روزای اول و ابتدایی فقط شیر می‌نوشد، بعدا کمی آب قند و آرام آرام خورشت و کمی آبگوشت له شده .. ترتیب خوراک و چشیدن آن توسط بچه را دقت کنید .. او هیچ تصوری از طعمِ آبگوشت نداشت ولی میدانست باید بچشد .. (یک مثال بود .. ) گاهی تا برای ذهن آگاهی هست اما برای قلب خیر .. باید بچشد .. و هر داستانی، چشیدنِ خودش را دارد ..

ادامه دارد ..

بهبهانِ‌ما ..

فانی قریب .. خیلی حرف دارد. مسافت نزدیک می‌شود الزما فقط برای جسم نیست بلکه برای روح نیز است و‌ جسم در حال جرعه نوشیدنِ ملاقات و وصال است برای روح و اما روح در محضر اوست .. این ارتباط دو طرفه‌ی روح و جسم در ملاقات با او .. برای‌م بسیار شگفت‌انگیز است ..

خرید و فروش، علم و دانش، ازدواج .. همه و همه ذیل این نگاه است..

اارحیل، ویژگیِ مسافرِ مسیرِ .. مسافر باید راحله شود .. گرفتید .. ؟ و همین خودش توضیح دارد .. توضیییح ..

وقتی داری روی یه پروژه مهم کار می کنی ..

‌‌ بعد یهو آلبالو زنگ بزنه بگه بیا دنبالم ببریم کار دارم .. دیگع کلا مسئله ول میشه .. ‌‌

قبل از اذان و بعد از اذان چه قدر فرق میکنی .. ابتلای یک ماهِ‌ات را خورشید هر روز می‌چشد‌..

📪 پیام جدید أثقلُ شيء قد تحملهُ في صدرك: الكلام الّذي ضاعت فرصتُه… «گاهی چیزی که بیش از همه بر سینه‌ات سنگینی می‌کند، حرفی‌ست که فرصتِ گفتنش از دست رفته...» #دایگو

حداقل اگر کپی می‌کنید بگید این متن از کیه .. زشته ..

متن از کولاندام هست..

📪 پیام جدید https://eitaa.com/taranom_pm/40348 مگه النحیط برای شماست؟ #دایگو

خیر اینا کپی پیست کارند ..

📪 پیام جدید مخاطب کانال پیامی را خواسته برساند؟!یا اینکه فکر کرده مورد پسند شماست همه که قرار نیست تولید کنده ی محتوا باشند مصرف کننده ی خوب خودش هنریست که هر کسی ندارد وگرنه ادعای عربیجات هویجات برای شما چه نفعی دارد پسر حاجی این برخورد شما زشت تره #دایگو

من توی جمع خانواده رفتم روی منبر ..😂 یادم رفت بگم.

این مطالب اصلش خوبه و عالیه و هدف ناشناس رو دوست دارم که ما رو بهره مند میکنند ..

منظورم چیز دیگه ای ..

امشب خونه‌ی خالم بودیم و .. (البته مامانم نبود .. ) بحث‌ و‌گفتگو های خوب .. من در مورد (خیلی چیزا حرف زدم) ازدواج و کانالم صحبت کردم ‌‌.. بعد خالم گفت:

مامانت توی جمع‌ها بغض میگیره، و گریه میکنه و بهش فشار میاد ..

خالم میگفت باهاش صحبت کن ، آروم بشه، اذیت نشه .. ‌

خالم میگفت ؛

مامانت میگه پسرم سن‌ش داره میره بالا ، و مجرده، و اشک توی چشم‌ش جمع میشه و بغض سنگینی میگیرش .. امشب که خالم این رو گفت ؛ گفتم به اعضا بگم خیلی دعا کنید. .