خیلیا هم، همین فکر شما رو می کردند!
فکر می کردند این یک ارتباطِ خواهر برادرانه است!
فکر می کردند حالا ما همکاریم مشکلی پیش نمیاد که!
فکر می کردند...
بله اونقدر به خودشون مطمئن بودند که ارتباط با جنس مخالف رو یک امر عادی می دونستند!
درسته صحبت هایی در حد ضرورت اجتناب ناپذیره ولی فقط در حد ضرورت!
خیلی از زندگی های زیبا و عاشقانه، سَرِ هیچ سرد شدند و حتی به جدایی کشیده شد چون یه نفر فکر می کرد حالا من که دیگه از خودم مطمئنم! من که دیگه اشتباه نمی کنم!...
خلاصه اینکه این اشتباه بزرگ از کم شروع می شه و کم کم آثار مخرب بزرگ خودش رو برجای میذاره و ممکنِ مثل یک بولدوزر زندگیت رو از این رو به اون رو و ویران کنه! پس اگر باتوجیهاتِ اینکه مثل خواهر و برادریم و همکاریم و... خودت رو گول زدی، سریع به خودت بیا و از رفتارهای گذشته دست بردار و زندگی زیبای خودت رو حفظ کن و در جهت زیباترشدن زندگیت تلاش کن!
یادت باشه اون کسی عاشق واقعیِ توئه که با همه کم و کاستی هایی که داشتی کنار اومد ویه روز خیلی قشنگ پیشت نشست و درحالی که قلبش تند تند می زد، وقتی عاقد پرسید آیا بنده وکیلم؟... بقیه اش هم خودت یادته دیگه...
#حکایت
صدای پول
روزی عربی از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراکپزی افتاد. از بخاری که از سر دیگ بلند میشد، خوشش آمد. تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد. هنگام رفتن صاحب دکان گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی. مردم جمع شدند. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود، بهلول را دید که از آنجا میگذشت. از بهلول تقاضای قضاوت کرد. بهلول به آشپز گفت: «آیا این مرد از غذای تو خورده است؟» آشپز گفت: «نه، ولی از بوی آن استفاده کرده است.» بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت: «ای آشپز! صدای پول را تحویل بگیر.» آشپز با کمال تحیر گفت: «این چه طرز پول دادن است؟» بهلول گفت: «مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد، در عوض باید صدای پول دریافت کند.»
#پوستر
شهادت سید حسن آیت (1360 ش)
او دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، نماینده اولین دوره مجلس و عضو هیئترئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی بود.