همیشگی مجهولات از چیستی؟ چرایی ؟ چگونگی ؟ به چه دلیل؟ به کجا ؟ ووو سوالات بنیادین .. شکل می‌گیرند ..

در ماده‌هایی که در روح انباشه شده است این انباری ای که دزدهای آن زیادند(نفس و وهم و خیال) هر سه یک پادشاه‌ند که قصد تصرف روح و قلب را دارند .. اگر عقل پیروز شود آنها بندگی خواهند کرد و اگر آن ها پیروز شوند عقل و قلب اسیری می‌روند ..

خود ادامه دادن مجهولِ ، نیاز با معلوماتی داره که بشه با اون مجهول رو معلوم کرد ..

‌ ‌به این فرآیند فکر کردن میگن .. ‌

فکر کردن از میان معلوماتی که از حواس ظاهری و خیالات و وهمیات[این دو بزرگوار خیال و هم بر سر سفره‌ی شهوت و غضب هستند ..] شروع می‌شود .. چگونه ؟ ؟ ؟

تا حالا فکر کردید چگونه مسیر فکر کردن در روح شکل میگیرد و ذهن انسان چه قابلیت شگفت انگیزی داره ..؟؟

ادامه بدیم یا نه..؟

ببخشید چشم‌هام نمیکشه .. فردا هم مسابقه دارم ..😔 ‌ میخواستم یاد بگیریم چگونه ذهن و روح رو به فکر کردن تمرین بدیم .. اولین مرحله از کشف نیستی های ما ..

ماجرای چای که گفتم ماجرای خانم علامه طباطبایی رو میخواستپ بگم با چای..

یه چند خط میگم و بقیه اش بعدا ..

دیدید شما رنگ زرد و آبی رو ترکیب می‌کنید ، چی میشه ..؟ سبز میشه ؛ وقتی این کا‌رو برای بچه انجام میدید خوش‌حال میشه؛ کشف جدیدیِ[مجهول: رنگ سبز کشف شد به وسیله ۲ تا معلوم که ترکیب شدند ..] این واکنش شگفت انگیز در وجود ما هست و ما غافلیم ..

خدا میدونه خطای چشم ما چه معلومات کثیفی رو قاطی خوبی هایی که با اشک های امام زمان ساخته شده وارد می‌کنه و شکل برزخی ما رو به جای اینکه شبیه امام زمانم باشه ، شبیه بوزینه می‌کنه .. ‌

امشب تمام .. اما این بحث ادامه داره.. حرف نویی هم هست (یعنی بنده جایی ندیدم _ شاید یکی گفته باشه ..)

•بنده اصلا نمی‌خواستم وقتی در مورد چای نوشتم اینا رو بگم .. یعنی قصدش نبود یهو شد.. ببخشید.•

رفیقم اومده پیشم توی جمع میگه من متن های کانالت رو متوجه نمی‌شم وووو بهش گفتم بیا ؛ جلو روش رفتم تو کانال؛ از آخرین پیام شروع کردم گفتم بخون ؛ گفت میفهمم این رو یکی یکی تا بالا اومدیم .. الان میخنده میگه میفهمم .. بهش گفتم مرض کلو؛ شما اصلا حال نداری نگاه متن کنی 😂

📪 پیام جدید 💬https://eitaa.com/32386803/1299 این متن غم شد، ابر شد آنگونه که ابر های همه عالم در قلبم گریستند. #دایگو

متن آخر رو میگن .. آره برداشتی از مناجات شعبانیه است..

مداحی دوست داشتنی که باید زیر بارون گوش بدی و کامل خیس بشی .. به زیارت های متفاوت بعدی خودت فکر کنی ..

سلام بر باران ..

می‌گفت ؛ وقتی جلوی آینه اولین موی سفید رو توی سرت میبینی خیلی تعجب می‌کنی ؛ چون تو تازه ۲۰ سالت شده.. الان که قریب به یک دهه از اولین ملاقات با نشانه‌های عبور زودگذر عمر مثل ابرها گذشته ؛ آرزو‌هایم را هنوز زنده نگه داشتم ..

برخی حوادث می‌آیند تا میزان ضعیف بودن‌مان را متوجه شویم ؛ تا فاصله با قوی شدن را بسنجیم؛ لذا خودِ همین دانستند قسمتی از قدم گذاشتن در مسیر قوی شدن است .. ‌

خلاصه دلخوشی بعد از باخت دیدن ابرهاست ..

هر روز که به تولد‌ت نزدیک تر می‌شوی تپش‌های جدیدی از مرور خاطراتِ تولدت شکل می‌گیرد،حسِ وصف ناشدنی از قلب‌م را نمی دانم چگونه بروز دهم ..