eitaa logo
تقویم شیعه
408 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
285 ویدیو
11 فایل
◽معرفی مناسبتهای مذهبی ماههای قمری ◽هدف نشر معارف اسلامی علوی است ◽کپی و حذف آیدی مجاز است ◽فعالیت کانال مناسبتی، نه روزانه آدرس پیج اینستاگرام 👇 https://instagram.com/ahkam_55?igshid=YmMyMTA2M2Y= @zohor_tv انتقاد و یا پیشنهاد 🔻 @kazemi_55
مشاهده در ایتا
دانلود
 نماز ظهر عاشورا به هنگام ظهر، یکى از یاران امام علیه السلام به نام ابوثمامه صیداوى ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام حسین علیه السلام که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد، دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز پردازند.پیشنهاد امام حسین علیه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه مى دادند. امام حسین به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ ) به جاى آورد. یاران آن حضرت دو دسته شده ، دسته اى به نماز امام علیه السلام اقتدا کرده و دسته اى دفاع مى نمودند. اما دشمنان هیچ گونه ترحمى به امام علیه السلام و نمازگزاران نکرده و با رها کردن تیر، آنان را هدف قرار مى دادند. برخى از مدافعان امام حسین علیه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده و برخى دیگر خود را سپر تیرها قرار داده و مانع رسیدن آنها به وجود امام حسین علیه السلام مى شدند. سعید بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود که خود را سپر امام علیه السلام قرار داد. وى هر تیرى که به جانب امام حسین علیه السلام مى آمد، خود را سپر آن مى کرد و آن قدر در این راه ایستادگى کرد تا نماز امام علیه السلام به پایان رسید. در آن هنگام به زمین افتاد و به شرف شهادت نایل آمد. علاوه بر زخم شمشیر و نیزه ، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند کتاب روز شمار تاریخ اسلام «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
تیری به پیشانی امام اصابت کرد آنگاه مردى از سپاه دشمن به نام «ابوالحتوف جعفى» تیرى به سوى امام رها کرد. تیر به پیشانى امام اصابت کرد. آن را بیرون کشید، خون بر چهره و محاسن امام جارى شد، عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرى ما أَنَا فیهِ مِنْ عِبادِکَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلى وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً» خدایا! تو شاهدى که از این مردم سرکش به من چه مى‌رسد. خدایا! جمعیّت آنان را اندک کن و آنان را با بیچارگى و بدبختى بمیران، و از آنان کسى را بر روى زمین مگذار و هرگز آنان را نیامرز. سپس به آنان حمله کرد، و به هر کس که مى‌رسید او را با شمشیرش بر خاک مى‌افکند، این در حالى بود که تیرها از هر سو مى‌بارید و بر بدن امام علیه‌السلام مى‌نشست و مى‌فرمود: «یا أُمَّةَ السُّوءِ! بِئْسَما خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فی عِتْرَتِهِ، أَما إِنَّکُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِ اللَّهِ فَتُهابُوا قَتْلَهُ، بَلْ یُهَوِّنُ عَلَیْکُمْ عِنْدَ قَتْلِکُمْ إِیَّاىَ، وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِی رَبِّی بِالشَّهادَةِ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ» اى بدسیرتان! شما در مورد خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله بد عمل کردید. آرى! شما پس از کشتن من از کشتن هیچ بنده‌اى از بندگان خدا هراسى ندارید، چرا که با کشتن من قتل هر کس برایتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند! من امیدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامى بدارد. آنگاه از جایى که گمان نمى‌برید انتقام مرا از شما بگیرد. حصین بن مالک سکونى فریاد برآورد و گفت: «اى پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگیرد؟ امام علیه‌السلام فرمود: «یُلْقی بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ یَسْفِکُ دِماءَکُمْ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَیْکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ» نزاع و اختلاف در میانتان مى‌افکند و خونتان را مى‌ریزد آنگاه شما را به عذاب دردناک گرفتار مىسازد. امام علیه‌السلام همچنان مى‌جنگید تا آن که زخم‌هاى بسیارى بر بدن مبارکش وارد شد. (مقتل الحسین خوارزمی، ج 4 ص 34 ؛ بحارالانوار ج 45 ص 51) تیری به گلوی امام اصابت کرد در روایتى آمده است: هنگامى که دشمنان، امام را آماج تیرها قرار دادند تیر به گلوى امام اصابت کرد و فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتیلٌ فی رِضَى اللَّهِ» به نام خداوند و هیچ حرکت و نیرویى جز از جانب خدا نیست و این شهیدى است در راه رضاى خدا! (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 120) اصابت سنگ به پیشانی امام و زدن تیر سه شعبه بر سینه ایشان امام علیه‌السلام خسته شد، خواست اندکى بیاساید که ناگاه سنگى آمد و به پیشانى امام رسید، خون جارى شد. امام دامن پیراهنش را بالا زد تا خون از چهرهاش پاک کند که تیر سه شعبه مسمومى آمد و به سینه امام علیه‌السلام فرو نشست. امام (دعاى قربانى خواند و) فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلى مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ» به نام خدا و به یارى خدا و بر آیین رسول خدا. آنگاه سرش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «إِلهی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِىٍّ غَیْرَهُ» خداى من! تو آگاهى که اینان کسى را مى‌کشند که در روى زمین پسر پیامبرى جز وى نیست. سپس تیر را بیرون کشید. خون همچون ناودان جارى شد. دستش را بر محلّ زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید و قطره‌اى از آن به زمین بازنگشت! بار دیگر دست را از خون پر کرد و آن را به سر و صورت کشید و فرمود: «هکَذا وَاللَّهِ أَکُونُ حَتّى أَلْقى جَدّی رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمی، وَ أَقُولُ: یا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ» آرى، به خدا سوگند! مى‌خواهم با همین چهره خونین به دیدار جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله بروم و بگویم: اى رسول خدا فلان و فلان مرا شهید کردند. (مقتل الحسین خوارزمی، ج 2 ص 34 ؛ بحارالانوار ج 45 ص 53) عرش خدا از اسب به زمین افتاد امام علیه‌السلام بر اثر زخم‌هاى فراوان از اسب به زمین افتاد، ولى برخاست. خواهرش زینب علیهاالسلام از خیمه‌ها بیرون آمد و با ناله‌اى جانسوز مى‌گفت: «لَیْتَ السَّماءُ إِنْطَبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ» کاش آسمان بر زمین فرو مى‌افتاد. «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
عصر عاشورا : غارت سلاح و لباس‌هاى امام حسین علیه‌السلام سپاه غارتگر ابن سعد، پس از شهادت امام علیه‌السلام براى غارت لباس‌ها و سلاح امام علیه‌السلام هجوم آوردند. حتى برخى آنقدر رذالت و پستى به خرج دادند که پیش از شهادت امام علیه‌السلام به این کار اقدام نمودند. در این بخش از تاریخ کربلا شگفتى‌هایى در کتب مقاتل نقل شده است که هر یک از دیگرى عبرت‌انگیزتر است و ما بخشى از آن را در اینجا مى‌آوریم از جمله: «مالک بن بشیر کندى» کلاه آن حضرت را که با ارزش بود به یغما برد و چون آن را به خانه‌اش برد، همسرش به وى گفت: «اموال پسر پیغمبر را غارت مى‌کنى و آن را به خانه مى‌آورى؟! از نزد من خارج شو که خدا قبرت را از آتش پر کند» این مرد تا زنده بود با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم کرد و دستهایش خشک شد و در زمستان خون و چرک از آن جارى بود. «بحر بن کعب» جامه آن حضرت را گرفت و پوشید و به نقل سید بن طاووس پاهاى او خشک شد و زمین گیر گشت. «اسحاق بن حویّة» پیراهن حضرت را که یکصد و هفده سوراخ از آثار نیزه و شمشیر و تیر در آن بود، گرفت و پوشید و به برص گرفتار شد. عمامه آن بزرگوار را «اخنَس بن مَرثَد» گرفت و به سر نهاد و دیوانه شد! زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را مى‌پوشاند و پشت نداشت «عمر بن سعد» گرفت و زره دیگر آن امام شهید را «مالک بن نمیر» گرفت و پوشید و بنا به روایتى مجنون شد. «قیس بن اشعث» حوله مخصوص حضرت را گرفت و پس از آن به «قیس قطیفه» مشهور شد و بنا به نقل خوارزمى، به مرض جذام گرفتار شد و افراد خانواده‌اش از او کناره گرفتند. «اسود بن خالد» کفش‌هاى حضرت را برداشت. «بجدل بن سلیم کلبى» انگشتر امام علیه‌السلام را با قطع انگشت آن حضرت به چنگ آورد. بنا به نقل سید بن طاووس این انگشتر غیر از آن انگشترى است که از ذخائر نبوت است و امام آن را به فرزندش على بن الحسین علیه‌السلام داده است. شمشیر حضرت را «جُمیع بن خلق» یا «اسود بن حنظله» گرفت و این شمشیر غیر از ذوالفقار است که از ذخائر امامت شمرده مى‌شود. در واقع هر کدام به غارت چیزى از مختصات حضرت افتخار مى‌کردند ولى افتخارى که سرانجام سبب شرمندگى همه آنها شد. غارت لباس‌ها و سلاح‌ها نسبت به سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونه‌اى که سپاه کوفه بدن‌هاى آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روى خاکها رها کردند عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامد‌ها» نوشته زیر نظر حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
عصر عاشورا: یورش به خیمه امام سجاد علیه‌السلام شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه امام على بن الحسین علیه‌السلام آمد، امام از شدت بیمارى در بسترى آرمیده بود، همراهان شمر گفتند: آیا این بیمار را نمى‌کشى؟ حمید بن مسلم- واقعه نگار روز عاشورا- گفت: سبحان اللَّه! آیا نوجوان بیمار هم کشته مى‌شود؟! او را همین بیمارى بس است. پس اصرار کرد تا آنان را از کشتن امام بازداشت. بنا به نقلى دیگر، زینب دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام چون از قصد شمر و یارانش مطلع شد فرمود: «او هرگز کشته نمى‌شود مگر آنکه من کشته شوم» آنان به ناچار دست از او کشیدند. در این هنگام عمر سعد نیز آمد. زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار بى‌شرمانه سپاهش شکایت نمودند. عمر سعد گفت: کسى حق ندارد وارد خیمه‌هاى زنان شود و متعرض این جوان بیمار (امام سجاد علیه‌السلام) شود. زنان از عمر سعد خواستند تا لباس‌هاى آنان را برگردانند تا خود را بپوشانند. ابن سعد خطاب به سربازانش گفت: هرکس چیزى از این خیمه‌ها گرفته‌ است آنها را برگرداند. حمید بن مسلم مى‌گوید: ولى به خدا سوگند، حتى یک نفر هم چیزى را بر نگرداند عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامد‌ها» نوشته زیر نظر حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
عصر عاشورا: آتش زدن خیمه‌ها از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه‌هاى آل رسول اللَّه صلى الله علیه و آله بود. این صحنه جانسوز در شرایطى اتفاق مى‌افتاد که بدنهاى پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه‌ها غارت شده بود و جامه‌ها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمى ربوده شده بود و آفتاب آن روز که شاهد شگفت‌آورترین حادثه تاریخ بود به سرعت رو به غروب مى‌شتافت و شب سیاه از راه مى‌رسید. در چنین وضعیت اسفبارى که غم و اندوه از هر طرف بر ذریه رسول خدا احاطه کرده بود، دشمن به قصد آتش زدن آشیانه‌هاى آن زنان مصیبت دیده، با شعله‌هایى از آتش به خیمه‌ها یورش بردند. در این حال یکى از سپاه ابن سعد فریاد مى‌زد: «أَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمینَ!؛ خیمه‌هاى ستمگران را آتش بزنید!». خیمه‌ها به سرعت مى‌سوخت و خاکستر مى‌شد، دختران رسول خدا سراسیمه از خیمه‌ها بیرون دویدند و برخى از کودکان یتیم به دامن عمه‌شان پناه بردند. بعضى راه بیابان در پیش گرفتند و در آن متوارى شدند. تعدادى نیز به دشمن سنگدل استغاثه مى‌کردند و تقاضاى رحم و مروت داشتند. یادآورى این خاطره تلخ همواره اشک‌ها را از دیدگان امام سجاد علیه‌السلام جارى مى‌ساخت. او مى‌فرمود: «بخدا سوگند، من هیچگاه به عمّه‌ها و خواهرانم نظر نمى‌کنم جز اینکه گریه گلویم را مى‌فشارد و یاد مى‌کنم آن لحظات را که آنها از خیمه‌اى به خیمه دیگر مى‌دویدند و منادى سپاه دشمن فریاد مى‌زد که: خیمه‌هاى ستمگران را آتش بزنید!». حتى امامان معصوم علیه‌السلام دیگر نیز با یادآورى آتش گرفتن خیام امام حسین علیه‌السلام به سختى متأثّر مى‌شدند. در روایتى مى‌خوانیم هنگامى که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام علیه‌السلام را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: «لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إلى حُجْرَةٍ وَمِنْ مَکانٍ إلى مَکانٍ، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى خَیْمَةٍ وَمِنْ خَباءٍ إلى خَباءٍ؛ گریه من براى آن است که وقتى آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه مى‌برند با آنکه (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیه‌السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‌اى به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار مى‌کردند». آتش زدن خیمه‌هایى که زنان و کودکان خردسال در آن بودند، نشان مى‌دهد که هدف نهایى دشمن این بود که حتى نسل و ذریه پاک رسول خدا صلى الله علیه و آله را ریشه‌کن کنند، این صحنه‌ها نشان از بى‌رحمى و سنگ‌دلى دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام دارد. و خدا را شکر که این اعمال وحشیانه و ددمنشانه پرده از روى نیات شوم آنها برداشت و رسواى خاص و عام شدند. عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامد‌ها» نوشته زیر نظر حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
یازدهم محرم الحرام : 1 - حرکت کاروان اسرا از کربلا عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند، و بر کشتگان سپاه خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را بر شتران بی جهاز سوار کردند و سیّد سجّاد علیه السّلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند. هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السّلام افتاد، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه و ندبه برداشتند. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 184. فیض العلام: ص 156. معالی السبطین: ج 2، ص 90) ۞ ۞ ۞ 2 - تشکیل مجلس ابن زیاد روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد. ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السّلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسّم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود. (اعلام الوری: ج 1، ص 471) ۞ ۞ ۞ 3 - حرکت اهل بیت امام حسین علیه السّلام به سوی کوفه عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السّلام را با حالت اسارت به کوفه بردند. (اعلام الوری: ج 1، ص 471) نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند. لذا آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد، و بسان فرماندهی که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسرائ وارد کوفه شد. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 204) ۞ ۞ ۞
دوزادهم محرم الحرام : 1 - دفن شهدای کربلا روز دفن بدنهای مطهر سیّد الشّهداء علیه السّلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت، توسّط امام سجّاد علیه السّلام به یاری جمعی از بنی اسد است. (اعلام الوری: ج 1، ص 470. الوقایع و الحوادث: ج محرم، ص 61. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص 132) ۞ ۞ ۞ 2 - ورود اهل بیت علیه السّلام به کوفه روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السّلام با حالت اسارت به کوفه است. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 204. الوقایع و الحوادث: ج محرم، ص 25) در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید، و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازارها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السّلام حرکتی نکند. سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت علیه السّلام حرکت دهند، و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند. مردم با دیدن حالت زار ذریه ی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودجهای بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند. زینب کبری، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زینالعابدین علیه السّلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند، که عده ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند، اما هنگامی که خیلی دیر شده بود!! (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 205) ۞ ۞ ۞ 3 - روز شهادت حضرت سجّاد علیه السّلام شهادت امام زین العابدین علیه السّلام بنابرقولی در این روز در سال 94 ه’ در سن 57 سالگی واقع شده است (توضیح المقاصد: ص 3) و قول دیگر 25 محرم است که خواهد آمد. ۞ ۞ ۞
13 محرم الحرام : 1 - اسرای اهل بیت علیه السّلام در مجلس ابن زیاد پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین علیه السّلام را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجّاد علیه السّلام در حالیکه به طناب بسته بودند وارد مجلس نموده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند. (الوقایع و الحوادث: ج 4، ص 63. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص 256) ۞ ۞ ۞ 2 - اسرای اهل بیت علیه السّلام در زندان کوفه پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت علیهم السّلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند. (الوقایع و الحوادث: ج محرم ص 94. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص 263) ۞ ۞ ۞ 3 - خبر شهادت امام حسین علیه السّلام در مدینه و شام ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السّلام را منتشر ساخت. (الوقایع و الحوادث: ج محرم، ص 96. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص 263) ۞ ۞ ۞
15 محرم الحرام : فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام بنابر بعضی اقوال، در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام را به سوی شام حرکت دادند. (وقایع الایّام: تتمه محرم، ص 281) البته بعداً اهل بیت علیهم السّلام سرهای مطهر را به بدنها ملحق کردند. ۞ ۞ ۞
19 محرم الحرام : حرکت کاروان کربلا به سوی شام: در این روز اهل بیت سیّد الشّهداء علیه السّلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند. (الوقایع و الحوادث: ج 4، ص 114) زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السّلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند. (ابصار العین فی انصار الحسین علیه السّلام: ص 133) ۞ ۞ ۞
20 محرم الحرام : دفن بدن جون در کربلا بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند. (منتخب التواریخ: ص 311) جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السّلام او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السّلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السّلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد. هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین علیه السّلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز . جون خود را بر قدمهای مبارک امام حسین علیه السّلام انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟ جون با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟ لذا عرضه داشت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبداللَّه، لطف فرموده مرا بهشتی نمائید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و روسفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون می گفت و گریه می کرد به حدّی که امام حسین علیه السّلام گریستند و اجازه دادند. با آنکه جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیّت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت کرد و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین علیه السّلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «اللهم بیّض وجهه و طیّب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السّلام: بار الها رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السّلام محشورش نما. از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منّور و بویش معطر بود. (وسیله الدارین فی انصار الحسین علیه السّلام: ص 115) ۞ ۞ ۞
از مصائب راه شام: سر مقدس حسين عليه السلام در دير راهب كاروان همراه اسيران به سوي شام حركت مي كرد در مسير راه به دير راهب عبادتگاه روحاني بلند پايه مسيحيان رسيدند مامورين در كنار آن دير براي رفع خستگي و خوردن غذا توقف نمودند سرمقدس امام حسين عليه السلام روي نيزه بود و گروهي نگهبان از آن نگهباني مي كردند مامورين و نگهبانان سفره غذا را انداختند مشغول خوردن غذا شدند ناگاه ديدند دستي پيدا شد و بر صفحه ديوار دير راهب چنين نوشت: اترجوا امه قتلت حسينا*** شفاعه جده يوم الحساب آيا آن امتي كه حسين عليه السلام را كشتند اميد به شفاعت جدش در روز قيامت دارند؟ يكي از آنها نقل مي كند: با ديدن اين منظره وحشت زده شديم يكي از ما برخاست تا آن دست را بگيرد ولي آن ناپديد شد. بار ديگر مشغول خوردن غذا شديم باز ديديم همان دست آشكار شد و اين شعر را در صفحه ديوار نوشت : فلا والله ليس لهم شفيع *و هم يوم القيامه في العذاب نه به خدا سوگند براي قاتلان حسين عليه السلام شفيعي نخواهد بود و كسي از آنها شفاعت نكند و آنها در روز قيامت در عذاب هستند. باز همراهان ما برخاستند تا آن دست را بگيرند بار ديگر آن دست ناپديد شد آنها بازگشتند و به خوردن غذا مشغول گشتند باز ديدند همان دست ظاهر شد و اين شعر را در صفحه ديوار نوشت: و قد قتلوا الحسين بحكم جور* و خالف حكمهم حكم الكتاب انها حسين عليه السلام را از روي ظلم و ستم كشتند و بر خلاف حكم قرآن رفتار نمودند. ناگزير دشمنان از غذا دست كشيدند در اين هنگام راهب مسيحي از ميان دير نگاه كرد ديد از بالاي سر مقدس حسين عليه السلام نوري به آسمان كشيده شده و نگهباناني كنار آن سر هشتند راهب از آنان پرسيد: از كجا آمده ايد؟ آنها گفتند: از عراق پس از جنگ با حسين عليه السلام مي آئيم. و طبق روايت ديگر نگهبانان سر مقدس امام را روي نيزه بلند در يك جانب دير راهب نهاده بودند (و به زمين نصب كرده بودند) وقتي كه آخرهاي شب شد راهب زمزمه اي مانند زمزمه رعد و تبسيح و ذكرالهي از آن سر شنيد نگاه كرد ديد از ناحيه آن سر تا پيشاني آسمان نوري كشيده شده است ناگاه ديد دري از آسمان گشوده شد فرشتگان دسته دسته از آن در فرود مي آمدند و مي گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله السلام عليك يابن رسول الله راهب با ديدن اين مناظر سخت وحشت زده شد و بي تابي نمود و به نگهبانان گفت: همراه شما چه كسي است؟ آنها گفتند: سر يك نفر خارجي است كه به سرزمين عراق آمد و خروج كرد و عبيدالله بن زياد او را كشت. راهب گفت: اسم او چيست؟ گفتند: حسين بن علي عليه السلام نام دارد. راهب گفت: حسين پسر فاطمه دختر پيامبرتان؟ گفتند: آري راهب گفت: واي بر شما سوگند به خدا اگر عيسي بن مريم داراي پسر بود ما آن را با حدقه چشم هاي خود نگه مي داشتيم ولي شما پسر دختر پيامبرتان را مي كشيد سپس گفت: من حاجت و تقاضائي از شما دارم. آنها گفتند: آن تقاضا چيست؟ راهب گفت: در نزد من ده هزار دينار پول هست كه از پدرانم به ارث برده ام آن را از من بگيريد و اين سر مقدس را تا هنگامي كه از اينجا كوچ مي كنيد به من بسپاريد و هنگام كوچ به شما تحويل مي دهم. آنها به رئيس خود گفتند رئيس موافقت كرد آنها از راهب آن پول را گرفتند و سر مطهر را تحويل او دادند. راهب آن سر را گرفت و نشست و پاكيزه كرد و با عطريات خوشبو نمود سپس آن را در پارچه حريري نهاد و بر دامنش گذارد و همچنان تا صبح گريه و نوحه مي كرد. تا اينكه نگهبانان سر را از او مطالبه كردند او خطاب به سر گفت: اي سر! سوگند به خدا من اكنون غير خودم را نمي توانم حفظ كنم در محضر جدت محمد صلي الله عليه و آله گواه باش كه من گواهي مي دهم كه معبودي جز خداي يكتا نيست و محمد صلي الله عليه و آله بنده و رسول خدا است در پيشگاه تو قبول اسلام كردم و من غلام تو هستم. سپس راهب به آنها گفت: به رئيس خود بگوييد اينجا بيايد تا من دو كلمه با او حرف دارم به او بگويم. آنها به رئيس خود گفتند او به حضور راهب آمد راهب به او سفارش كرد كه اين سر مقدس را از صندوق بيرون نياورد تا بي احترامي به آن نشود ولي او نصيحت عابد را گوش نكرد. اقتباس از معالي السبطين ج2 ص 125 تا 127 از كربلا به شام چو پيمود مرحله * آن كاروان بي كس و بي زاد و راحله زان كشتگان چو مرحله اي مي شدند دور * دوري ز صبر بود به هفتاد مرحله تا شام در مقابل زينب سر حسين * كرده است مهر و ماه تو گوئي مقابله گفتي فراز نيزه سر آن بزرگوار * نام خداي بود پس از مد بسمله زان ناكسان هر آنچه به آن بي كسان رسيد*** با هيچ كافري نكند اين معامله . از وصال شيرازي «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
حوادث بعداز شهادت امام حسین(ع) در کتب اهل سنت حوادثی که پس از شهادت امام حسین علیه السلام در جهان اتفاق افتاد بر اساس کتب اهل سنت به شرح زیر است. حوادث و اتفاقاتی که پس از شهادت امام حسین علیه السلام در جهان اتفاق افتاد بر اساس کتب اهل سنت به شرح زیر است: ۱. کسوف (خورشید گرفتگی) بیهقی در باب استدلال آوردن در این باره که ممکن است خسوف (ماه گرفتن) با عید اجتماع کند، به سند خود، از «ابو قبیل» روایت مى کند، هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خورشید گرفت و آن قدر تاریک شد که هنگام ظهر ستاره هاى آسمان ظاهر گردیدند. از این اتفاق چنین پنداشتم که قیامت برپا شده است! مؤلف گوید: «هیثمى» این حدیث را روایت کرده (٢) و «طبرانى» هم با توجه به اینکه سندش حسن است به روایت آن پرداخته است. ابن حجر به سند خود، از «خلف بن خلیفه» از پدرش روایت کرده است، هنگامى که امام حسین علیه السلام شهید شد، آنچنان کسوف رخ داد که پنداشتم روز قیامت برپا گردیده است (٣) ابن حجر گفته است: در نیمه روزى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خورشید آنچنان گرفت که مردم پنداشتند قیامت برپا شده است (٤) ۲. باریدن خون از آسمان در تمامی دنیا ابن حجر اظهار مى دارد: «حافظ ابو نعیم» در کتاب «الدلائل النبوة» از «نضره ازدى» روایت کرده است که گفت: هنگامى که حسین بن على علیه السلام شهید شد، آسمان خون بارید؛ و شب را به صبح رساندیم در حالیکه چاه‌ها و کوزه هایمان مملو از خون شده بود!(۵) در روایت آمده که باران خون، در و دیوار خراسان و شام و کوفه را خونین ساخت و هنگامى که سر بریده امام حسین علیه السلام را به خانه «عبید الله بن زیاد» وارد کردند، خون از دیوار خانه او جارى گشت(۶) ابو نعیم به سند خود، از «هشام» از «محمد» روایت مى کند: این قرمزى که در افق آسمان به چشم مى خورد قبلا وجود نداشت تا اینکه حسین بن على علیه السلام به شهادت رسید و این قرمزى پدیدار گشت (۷) هیثمى از «ام حکیم» نقل کرده است که گفت: هنگام شهادت امام حسین علیه السلام، خردسال بودم و به خاطر دارم تا مدتى آسمان مانند علقه سیاه بود. «طبرى» این حدیث را روایت کرده و مى نویسد: رجال سند این روایت منتهى به «ام حکیم» مى شود و سندش صحیح است (۸) ابن حجر به سند خود، از «عثمان بن ابى شیبه» نقل کرده است که هفت روز پس از شهادت امام حسین علیه السلام، آسمان به شدّت سرخ بود بطوریکه از شدت سرخى، مانند چادرى بود که آن را به شدّت سرخ گون کرده باشند و ستاره‌ها از این پیشآمد ناگوار به یکدیگر برخورد مى کردند (۹) نکته قابل ملاحظه ان است که باریدن خون از اسمان حتی در کتب تاریخی "مسیحیت" ذکر شده است(۱۰) ضمنا در بخشی از خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه نیز اشاره شده است: أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّماءُ دَماً... آیا تعجب میکنید که آسمان خون گریه کند. ۳ .جاری شدن خون تازه از زیر سنگ‌ها ابو بکر بیهقی از معروف روایت کرده که ولید بن عبد الملک از زهری پرسید سنگ‌های بیت المقدس در روز کشته شدن حسین بن علی چه حالتی به خود گرفتند، زهری گفت: به من خبر دادند که در روز شهادت حسین بن علی هر سنگی را که از زمین بر می‌داشتند در زیر او خون تازه می‌دیدند(۱۱) از ام حیان نقل است که گفت: روز شهادت حسین آسمان سه شبانه روز تاریک شد و هر کس دست به زعفران می‌زد دستش می‌سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون دیده می‌شد(۱۲) عبد الملک شخصی را نزد پسر راس الجالوت فرستاد تا از وی بپرسد که آیا نشانه‌ای از کشته شدن حسین درعالم دیده شده است یا نه، او در پاسخ گفت: هیچ سنگی از زمین بر داشته نشد مگر اینکه خون تازه دیده می‌شد. (۱۳) پی نوشت ها: ١. سنن بیهقی ج. ٣ ص. ٣٢٧، ٢. مجمع ج. ٩ ص. ١٩٧، ٣. تهذیب التهذیب ج. ٢ ص. ٣٥٤، ٤. صواعق المحرقه ص. ١١٦، ۵. صواعق المحرقه ص. ١١٦، ۶. ذخائر ص. ١٤٥، ۷. حلیه الاولیاء ج. ٢ ص. ٢٧٦، ۸. کنز العمال ج. ٧ ص. ١١١ مجمع ج. ٩ ص. ١٩٧، ۹. مجمع ج. ١ ص. ١٩٦، ۱۰. تاریخ انگلوساکسون ١۱. سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج. ٣، ص. ٣١٤ وتاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج. ١٤، ص. ٢٢٩، ۱٢. تهذیب الکمال، المزی، ج. ٦، ص. ٤٣٤ و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج. ١٤، ص. ٢٢٩، ۱٣. تاریخ الإسلام، الذهبی، ج. ٥، ص. ١٦ «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
۲۵محرم الحرام شهادت امام سجاد علیه السلام: تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلام پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد. یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد. یزید گفت:« چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟» امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.» یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند. در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ». یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.» امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند. در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.» به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. زمان شهادت امام سجاد علیه السلام همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. دامنه این اختلاف از سال 92 هجری تا سال 100 هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال 94 هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، « سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال 95 هجری. « حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال 94 اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند. اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است: حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالی‌که 57 ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال 95 هجری اتفاق افتاد. بحارالانوار جلد ۴۵ قاتلین آن حضرت امام زين العابدين عليه السلام در سن 57 سالگي با زهري كه وليد بن عبدالملك يا هشام لعنهما الله به آن حضرت دادند به شهادت رسيدند. اين در حالي بود كه 34 يا 35 سال بعد از واقعه كربلا در مصائب جان گداز شهادت پدر و برادران و عمو و بستگان و اسارت عمه‌ها و خواهرانش، گريان بودند. امام باقر عليه السلام آن حضرت را تجهيز نمودند و در بقيع كنار قبر عموي مظلومش حضرت مجتبي عليه السلام به خاك سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر كثرت فوت فقهاء و علماء «سنة الفقهاء» گفتند. در شهادت آن حضرت اقوال ديگري نيز وجود دارد: 12 محرم، 18 محرم، 19 محرم، 2 صفر. (منتهي الامال: ج 2، ص 37. الوقايع و الحوادث: ج 4،) «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
🏴شهادت امام عابدان و عارفان و وارث نهضت عاشورا تسلیت باد🏴
خراشهاي بدن امام سجاد (ع) هنگامي كه امام سجاد (ع) از دنيا رفت، مردم مدينه فهميدند كه آن حضرت به صد خانواده، غذا مي رسانده است. جمعي از فقراي مردم مدينه نمي دانستند كه معاش آنها از كجا تأمين مي شود، وقتي كه امام سجاد (ع) از دنيا رفت، دريافتند كه او بود شبانه به طور ناشناس غذاي آنها را به دوش خود حمل كرده و به آنها مي رسانيد، هنگام غسل جنازة آن حضرت، خراشهائي در بدن او ديدند كه آثار انبانها و بارهاي غذا و طعام بود كه شبها براي فقراء حمل مي كرد. «كشف الغمه ج2» بعضي نقل كرده اند: امام باقر (ع) پس از غسل، گرية سختي كرد، بعضي از اصحاب او را دلداري مي دادند، فرمود: هنگام غسل، آثار غل جامعه را در بدن نازنين پدرم ديدم بياد مصائب آن حضرت هنگام اسارت شدم.... (سوگنامه آل محمد،،اشتهاردی) «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
مناظره حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ با ابن زیاد آن روز «عبیدالله بن زیاد» در كاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و كودكان را وارد كاخ نمودند. زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ در حالی كه كم ارزشترین لباسهای خود را به تن داشت در حالی كه زنان و كنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بیاعتنا به دستگاه ابن زیاد، درگوشهای نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و شكوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب كرد. پس پرسید: «این زن كه خود را كنار كشیده و دیگر زنان گردش جمع شدهاند كیست؟» زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تكرار كرد. یكی از كنیزان گفت: «او زینب ـ سلام الله علیها ـ دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است.» عبیدالله رو به زینب كرد و گفت: «ستایش خدا را كه شما خانواده را رسوا ساخت و كشت و نشان داد كه آنچه میگفتید دروغی بیش نبود.»[1] زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را كه ما را به واسطه پیامبر خود (كه از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاك گردانید. جز فاسق رسوا نمیشود و جز بدكار، دروغ نمیگوید، و بد كار ما نیستیم بلكه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.»[2] ـ دیدی خدا با خاندانت چه كرد؟ ـ جز زیبایی ندیدم! آنان كسانی بودند كه خدا مقدّر ساخته بود كشته شوند و آنها نیز اطاعت كرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو میكند و آنان از تو، به درگاه خدا شكایت و دادخواهی خواهند كرد، اینك بنگر كه آن روز چه كسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه! ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ بسیار خشمگین شد و خواست تصمیم سوئی بگیرد ولی یكی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یك زن است و كسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمیكند.» ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب ـ سلام الله علیها ـ گفت: «خداوند دلم را با كشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشكر سركش او شفا داد.» زینب ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به خدا قسم مهتر مرا كشتی، نهال مرا قطع كردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این كار مایه شفای توست، همانا شفا یافتهای.» پسر زیاد كه تحت تأثیر شیوایی كلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع میگفت.» زینب فرمود: «زن را با سجع گویی چه كار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟)[3] باری عبیدالله بن زیاد انتظار داشت، زینب مصیبت زده و عزیز از دست داده، با یك طعنه، به زانو در آید، اشك بریزد و عجز و لابه كند! اما زینب شیر دل ـ سلام الله علیها ـ كه شجاعت و شهامت و وضاحت را از پدرش علی ـ علیه السلام ـ به ارث برده بوده، سخنان او را درهم شكست و غرورش را در هم كوبید. به راستی، در تاریخ بشر كدام زنی را میتوان یافت كه شش یا هفت برادر او را كشته باشند، پسری از وی به شهادت رسیده باشد، ده نفر از برادر زادگان و عمو زادگان او را از دم تیغ گذرانده باشند و سپس او را با همه خواهران و برادر زادگان اسیر كرده باشند، آنگاه بخواهد در حال اسیری و گرفتاری از حق خود و شهیدان مكتب پدر و برادرش دفاع كند؟![4] پی نوشتها: [1] . الحمدْ للهِ الذی فَضَحَكُم وَ قَتَلَكُمْ و أكذَبَ اُحدوثَتَكُم. [2] . اِنما یفتَضِحُ الفاسِقُ و یكذِبُ الفاجِرُ و هْوَ غَیرُنا و الحمدُ للهِ. (شیخ مفید، الارشاد، قم مكتبه بصیرتی، ص 244). [3] . سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، منشورات مكتبه الدّاوری، ص 68. [4] . سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 197؛ نقل از كتاب بررسی تاریخ عاشورا، دكتر آیتی بیرجندی، ص 203 «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
26 محرم الحرام : شهادت علی بن الحسین المثلث در سال 146 ه’ علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السّلام، در سن 45 سالگی در زندان منصور که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد در حال سجده و در حالیکه غل و زنجیر بر دست و پایش بود، به شهادت رسید. (الوقایع و الحوادث: ج 4، ص 289. منتهی الامال: ج 1، ص 259 - 260) ۞ ۞ ۞
29 محرم الحرام : رسیدن کاروان اسرا به شام در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند. ابراهیم بن طلحه بن عبداللَّه جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السّلام نزدیک شد، و کینه هائی که از جراحت شمشیرهای جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت: دیدی غلبه با کیست ؟حضرت فرمود: اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو، آن وقت می دانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 336) ۞ ۞ ۞
روزی که بنی امیه عید اعلام کرد! 😭😭😭😭😭 بني اميه اول ماه صفر را به خاطر ورود سر مطهر امام حسين عليه السلام به شام عيد قرار دادند. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 341. الوقايع و الحوادث: ج صفر، ص 5. مصباح كفعمي: ج 2، ص 596. تقويم المحسنين: ص 15) :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: همه شهر تزیین شده مردم لباس نو پوشیده‌ وبه هم تبریک می‌گویند اینها را حاکم وقت به مردم اجبار کرده فردی خبری را با شادی و صدای بلند در سطح شهر جار می‌زند بشتابید قرار است اسرای خارجی را وارد شهر کنند. تفصیلی: ورود اهل بيت عليه السلام به شام (معالي السبطين: ج 2، ص 140. مستدرك سفينة البحار: ج 6، ص 294) با رسيدن خبر نزديك شدن اسراي اهل بيت عليهم السلام به دمشق، يزيد دستوراتي صادر كرد: 1 - تاجي جواهر نشان و تختي مرصع به سنگهاي قيمتي آماده كنند. 2 - بزرگان هر صنف با كمك يكديگر شهر را در كمال زيبائي زينت نمايند. 3 - تمام اهل شهر لباسهاي زينتي بپوشند و خود را بيارايند. 4 - همگي در معابر رفت و آمد نموده، به يكديگر تبريك بگويند. 5 - پس از آمادگي كامل با طبل و شيپور به استقبال اسرا بروند. 6 - جارچيان در شهر جار بزنند: سرهاي بريده و اطفال كساني بر شهر وارد مي‌شوند كه به قصد براندازي حكومت عازم عراق بوده‌اندولي عامل خليفه يعني ابن زياد آنها را كشته است. هركس خليفه را دوست دارد امروز شادي نمايد. شاميان پست نيز كوتاهي نكرده بر فراز بامها بيرقهاي رنگارنگ برافراشتند و در هر گذري بساط شراب پهن كردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوي دروازه كوفه در دمشق مي‌رفتند و عده‌اي از شهر خارج شده بودند. اين در حالي بود كه اهل بيت مصيبت زده و داغدار پيامبر صلي الله عليه و آله را كه جبرئيل امين پاسبان حريم محترمشان بود همراه با نيزه داران تازيانه به دست و بي رحم وارد دروازه ساعات كردند. آن نابخردان پست همينكه جمع نوراني اسرا را ديدند زبان به جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه كردند قلم را ياراي نوشتنش نيست. (الوقايع و الحوادث: ج 5، ص 30 6. از مدينه تا مدينه: ص 899 896. همچنين اقتباس از ناسخ التواريخ، عوالم العلوم، مهيج الاحزان، رياض المصائب، لهوف، امالي صدوق، الدمعة الساكبة) «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشییع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
دوم صفر : 1 - مجلس یزید در این روز بنابرنقلی اسرای آل رسول را وارد مجلس یزید کردند. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 353) جا دارد فکر کنیم چه کسانی را با چه حالتی وارد بر چگونه مجلسی کردند؟ ۞ ۞ ۞ 2 - شهادت زید بن علی بن ال حسین علیه السّلام در سال 121 ه’ زید بن علی بن الحسین علیه السّلام در کوفه (ارشاد: ج 2، ص 174. مصباح کفعمی: ج 2، ص 596) به شهادت رسید. خروج او در اول محرم بوده است. (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 15) پس از دفن در این روز یا 19 ربیع الاول قبر او را شکافتند و بدن آن بزرگوار را از قبر خارج نمودند و به زمین کشیده به دار زدند. (مستدرک سفینه البحار: ج 4، ص 67) ۞ ۞ ۞
پنجم صفر بنا بر مشهور شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها : مادر حضرت رقیه(س) براساس نوشته‌های بعضی کتاب‌های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیها سلام)، ام اسحاق است که پیش از همسر امام حسن مجتبی (علیه السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه السلام) به عقد امام حسین (علیه السلام) درآمده است. مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‌آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است. نام مادر حضرت رقیه (علیها سلام) در بعضی کتاب‌ها، ام جعفر قضاعیه آمده است، شهادت غم انگیز حضرت رقیه شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است: عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند. پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم. دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141 بخشی از صحبت‌های حضرت رقیه‌(س) با سر پدر یا ابتاه من‌الذی خضبک بدمائک (پدر چه کسی محاسنت را با خونت خضاب کرد) یا ابتاه من‌الذی قطع وریدک (چه کسی رگ گردنت را برید) یا ابتاه لیتنی لک الفدا (ای پدر کاش من قربانت می‌شدم) یا ابتاه لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضباً بدما (ای پدر کاش خاک مرا در آغوش می‌کشید تا محاسنت را به خون رنگی نمی‌دیدم (معالی‌السبطین). غسل و دفن حضرت رقیه هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه را غسل می‌داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ زینب‌(س) فرمود چه می‌خواهی زن غساله گفت: چرا بدن این طفل کبود است، آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ای زن او بیمار نبود، این کبود‌ها آثار تازیانه و ضربه‌های دشمن است (الوقایع والحوادث ج 5 ص81) «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
عمه بنگر پدر مـن پدر تاج سر مـن آمده كنج خرابه شده قرص قمر مـن سر خونین پدر تا كه بغل میگیرم تا سحر منتظرم كی بشود می میرم
ماجراي نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال 1242 شمسي عالم بزرگوار مرحوم آيت‌الله علامه "ملاّ محمّد هاشم خراساني" * مي‌نويسد: عالم جليل شيخ محمّدعلي شامي كه از جمله علماي نجف اشرف بود به حقير فرمود: جدّ مادري من، جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد و سنّ شريفش بيش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبي دختر بزرگ ايشان حضرت رقيّه دختر امام حسين عليه‌السلام را در خواب ديد كه فرمودند: «به پدرت بگو: به والي بگويد: ميان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّيت است، بيايد قبر و لحد مرا تعمير كند.» دختر به سيّد عرض كرد، ولي سيّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطي سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت، ترتيب اثري نداد. شب سوّم دختر كوچك سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت، باز ترتيب اثري نداد. شب چهارم خود سيّد حضرت رقيّه را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: چرا والي را خبردار نكردي؟! سيّد بيدار شد، صبح نزد والي شام رفت و خوابش را گفت. والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم. حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌الله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است. سيّد در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمي‌كنم، مي‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه مي‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند. وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه مي‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمي‌داشت و بر زانو مي‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت. آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب» « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.» پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد. فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند به گونه‌اي که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بيماري بگذارند فوري آرام مي‌شود و اين اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که اين خاصيت، ناشي از نگهداري بدن شريف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌روز است «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم https://eitaa.com/taqvim_shiaa
هفتم صفر: 1 - شهادت امام مجتبی علیه السّلام بنابرنقلی در این روز در سال 49 ه’ امام مجتبی علیه السّلام در سن 47 سالگی در مدینه به شهادت رسید. (توضیح المقاصد: ص 6. مصباح کفعمی: ج 2، ص 598) ولی اشهر بین علمای امامیه شهادت حضرت در آخر ماه صفر است. (جلاء العیون: ص 270. فیض العلام: ص 184. بحار الانوار: ج 44، ص 134) ۞ ۞ ۞ 2 - ولادت امام موسی بن جعفر علیه السّلام بنابرمشهور در این روز (یکشنبه) به سال 128 ه’ در «ابواء» بین مکه و مدینه حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام به دنیا آمدند. (اعلام الوری: ج 2، ص 6. توضیح المقاصد: ص 6. مناقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 349. مصباح کفعمی: ج 2 ، ص 596. بحار الانوار: ج 48، ص 9. جلاء العیون: ص 524. کافی: ج 3، ص 507) پدر والامقام آن حضرت امام صادق علیه السّلام و مادر ایشان حمیده المصفاه می باشند. (ریاحین الشریعه: ج 3، ص 18. بحار الانوار: ج 48، ص 61) مشهورترین لقبهای آن حضرت صالح، صابر، امین و کاظم، و مشهورترین کنیه آن حضرت ابوالحسن است. اگرچه امیر المؤمنین علیه السّلام و امام زین العابدین علیه السّلام هم مکنی به این قب اند، ولی در کتب اخبار از امام کاظم علیه السّلام به ابوالحسن اول، و از امام رضا علیه السّلام به ابوالحسن ثانی و از حضرت هادی علیه السّلام به ابوالحسن ثالث تعبیر می کنند. البته گاهی به خاطر تقیّه، از آن حضرت به عنوان عبد صالح، فقیه و عالم نیز تعبیر کرده اند. (جلاء العیون: ص 524. منتخب التواریخ: ص 516. منتهی الامال: ج 2، ص 181) ۞ ۞ ۞ بر اساس مستندات و تخمین ها می توان بیان کرد امام موسی کاظم(ع) در 20 ذی الحجه متولد شده اند، بنابراین شایسته است این روز برای تبیین فضائل و مناقب در نظر گرفته شود «کانال تقویم شیعه » بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشید