eitaa logo
تربیت بنیادی - نگاهی متفاوت
64.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
800 ویدیو
18 فایل
#آگاهی والدین برای تربیت عمیق و ریشه ای #ضروریه❌🔥 ✨با #مدرس دوره‌های #تربیت بنیادی محمدمهدی الهی منش همراه شوید✌️😊 ارشد #روانشناسی‌اسلامی ارتباط با ما👇 @tarbiatbonyadi وارد سایتمون بشید👈https://tarbiatbonyadi.com/ تبلیغات🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 یک شب کارگری مقابل درب می رسم. ساعت ۳ بامداد است‌ برادرم را سوار می کنم که برگردم. چشمانش از فرط سرخ شده‌‌. دستهایش از شدت کار می سوزد. شکمش و لبش تشنه است. می گردم مغازه ای را به زور پیدا می کنم که این موقع شب باز باشد. برایش ساندویجی می خرم و به سمت خانه حرکت می کنیم . در راه از تجربه این اولین شب در کارخانه صندل سازی صحبت می کند. از این که از ساعت ۷ غروب تا سه صبح یک سره سر پا بوده و جز برای و شام دقیقه ای ننشسته. از افغانی می گوید که پا به پای او کار می کرده. از لوبیایی که سرکارگر برای شام با خودش آورده بوده و از سختی و یکنواختی کار با دستگاه تزریق دمپایی و صندل. برادرم خسته است. نای حرف زدن هم ندارد. می گوید کاش درس بخوانم، انگار همین یک شب کارگری برایش به قدر کفایت فشار و رنج داشته که قدر عافیت و کلاس را بداند. جلو خانه که می رسم وسایلش را برمیدارد و به رسم دستی تکان می دهد و می رود. اما من تازه غرق فکر می شوم، ذهنم مشغول کارگرهایی است که برادرشان نصف شب نمی آید دنبالشان و باید کنتراتی که برداشته اند را تا ۷ صبح تمام کنند و بعد برگردند خانه. و این یعنی ۱۲ ساعت کار و یکنواخت و تکراری آن هم سر پا در یک حدودا ۲۰ متری. حرفهای برادر در ذهنم حاضر می شود که می گفت: وقتی پرسیده چرا این جا کار می کنید؟ فلان کارگر افغانی گفته که چاره ای ندارم، برای خرجی هم که شده باید سر این کار بمانم. بعد به یاد خودم می افتم و گرمی که همسرم درست میکند، ظرف میوه ای که کنارم می گذارم و تشک گرمی که زیرم می اندازم. یاد وقت هایی که روی لم می دهم و کتابم را باز می کنم و فکر می کنم شق القمر کرده ام با مطالعاتم و یاد هوای خنکی که به برکت کولر در خانه دارم. حالم از این همه رفاه به هم می خورد. از خودم بدم می آید. کارگر افغانی آرام و قرارم را می گیرد‌. این چه دنیایی است که من راحت بخورم و بخوابم و چند کتاب ورق بزنم و روز و شب را سپری کنم، آن وقت چند قدم آن طرف تر کسی زیر بار زندگی اش له شود و چاره ای نداشته باشد. من واقعا وظیفه ای جز این ندارم؟!!!! چه جالب است اثر یک شب کارگری!! هم برادرم را می کند و هم من رفاه زده ی تن پرور از همه جا بی خبر را می زند.