May 11
#مقتل_الحسین
#ویژه_محرم
◾️عزاداری چهل ساله امام سجاد◾️
🔘در اللهوف آمده است که از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:« زین العابدین چهل سال بر پدرش گریه کرد. روزها روزه میگرفت و شبها به عبادت میپرداخت و چون وقت افطار میشد و خادمش آب و غذا میآورد و پیش رویش میگذاشت و میگفت: آقای من بفرمایید؛ فرمود: زادهی رسول خدا لب تشنه کشته شد!! و پیوسته آن را تکرار میکرد و گریه میکرد تا جایی که غذا از اشک چشمش تر میشد؛ و همواره چنین بود تا به خدای عزوجل پیوست.»
👈 نقل میکند که یکی از خادمان آن حضرت علیه السلام چنین نقل کرده است که امام علیه السلام روزی به صحرا رفت و من به دنبالش رفتم و دیدم بر سنگی سخت و خشن به سجده افتاد. ایستادم و در حالی که ذکر و ضجهاش را میشنیدم، هزار بار شمردم که می گفت: «لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ایمانا و صدقا.» آنگاه سر از سجده برداشت، در حالی که محاسن و چهرهاش از اشک چشم هایش آغشته بود.
🖤گفتم: آقای من! آیا اندوه شما را پایانی نیست؟! آیا از گریهی شما کم نمیشود؟!
امام علیه السلام فرمود: « وای بر تو! یعقوب، پسر اسحاق، فرزند ابراهیم، پیامبر و پیامبرزاده بود و دوازده پسر داشت، خداوند یکی از آنها را از دید او پنهان کرد، موی سرش سفید و کمرش خم شد و از گریه نابینا گردید، در حالی که پسرش زنده بود؛ و من با چشم خود پدر و برادر و هفده نفر از اهل بیتم را کشته و بر زمین افتاده دیدم، چگونه اندوهم پایان پذیرد و گریه ام کم شود؟!»
#محرم
#شهادت
#امام_حسین
📓مقتل الحسین علیه السلام ص ۲۴۵
https://eitaa.com/taranumbaranAFG
سیدمهدی تازه پانزده سالگی رو رد کرده و پشت لبش سبز شده، با همان غرور نوجوانانه به مادر میگه؛ میخوام برم سر کار، مادر یک نگاهی میکنه و توی دلش قند آب میشه که پسرم چه زود قد کشیده و حالا ادعای مردی داره، اما مادر میدونه که سید مهدی به خاطر کمشنوایی نمیتونه سر هر کاری بره اما غرور بچه رو نمیشکنه و میگه باشه فردا با هم میریم سر گذر و تو با مردها برو سر کار.
صبح کنار خیابان سید مهدی کنار مردهای کارگر ایستاده و مادرش در انتهای خیابان لای زنهای کارگر، و همه منتظر نیسان آبی هستند تا بروند و سبزههای بولوارهای شهرداری را تمیز کنند.
هر از گاهی مادر روی پنجه میایستد تا از لای چادرهای مشکی پسرکش را ببیند و انار توی دلش پاره کنند، زیر لب میگوید؛ یادم باشد شب که سیدمهدی از کار آمد براش اسپند دود کنم.
نیسان آبی از انتهای خیابان دیده میشود ولی خودروی سمندی از آن سبقت میگیرد و مستقیم میرود سمت مردهای کارگری که کنار خیابان ایستادند، همهمه بلند میشود و هر کسی به یک طرف میدود، مامورها پیاده میشوند و ایست میدهند اما کسی نمیایستد، چشمان مادر دنبال سیدمهدی است اما هرچه تقلا میکند مهدی را نمیتواند ببیند!
زنها میگویند باز پلیس دنبال مهاجرین بیمدرک است، مادر کمی به خودش دلگرمی میدهد که سیدمهدی مدارک دارد و خطری او را تهدید نمیکند اما تا بچهاش را به چشم نبیند دلش آرام نمیشود.
یکباره چشمش به حلقهی مامورها میافتد که وسط خیابان یک شکار گرفتهاند، دل مادر تکان میخورد، نکند سید مهدی باشد!؟
دلش تاب نمیآورد، نزدیک میرود، یک لباس شخصی او را به عقب هل میدهد اما حسی او را بیاختیار جلو میبرد، یکباره مهدیاش را میشناسد، که صورتش با فشار زانوی پلیس روی آسفالت خراشیده شده، خدا هیچ مادری فرزندش را اینگونه نبیند، قلبش آتش گرفته و مثل مرغ سر کنده بال بال میزند تا مامورها بفهمند سیدمهدی کمشنواست و فقط یک نوجوان پانزده ساله است.
همه مادرها اینگونه هستند، وقتی کاری از دستشان برنیاید ناخودآگاه اولین کلمهای که به ذهنش بیاید را تکرار میکند و به آن پناه میبرند:
یاحسین، یاحسین، یاحسین
.
همان شب در بازداشتگاه مامورها میفهمند سید مهدی مدارکش کامل بوده و فقط از روی ترس فرار کرده لذا او را بخاطر آسیب به گردن به بیمارستان میرسانند.
#شیعه_افغانستان_مظلوم
#افغانی_بگیر
⚡️تأثیر همسر در سرنوشت انسان
آیة الله العظمی شبیری زنجانی حفظه الله تعالی:
همسر در سرنوشت انسان خیلی خیلی مؤثر است. والده ما در سرنوشت حاج آقای ما خیلی مؤثر بود. همسر من در سرنوشت من خیلی مؤثر بوده است. همسر مرحوم آقای طباطبایی هم همین جور بود. ایشان با والده ما مربوط بود. رفیق بودند. خیال میکنم با خانواده ما هم مربوط بودند. همسر اگر موافق باشد، خیلی مؤثر است.
کتاب جرعه ای از دریا، مجلد اول صفحه ۶۰۳
عرض تسلیت به محضر فقیه اهل بیت عصمت علیهم صلوات الله، حضرت آیت الله العظمی حاج سید موسی شبیری زنجانی و آقازادههای عالم معظم له.
جوان شاء الله آن مرحومه خادمهی علم و فقاهت و شیعه خاندان رسالت، با صدیقه طاهره سلام الله علیها محشور باشند.
#_همسر
#_موافق