eitaa logo
طراوت 1400
74 دنبال‌کننده
13هزار عکس
10.5هزار ویدیو
98 فایل
● گزینش اخبار و تحلیل مسائل سیاسی روز ○روشنگری نسبت به جریان غربگرا و لیبرال ●مقابله با دشمنی ها علیه ایران
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 حادثه عاشورا در شعر حافظ خواستم غزلی از حافظ در توصیف حادثه عاشورا ارائه دهم، خاطره زیبای  عبدالحسین زرین کوب حافظ پژوه در ذهنم تداعی شد که عینا تقدیمتان خواهم کرد : روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به‌عنوان سخنران دعوت داشتم. مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل‌کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی. نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می‌گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمیخواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود. هرچه بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل‌دستم نشسته بود با پرسشی رشته‌ افکار را پاره کرد: ببخشید شما استاد زرین‌کوب هستید؟ گفتم:  استاد که چه عرض کنم ولی زرین‌کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح این‌که چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین‌طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش میکردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد. چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین‌خورده و آفتاب‌سوخته، متین، سنگین و باوقار میگفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل حافظ. و شروع کرد به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند. پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سؤالی داشتم. گفتم: بفرما. پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم. پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی برمیاد؟ گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می‌کشید؟ گفتم: اگر از دستم بربیاد، حتماً، چرا که نه؟ گفت: یک فال برام بگیرید. گفتم: ولی من دیوان حافظ همراهم نیست. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما. مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم: نیت کنید. فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی میگه؟ برای لحظه‌ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه‌ی این مرد به حافظ چی میشه؟ با وجود این‌که بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به‌طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟ گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخه‌نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم: 🌹 زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت بی‌ مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه‌لب را جامی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک‌ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟ سال‌ها خود را حافظ‌پژوه می‌دانستم و هیچ‌وقت حتی یک‌بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم. این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم ،این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من هم‌خوانی می‌کرد و گریه می‌کرد طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید، انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه‌ی من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده. حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت می‌خواست ببوسد که مانع شدم. خم شدم، دستش را به نشانه‌ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی‌داد. آن روز من روضه‌خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه‌ی من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد می‌کنم  هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل حافظ را بخوانید.
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 مقتل‌خوانی ظهر عاشورا توسط حجت‌الاسلام علوی تهرانی حسیییین حسیییین😭😭
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه عصر عاشورا از زبان آیت‌الله جوادی آملی 😭😭 👈 @hamidkasiri_ir
☀️ شمر نمازش را میخواند، روزه‌اش را هم میگرفت، آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد، و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود... عمربن‌سعد هم همینطور... یادمان باشد، زیارت عاشورا که میخوانیم وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛ لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم: نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود !؟ مایی که گاه خودمان را "ارزانتر" از شمر میفروشیم...... . "کربلا"به رفتن نیست... به شدن است!.. که اگر به رفتن بود! شمر هم "کربلایی" است! این روزها فکر کنیم. شهید آوینی .
🔴 این تصاویر برداشت هوش مصنوعی از ظهر عاشورا است 🔴 👇 @bidariymelat