح رسیدیم به شهر رمادی که فاصله زیادی از اردوگاه نداشت.
توی آمبولانس من بودم و دو سرباز عراقی که یکی راننده و دیگری نگهبان بود. وقتی از خیابانهای شهر رد میشدیم، با دیدن مغازهها و مردمی که در رفت و آمد بودند دلم برای «آزادی» تنگ شد.
جلو یک ساندویچ فروشی، آمبولانس ایستاد. راننده پیاده شد رفت به طرف ساندویچ فروشی. با خودم گفتم حتی اگر در بیمارستان هیچ کاری برایم انجام ندهند، رفتنش به خوردن یک ساندویچ خوشمزه بعد از دو سال اسارت میارزد. بیصبرانه منتظر بازگشت راننده بودم.
نگهبان، درِ عقب آمبولانس را باز کرد که از آن به عنوان میز صبحانه استفاده کنند. راننده از راه رسید، ساندویچ و نوشابهها را گذاشت روی میز. یکی از ساندویچها را خودش برداشت، یکی را هم داد به نگهبان.
برای من هیچ ساندویچی نخریده بود! با اشتها شروع کردند به خوردن. آنها حتی به من نگاه هم نمیکردند. باد بوی ساندویچها را آورد توی کابین آمبولانس، دهانم آب افتاد و دلم ضعف رفت.
ساندویچ و نوشابهشان را خوردند؛ با کاغذ ساندویچ سبیلهای چربشان را پاک کردند، بعد هر کدام سیگاری روشن کرد، سوار شدند، راننده استارت زد و راه افتادیم...
از صفحه احمد یوسف زاده
🆔 @tanzyf ♨️
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📮صاحب کافه که نژادپرست بود نوشته بود:
"ورود سگ و مسلمان و سیاهپوستان ممنوع"
در همین حین بوکسور معروف امریکایی و مسلمان مایک تایسون و بوکسور معروف سوئدی بادو جاک و جلوی این دو، عامرعبدالله کیک بوکسور معروف اردنی وارد شدند
نکتهٔ جالبش اینه که وقتی این نوشته را دیدن، وسط رستوران معروف لوس آنجلس شروع به نماز خواندن کردند
و کسی جرات اعتراض نداشت😅☝
الله یعز الاسلام والمسلمین
🆔 @tanzyf ♨️