📪 پیام جدید مَن عَبدَ اللّه َ عَبّدَ اللّه ُ لَهُ كُلَ شَيءٍ هر كه خدا را بندگى كند خداوند همه چیز را بنده او گرداند.. #امام‌حسن‌مجتبی‌ع❤️ #دایگو

📪 پیام جدید ‏از امام‌حسن‌مجتبی ع سوال شد: چرا هیچ سائلی را رد نمی کنید..؟ فرمود: من سائل درگاه خدا و راغبِ پیشگاه اویم و شرم دارم که خود درخواست‌کننده باشم و سائلی را رد کنم. خداوندی که به من نعمت سرشار عنایت می کند و دوست دارد که من هم بی دریغ به مردم ببخشم، از آن ترسم اگر بخشش خود را از مردم دریغ دارم، او نیز عنایتش را از من کوتاه کند و نیز فرمود: بهترین روزهای جوانمرد، روزی است که از او چیزی درخواست شود. #دایگو

بفرستید شاید بر ما اثر گذارد ..

جهان من است و جهانش منم کران تا کران کهکشانش منم #ریحانه_ابوترابی

📪 پیام جدید از اولین لحظه مادر شدن زمینی مادرمان حضرت صدیقه سلام الله بنویسید برامون 🥺🙂 #دایگو

کلمات قدرت بیان و وصف حال آن خانه و تپش های قلبِ حرّه را ندارد .. مادری که شاید شبَّر فرزند اولش باشد اما، او از قبل مادر خدیجه و مادر نبی و مادر علی بوده .. چشمان علی امشب مثل ماه میان ابرها ، پر از شوق و اشک‌ است .. علی خوب حال حنانه اش را میفهمد، کمی زبان به شوخی باز می کند : حره‌ی من ؛ امروز نام هایت همه زیبایی فرزندمان شده اما چهره‌ای این کودک شبیه من شده است ..(زبان حال..) حضرت حانیه: لبخندی مثل تمام لبخندهایی که وقتی علی برایش شعر می‌خواند، زد و علی باز دل با دیدن این نگاره‌ی زیبا، قلبش به تپش افتاد و هنوز فاطمه سخن نگفته بود، تسلیم شد .. فاطمه گفت علی جان، اتفاقا شبیه رسول خداست..

دیگه خیلی متن رو کوتاه کردم میخواستم وویس‌ بفرستم این ویروس جدیدی که میهمانش شده ام ، نمی گذارد ، کلمات در قلب، در دستگاه موسیقی وجودم قرار گیرد .. کلمات خب ادا نمی شود ..

همراهان ترنماتی که امروز رفتند ورزشگاه آزادی فیلم و عکس قشنگ بفرستند .. @Tarannomat_admin

فکر کنم متوجه نشید‌ چی گفتم ..

امام حسن رو زیارت کنید .. قلب‌تان را سفره‌ی کرامت روح تان کنید، اندام های روح و این خیابان ها یتیم و فقیرند، نیاز دارند به نگاه کریم او تا شارع القبله‌ شوند.. از نگاه حسن بود که باب القبله برای روح ما ایجاد شد .. حتی کعبه از این خیابان به زیارت می آید .. روح‌ت را فرش خیابان قبله کن ..

توی سالن انتظار بود، از صبح همه چیز بهم ریخته بود، از این اتفاق که نیومد بیرون وارد، ایستگاه راه آهن میشد، مقصد مشهد بود، اما در تهران ایستاده بود، دشداشه ای پوشیده بود، عمامه هم به سر.. حال‌ش آشفته نبود، اما فضا آشفته بود، مدتی بود که این چنین نبوده، معمولا این ماجرا ها را یادش می‌رود .. با رفقای‌ش همراه شده بود .. ساعت از قرار شأن گذشته بود و می‌خواست ماشین بگیرد اما یادش نمی آید ‌.. به سر خیابان آمد .. از کوچه ای تاریک چند دوچرخه سوار آمدند، تا شیخ را دیدند برگشتند سمت شیخ، عمامه را برای عکس میخواستند قصدشان اذیت کردن بود .. شیخ را هول دادن، چرا روح او وارد چنین کانالی شد، این پریشانی از چه بود، چاقو را در آورد که شیخ از خواب پرید ..

مدتی خواب ها یادم نمی‌ماند، گاهی قصد سفر دارد، آن هم کرب و بلا ، گاهی شخصی پشت سرم نماز می‌خواند گاهی .. نمی دانم .. شاید کسی در قنوت نمازی توی خوابش مرا دعا کرده .. شاید من در خواب کسی آشفته کرده ام نگاهش را .. شاید ها زیادند باید دید کدامش سبز خواهد شد ..‌