الحمدلله علی کل نعمةٍ ..
برای کنکور این کانالها رو ببینید و مشغولیاتتون رو کم کنید محال ممکنه نتونید کاری کنید مگر اینکه جایی درگیری داشته باشید ..🌱
@darsvtahzib
چند تا سوال برام پیش اومده چند وقتی هست درگیرش هستم احتمالا یکمی طولانی بشه پیشاپیش عذرمیخوام حلال کنید؛ یک گروه جهادی هستیم از خانم ها و آقایان تشکیل شده ..سوال اینه که ایا درسته گروه مختلط باشه و باهم تو یکجا کار جهادی انجام بدیم البته کاملا با رعایت حد و حدود انجام میشه.. اما خب پیش اومده شاهد خطاهایی بودیم از چند تا از بچه ها چون سنهاشون هم پایین هست از ۱۵ سال به بالا.. و اینکه اگر اشتباهه راهکارش چیه ..گروه هارو از هم جدا کنیم یا قوانین سخت بذاریم...؟ سوال دوم متاهل هستم و همسرم بسیجی و اهل هیئت هستن الحمدلله..اما یک مورد در ایشون برای من اذیت کنندست اونم راحت بودن در روابط با نامحرم.. با یکی از آشناها از بچگی رفت آمد خانوادگی داشتن و هنوزم دارن مشکلی ندیدم تا زمانی که این خانم گیر دادن که همسر من مثل برادر هست براشون و میخوان داداش صدا بزنن ایشون خودش هم متاهل شده چندماهی هست و باهم رفت و آمد داریم و تفریح میریم اما واقعیتش اصلا رفتارهاشون مناسب نیست تو صحبت زیادی حد رومیگذرونن حتی بی احترامی میکنن بهم و بارها من رو ناراحت کردن ولی گذشت کردم چون اهل کینه نیستم و به نیت اینکه تاثیر مثبت بزارم ادامه دادیم اما حالا به جایی رسیده که از حدش گذشته این خانم و من واقعا نمیتونم رفتارهاش رو تحمل کنم شده بارها با بحث و دعوا کنسل کردیم و باهاشون نرفتیم بیرون ولی همسرم بامن همراهی نمیکنه و تنهایی درحال اذیت شدن هستم.. ایناها هیچ کدوم حرف من رو متوجه نمیشن نه همسرم نه اون دو نفر برای من اذیت کنندست که انقد روابط راحت باشه با اینکه بارها به همسرم تذکر دادم با هزاران روش اما وقتی سن بالا بره دیگه رفتار نهادینه میشه و سخته که ترکش کنه.. حالا چاره چیه دیگه نمیدونم واقعا من بارها براشون توضیح دادم که برای من خط قرمزه که با نامحرم زیادی راحت گرفته بشه و اهمیت ندن به جزئیات این مسئله.. احتمالا خطا از من هم بوده اما تشخیصش سخته..
____________
سلام همونجا جواب دادم..
اگر نیازه تا همین جا بفرستم
برای بقیه شادی مناسب باشه ..
🌱 یادم نبود چون کم استفاده میکنم
توی صوت ها هست و بنده خلاصه گفتم خود مبحث فکر چند جلسه مفصله ..
همون لحظه یاد خدا بیوفت و اگر نیوفتادی یه وقت بزار ببین کجاها باید یاد خدا میوفتادی و نیوفتادی ..
دوم با کدوم روضه بیشتر صفا کردی .. اون لحظه همون جا به قلبت رجوع کنی باهات حزف میزنه سخنرانی صداهای درون .. استمرار این کار از فکر جلو گیری میکنه
سوم باید مراقب فکرت باشی ..
این مدتی که تو کانال بودم فکر میکردم یه دختر خانم ادمین کاناله چرا یهو اینجوری شد؟!🫠
_____________
🤦♂ نوشته بودم حال فکر شیخ ترنمات .. حال فکر از بُعد احساسات و قلبِ ..
در زمان مدرسه به ما می گفتن که همه حتی امامای معصوم هم شب اول قبر دارند افسوس که به ما اطلاعات اشتباه دادند
____________________
شب اول قبر دارند اما سرعتش خیلی زیاده که مثل یک چشم بر هم زدنه .. که اصلا دیده نمیشه
صبح تا الان که ۱۱ ظهره چند بار این برام پیش اومده که روزه خواری کنم ... صبح که خواب موندم و بی سحری گرفتم بعدش هم گرسنگی خودم و اصرار خانواده برا غذا خوردن بعدش نذری آوردن برامون ی لحظه با خودم گفتم اخجون خاله نذری آورده بریم بخوریم بعد یهو دوباره به خودم گفتم تو که روزه ایی چرا حواست نیست خلاصه تصمیم گرفتم بخوابم که گول نخورم... این از حس من نسبت به غذا اونم هنوز افطار نشده ... وضع خیلی خرابه ...
__
😁
سلام و نور. حاج آقا گاهی پیش میاد از روی دلتنگی برای خدا پیش دوستان از معشوقم که خدا باشه صحبت میکنم، و این درددل باعث میشه بندگان خدا بنده رو مورد تمجید قرار بدن، از این جهت که آفرین بهت که خدا انقدر پررنگه برات. در اون لحظه واقعا بنده از تعریف و تمحیدشون خوشحال نمیشم و قصدم اصلا بیان خود نیست، اما بعد از حرفشون چون نمیدونم جوابشونو چی بدم لبخند کمرنگی میشینه گوشه ی لبم. که اون لبخنده رو دوست ندارم. حتی حس اینکه به خاطر ارتباطم با خدا ازم تمجید بشه رو دوست ندارم. چون فکرمیکنم در طولانی مدت آسیب زننده ست. به نظرتون چه کنم؟ دیگه پیش کسی از خدا و دلتنگی هام براش حرفی نزنم؟؟؟
______________
سلام
ریشه یابی کنید علت بیان کردنتون چیه ..؟
دوم ضرورت بیان کردن چیه.. ؟
سوم به چه ادبیاتی بیان کردن ..؟
چهارم هیچ چیزی در دل مخفی نیست مگر در رفتارهای خودش رو نشون میده خصوصا رنگ صورت و چشمها و زبان حتی یک لبخند کوچک.. وقتی تعریفتون میدن لبخند میاد و نفس خودش رو خوب قایم کرده پشت اینکه واقعا چیزی نیست .. خطبه ی همام در مورد تعریف از انسان مومن قشنگ توضیح میده ..