اگر برای قلبم مقام و منزلتی قائل
شوم که بوی حضور و ظهورت را
نمی دهد ، مرگ تدریجی یک رویا
در این قلب در حال ظهور است..
فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِک أَلْبِسْ قَلْبِی الْوَحْشَةَ مِنْ شِرَارِ خَلْقِک وَ امْنُنْ عَلَی بِشَوْقٍ إِلَیک ..
این قلبِ من رو برای محبت خودت
از هر چه غیر خودت فارغ کن و این
قلبِحقیر رو از وحشت خطرات اشرارِ
از خلقتت بپوشان .. و مِنّتی برمن بگذار
و شوقم را جهت بده به سوی خودت..
گم شدم در خودم تا یافت شوم
لیکن بی تو بیشتر فراموش شدم ..
چه خسرانی بزرگتر از این که
امروزِمن با دیروزِمن یکی باشد
و سخت تر از خسران اینکه
حالِمن با تو هیچ بهبودی پیدا
نکرده است ..!
وقتی غروب جمعه می شود و
به خورشیدی نگاه میکنم که
قرار بوده امروز غروب های
تلخمان با طلوع تو از بین
برود اما حادثهی غیبت تو
بین این واژه های تکراری
نخواستن های واقعیمان
تکرار شده و این تکرار
تلخ تر از غروب است ..
هدایت شده از کلبهیترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
چه قدر حرف که بخاطر زیاد
شدن تعداد پیام ها فقط در
یک دفتری جای میگیرد ..