منــبــر اشــڪ عصمــت ســاز؛ .. 🌿
در پاسخ به سوال اول :
اینها خدا رو توی دنیا حاضر دیدن .. !
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمان که ؛ اینها حتی مرگ هم ندارن ..
" مُوتو قبل أن تموتُوا "
یعنی از منزل مرگ باید عبور کنید .. !
حالا نسبت سوال اول با دوم چیه ؟
آیا اشک میتونه کاری کنه که ما مخلص بشیم ؟
_مخلص شدن یعنی ؛ خالص شدن از اونچه غیر خداست_
کاری کنه اول ماسمت ِ گناه نریم ؛
و دوم گناه سمت ما نیاد ..
یه شاکله پدید میاد توی وجود انسان .. !
شمــاره_ســه
شیخِترنّمات
کلبهیترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
منــبــر اشــڪ عصمــت ســاز؛ .. 🌿 در پاسخ به سوال اول : اینها خدا رو توی دنیا حاضر دیدن .. ! علام
منــبــر اشــڪ عصمــت ســاز؛ .. 🌿
برای کسب عصمت باید بریم سراغ الگوها ..
شهید احمدعلی نیری یه الگو هست .
آیت الله حق شناس میگن که :
آیت الله بروجردی شب اول قبر داشت ،
احمدعلی نیری شب اول قبر نداشت .. !
یعنی میشه کاری کرد که شب اول قبر نداشته باشیم ..
روزه بگیرید ببینید حال درونیتون نسبت به خوردن افطار چیه ؟
دوست دارین سریع برید غذا بخورید !
حال درونیتون نسبت به این غذاهه رو بنویسید ..
نوشتن این حالات از راههای محاسبه نفسه ..
حالات درونیتون در مواجهه با علاقه هاتون
و ضدشون بسیار مهمه ..
روایته که مومنین ، معصومین در معرض گناه قرار میگیرن اما چون خدا رو حاضر می بینن ، گناه نمیکنن ؛ نه اینکه چون معصومن گناه نکنن ..
مراجعه به صوت صدای درون https://eitaa.com/tarannomat/3267
شمــاره_چهار
شیخِترنّمات
کلبهیترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
منــبــر اشــڪ عصمــت ســاز؛ .. 🌿 برای کسب عصمت باید بریم سراغ الگوها .. شهید احمدعلی نیری یه الگو
منــبــر اشــڪ عصمــت ســاز؛ .. 🌿
با اشک میشه به این عصمت رسید ؟
بله ولی باید همونجوری که میخوایم اشکمون از ما مراقبت کنه ، ما هم از اشکمون مراقبت کنیم ..
حالا فرمول اساسی برای کسب عصمت چیه ؟
ما هر کاری انجام بدیم خدا میبینه ..
مرحله اول رسیدن به عصمت ؛
پیدا کردن خدا هست .. !طبق دوتا مقدمه قبلی'
ما باید در طول بیست و چهار ساعت ِ شبانه روزمون ، خدا رو پیدا کنیم ..
ببینیم کجاها میتونستیم شهید نیری بشیم و نشدیم ؛ کجاها میشد خدا نگامون کنه و باعث شدیم نگامون نکنه ..
اینها رو حتما باید بیاریم روی کاغذ .. !
بعد بریم پیش خدا و به خودش بگیم ؛ جای درستش باید بریم و بگیم این ها رو .. !
شمــاره_پنج
شیخِترنّمات
کلبهیترنّمات 🍊🌧🇵🇸🌑🇱🇧
منــبــر اشــڪ عصمــت ســاز؛ .. 🌿 با اشک میشه به این عصمت رسید ؟ بله ولی باید همونجوری که میخوایم
منــبــر اشــڪ عصمــت ســاز؛ .. 🌿
مرحله دوم ؛ اشک حاصل خیزه ..
بریدببینید با کدوم یک از شهدای کربلا و یا دفاع مقدس مأنوسید .. ؟
با روضهی کدوم یک از اهل بیت صفا میکنید و لذت میبرید ازش .. ؟
وقتی گناه و تمایل غیر خدایی براتون پیش میاد ؛ اون لحظه یاد اون روضههایی بیوفتید که باهاش زندگی کردید ...
اینجوری دارین آروم آروم ، برای خودتون عصمت میسازید .. !
یک سال با یه مداحی یا با یه مناجاتی که دوستش دارین ؛ زندگی کنید ..
آخرشبا بشینید گوش بدین بهش !
اون لحظههایی که نتونستید جلوی نفستون رو بگیرید ، با این مداحی آروم آروم صفا کنین ..
بعد همین مداحی مثل همون روضه یا مثل همون حضور خدا ؛ براتون یه دایرهی مغناطیسی درست میکنه که :
شما به سمت عصمت حرکت کنین .. !
و خدا هم وقتی تلاش و حرکتتون رو ببینه ؛
شما هم جزو مخلصین میشین ..
چون دارین تو اون وادی حرکت میکنین که خدا مخلصتون کنه ..
شمــاره_آخر
شیخِترنّمات
شیخ، اگر دعوت بشید میاین شهر ما؟
______________
بابا سخنران بهتر از بنده هست ..
البته تا حالا فقط یکی از شهرهای اطراف رفتم..
زندگی کردن دقیقا یعنی چی اینکه با دعا با روضه با مداحی با یک کتاب زندگی کن
____________________________
زندگی یعنی در ساحت فردی و جمعی و اجتماعی خدا رو دیدن و با خدا زندگی کردن ..
طلبه پایه یک اومد کتاب ببره
چه قدر توی جملات به ظاهر بسیار
ساده ای که به کار میبرد، روح و معنویت
خاصی موج میزد بوی اخلاصی که ساطع
میشد " حاج آقا کتاب عقائد اقای مصباح رو
با کتاب حماسه حسینی جلد ۱ رو برام ثبت
میکنید و کتاب منتهی الآمال رو تمدید کنید
ممنونم .. 🌿 "
ساده ولی روح دار ..
این طلبه متولد ۸۷ بود .. 🍊 ۱۴ سال ..
گاهی برخی ها با یک بیانی
که خودشون هم خبر ندارند
چنان روح بخش هستند
که تو رو به خاطرات سالهای اولِخودت
میبره؛ اون روح ناآرامی که الان هم هست..
استرس هایی که بین ماندن و رفتن که
دو هفته در راه رو حوزه در هالهیچشم ها و
حالت خاصِ صورت و خیرگی به دیوار پیدا بود
،خیلی سخت بود.. نفس ها گرفته و سنگین،
حجم عظیم فشار بر سینه چنان مبهم بود
گویا هرمیدانِسختی باید این استرس اولیه را
به صورت همیشگی با خود طی کند .. این سختی
بین رفتن و خواندن برای کنکور یا همینجا ماندن .. و این ناآرامی روح همیشه هست قبلش هم بود برای آمدن و دویدن برای ثبتنام و مخفیانه فرار کردن از خانه از نبود پدر و .. دستِ
پنهانی که پدر را برای کاری به بیرون شهر برده بود .. و این ناآرامی، جنگ همیشگی است .. جنگی که کام هایی ارامش بخش میان میدان دارد و آن چشم هایی هست که در این تلاطم ها تو را میبیند ..