Maktab_Ravian99.pdf
9.25M
#محتوای_ناب |📚 کتاب «مکتب انقلاب اسلامی 3» ویژه مربیان و مبلغان
🔻 تشریح دیدگاه های رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد حرکت از انقلاب تا تمدن اسلامی
🔹 قابل استفاده برای اساتید شبکه روشنگری
#تمدن_اسلامی
#در_محضر_شهدا
💠باخدا قهرم!
✍یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت به نماز بود.ابراهیم گفت:زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم.شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم.به محض اینکه خوابم برد،در عالم رویا پدرم را دیدم!
درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد.روبروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم. نگاه پدرم حرف های زیادی داشت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم جلد1
#شهید_ابراهیم_هادی
#نماز
#ارتباط_با_خدا
🥀@kashkoolmaarefat🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🌪️بادِهوا.....
⭕️ این استوری رو دست به دست کنید برسونید به دستِ اون عاقله....... 😉
#امام_خامنه_ای
#مذاکره
#باد_هوا
#آدم_عاقل
♻️@kashkoolmaarefat
#سبک_زندگی_اسلامی
🔴سقطجنین سه برابر کرونا قربانی میگیرد!
🔎یکی از عوامل اصلی کاهش جمعیت سقطجنین است؛ طبق آمار در کشورمان هرروز بیش از ۱۰۰۰ جنین توسط والدین کشته میشوند که تنها حدود ۱۰ مورد آن قانونی است! 😱
🚨بر این اساس، آمار روزانه سقطجنین در کشور نزدیک به سه برابر مرگومیر ناشی از کرونا است! در یک کشور اسلامی، در کشوری که اعتقاد دارد کشتن یک فرد بیگناه در پیشگاه الهی جرم است.😳😭
⛔️سقطجنین بهراحتی توسط برخی از پزشکان تجویز میشود یا توسط خود والدین انجام میشود!😤😩😱
#سبک_زندگی
#پست_فرهنگی
#افزایش_فرزند
🍃@kashkoolmaarefat🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#داستانک
#داستان_پیامبران
#آن_ششنفر
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
1⃣به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
2⃣از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
3⃣از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
4⃣سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
5⃣از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
6⃣از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
#پیشنهاد_مطالعه👆👆👆
--------------------------
ڪشکول معرفت|مطالب ناب👇
➠ @kashkoolmaarefat
سئوال و شبهه:
سلام آقای دکتر
این کلیپ نشون میده که آقای قالیباف قبلا مدافع برجام بوده و الان برای مخالفت از برجام در مجلس مصوبه تصویب می کند جواب شما در این خصوص چیست؟
♦️راز عزتمندی «حاج قاسم سلیمانی» از زبان یک رزمنده
🔹سردار «حسین معروفی» با بیان خاطرهاش از اینکه مهمان خانه شهید «قاسم سلیمانی» شده بود، اظهار داشت: رفاقت من و حاج قاسم خیلی عمیق بود، هرچند وقت یک بار به خانه همدیگر رفت و آمد داشتیم. یک روز خسته و کوفته از اداره برگشتم. نگاهی به موبایلم انداختم تا ساعت را چک کنم که متوجه شدم از طرف حاج قاسم تماس داشتم. سریع تماس گرفتم و حاجی بدون معطلی گفت: «حاج حسین کجایی؟» سلام علیک کردم که حاجی ادامه داد: «امشب همراه خانواده تشریف بیاورید. سفرهای کوچک انداختهایم تا دور هم باشیم.»
🔹بدون وقفه قبول کردم. نزدیک اذان مغرب رسیدیم منزل حاجی. نماز را به امامت حاج قاسم خواندیم و برای شام غذایی که همسرشان پخته بود را خوردیم. بعد از شام با ایشان نشستیم به خاطرهبازی دوران جنگ؛ اندکی من میگفتم و اندکی حاج قاسم.
🔹دیر وقت شده بود که گفتم: «شرمنده، خیلی دیر وقته بیشتر از این مزاحمتان نمیشویم.» سردار نگاهی کرد و با لبخند گفت: «کجا این وقت شب؟ امشب را پیش ما باشید.» با گرفتن رضایت چشمی از همسرم به حاجی رو کردم و گفتم: «چه سعادتی بیشتر از این». حاج قاسم از جایش برخاست و از اتاقی برایمان پتو و تشک نو آورد و در اتاق دیگری برایمان جا انداخت.
🔹از بس روز خستهکنندهای داشتم، تا پلک روی هم گذاشتم خوابم برد. ناگهان با صدای گریه مردانه از خواب پریدم. سر در گم بودم. نمیدانستم اینجا کجاست و ساعت چند است! فقط صدای گریه مردانه از دور به گوشم میرسید. دستم را به چشمانم کشیدم و بعد از اینکه کمی سرحال شدم، اطرافم را نگاه کردم و با خودم گفتم «یعنی کیست که این وقت شب اینطوری گریه میکند!» با دقت گوش کردم، صدای حاجی بود. با خدایش میگفت «الهی العفو الهی العفو الهی العفو» سرم را چرخاندم و ساعت را نگاه کردم، درست ۲۰ دقیقه مانده بود به اذان صبح...🌷