eitaa logo
کانون آیین فطرت | تربیتکده
53.4هزار دنبال‌کننده
711 عکس
140 ویدیو
25 فایل
💚اینجا#تربیتکده‌ ست. دوره‌هاش نگاهت رو نسبت به خیلی از مفاهیم تربیتی عوض می‌کنه و زندگیت رو تغییر می‌ده😍 🌟تنها مجموعهٔ آموزشی زیر نظر حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی سامانه دوره‌ها با۱۰۰،۰۰۰+ثبت‌نام👈 tarbiatkadeh.ir ✍🏻 ارتباط باما: @ad_tarbiatkadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام. عصرتون بخیر. به لطف خدا این روزا خیلی از شهرا مهمون رحمت الهی هستن و بارون بهاری هوا رو خیلی دلپذیر کرده🌺 ما هم در تربیتکده حسابی مشغولیم. از طرفی داریم برای آغاز دورهٔ خانه و رسانه آماده می‌شیم😍 از طرف دیگه داریم خودمونو برای برگزاری دوره‌های بعدی مثل و سطح ۲ و سطح ۳ آماده می‌کنیم🤩 فعالیتای مدرسه تربیت و رشد اسلامی بخصوص در آغاز ترم ۲ و کلاسای حضوری و مجازی درس مبانی تربیت و رشد هم، که خودش یه فاز دیگست🌱 و ...
ولی الان اومدیم خدمتتون که براتون از یه فعالیت دیگه که این هفته داریم، تعریف کنیم.
🌱 هفتۀ اول اردیبهشت، هفتۀ سلامته. به همین مناسبت در این هفته در بوستان لاله، نمایشگاه بزرگی به اسم «سلامت شهر» برگزار کردن که ۸۰ تا غرفه داره و تا جمعه هفتم اردیبهشت ادامه داره. اداره سلامت شهرداری تهران از تربیتکده آیین فطرت هم دعوت کرد که در این نمایشگاه شرکت کنه و ما هم رفتیم و الان اونجا غرفه داریم.😊
این غرفه مخصوص معرفی دوره‌های تربیتکده و کتابای مرتبط با اونه. افراد زیادی اومدن و با دوره‌های آموزشی و کتابای مرتبط با اون آشنا شدن. بعضیا هم شماره همراهشون رو به ما دادن که موقع ثبت نام دوره‌های بعدی به اونا اطلاع بدیم.
این جشن تا جمعه هفتم اردیبهشت در بوستان لاله تهران ادامه داره و شما هم می تونید از این نمایشگاه و غرفه تربیتکده آیین فطرت بازدید کنید. @tarbiatkadeh
اما قصه‌ی این کیک... روز اول جشنواره سلامت شهر بود. کتاب‌ها رو روی میز چیده بودیم انگار اسم کتاب براش جذاب بود بادقت کتاب من با خدای کوچکم قهرم رو ورق می‌زد و انگار دنبال یه چیزی می‌گشت... گفتم:«میخواید دربارهٔ دوره‌هامون براتون توضیح بدم؟» گفت: «بله!» شروع کردم... ما یه دوره در تربیتکده داریم به اسم که توش شما یه چلهٔ عاشقانه با خدا رو تجربه می‌کنید😍 دیدم انگار چشماش قرمز شد🥺 ادامه دادم... تو این دوره رابطه گفتگویی ما با خدا متحول میشه و خدا رو کنار خودمون حس می‌کنیم... اشک از چشماش سرازیر شد😢... خواست که خبرش کنیم اسم و شماره تماسش رو گرفتیم و... گفت: «قیمت این کتاب چقدره؟» گفتم:«کتاب ها برای معرفیه، متاسفانه فروش نداریم» چشمم افتاد به خالکوبی روی مچ دستش نوشته بود: «هیچ»😱 ادامه دادم: «ولی میخوام این کتاب رو به شما هدیه بدم» گفت: «باید پولش رو بگیرید» گفتم: «نه... فروش نداریم این هدیه ست.» گفت: «حالا که هدیه ست میشه برام یه چیزی اولش بنویسید؟» نوشتم: تقدیم به مهناز عزیزم امیدوارم لحظات نابی را در کنار صفحات این کتاب داشته باشی...🥰 ۱۴٠۳/۲/۲ ادامه ماجرا در پست بعد👈 @tarbiatkadeh
👉 ادامه ماجرای پست قبل روز دوم جشنواره بود... مشغول مرتب کردن وسایل داخل غرفه بودم دوستم صدام کرد گفت انگار با تو کار دارن برگشتم خودشون بودن اما با یه لبخند قشنگ همراه دختر گلشون اومده بودن برای تشکر یه کیک قلبی که دستپخت خودشون بود و هنوز گرم بود گرفتن سمت من روی کیک با دوتا شکوفه ی بهارنارنج که از درخت حیاط خونه شون چیده بودن تزئین شده بود🥰 چقدر هم خوشمزه بود💚 @tarbiatkadeh
📣 افتتاحیهٔ برخط دومین دورهٔ آموزشی-مطالعاتی «خانه و رسانه» 👤مدرس : حجت الاسلام محسن عباسی ولدی ⏰زمان: پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷ الی ۱۸:۴۰ ⛺️ شیوه شرکت در جلسه: لینک شرکت در جلسه، ساعتی قبل از شروع، برای شرکت کنندگان در دوره پیامک خواهد شد. همچنین در قسمت افتتاحیه، در صفحهٔ دوره پخش خواهد شد. ‼️ حضور در جلسه برای همه شرکت کنندگان در دوره الزامی است. eitaa.com/tarbiatkadeh
🎁 به همراه قرعــه کشــی یک نگین متبرک حـرم حضرت ابوالفضل العباس علیه‌لسلام برای یک نفر + ۲۰ هدیۀ دیگر به شرکت‌کنندگان در جلسۀ برخط 🤩
🔹اگه فکر می‌کردین در دورهٔ خانه و رسانه ثبت نام کردین، ولی براتون پیامک شرکت در جلسه افتتاحیه ارسال نشده دو احتمال داره: ۱- ممکنه در دوره ثبت نام نکردین و فقط در سایت ما عضو شدین: برای بررسی این مورد میتونید از قسمت دوره های من، عضویت خودتون در دوره رو بررسی کنید. ۲-ممکنه پیامهای تبلیغاتی ما رو مسدود کردین: پیامک شرکت در افتتاحیه، توسط سرشماره ۵٠٠٠۴۶٠٠۱۵۱۵۱٠ ارسال شده و بعضیها اشتباها با ارسال عدد یازده، دریافت پیام از اون رو مسدود کردن، با ارسال عدد ۱۲ به این شماره میتونید اونو از حالت مسدودی خارج کنید.
🛑 قابل توجه اعضای دورهٔ خانه و رسانه که نتوانستند در جلسه امروز عصر شرکت کنند: ان‌ شاء الله فیلم جلسهٔ افتتاحیه بعد از آماده شدن، تا جمعه شب در صفحه دوره بارگذاری شده و در همین کانال اطلاع‌ رسانی خواهد شد. 🙏
سلام. روز جمعۀ شما بخیر و شادی. امروز عصر می‌خوایم در مورد اتفاقات این نمایشگاه که چهارشنبه در موردش گفتیم، قدری صحبت کنیم و چند تا خاطره جذاب از اون رو برای شما تعریف کنیم. @tarbiatkadeh
🔆یک سبد نور... اما این سبد، یکی از زیباترین اتفاقات چند روز حضور ما در غرفه جشنواره سلامت شهر در بود... به هر عزیزی که از غرفهٔ ما دیدن می‌کرد سلام می‌کردیم و سبد رو تعارف می‌کردیم. بعد از برداشتن شکلات می‌گفتیم از اون نوشته‌های داخل سبد هم بردارید و با دقت که نگاه می‌کردن از پیدا کردن کاغذهای کوچیک لوله شده که با یک روبان بسته شده بودن ذوق می‌کردن! ☺️ می‌گفتیم بخونید ببینید چیه؟! ادامه دارد... | | @tarbiatkadeh
یک سبد نور... با جدیت خاصی وارد غرفه شدن. سبد رو تعارف کردم... از داخل سبد یکی از نوشته ها رو برداشتن. داشتن نوشته رو داخل جیبشون می‌ذاشتن که ازشون خواستم اگر میشه نوشته رو بخونن. 🔆 چشم هایت را جز از روی دلسوزی و مهربانی با پدر و مادر خیره مکن و صدایت را بلندتر از صدای آنان نکن، دست هایت را بالای دست های آنان مبر و جلوتر از آن‌ها راه نرو.🔆 گفتن: «واقعا این یک درس اخلاق بود.» گفتم:«بله، این حدیث از اهل بیته.» _«من خیلی به دین اعتقادی ندارم ولی واقعا درس قشنگی بود.» کاغذ رو تا کردن و داخل جیبشون گذاشتن. بعد از معرفی دوره «قصه من و خدا» گفتن: «فرصت شرکت در این دوره رو ندارم ولی از این کتاب برام بفرستید.» و به جلد یک و دو کتاب طعم شیرین خدا که روی میز گذاشته بودیم اشاره کردن. دوباره گفتن: «حتما بفرستیدها من اسم کتاب رو شنیده بودم و حتما می‌خوام. منتظرم!» وقتی ازشون اسم و شماره شون رو پرسیدیم گفت: «من دکتر فلانی هستم از مونیخ آلمان!» ادامه دارد... | | @tarbiatkadeh
خانم تقریبا جوانی بود وقتی گفتم از این نوشته ها هم بردارید پرسید:« توش چی نوشته؟» گفتم:«خودتون باز کنید ببینیم چیه!» ☺️ _«فاله؟!» _«نه... اما، یه چیزیه که حالتونو خوب می‌کنه💚» چشماشو بست با دستش یه کم کاغذ ها رو هم زد و برداشت هوا دیگه تاریک شده بود نور چراغ طوری بود که من از پشت کاغذ هم میتونستم نوشتهٔ داخل کاغذ رو بخونم... 🔆کسی که قبر والدین خود را هر جمعه زیارت کند گناهانش بخشیده می‌شود و از نیکوکاران نوشته می‌شود.🔆 تا چشمم به کلمهٔ قبر افتاد یه فکری مثل برق از ذهنم گذشت که نکنه الان بگه که حالم خوب که نشد بدم شد و...😰 حدیث رو بلند خوند یه لحظه سکوت کرد... بعد لبخند زد و گفت: «واقعا حالم خوب شد...» به من که منتظر ادامه ی حرفش بودم نگاه کرد و گفت: «من هر شب جمعه میرم سر خاک پدرم. الان که فهمیدم با این کار گناهام بخشیده میشه خیلی حالم خوب شد. ممنونم💚» تو دلم گفتم: «خدایا شکرت! تو چقدر خوب و مهربونی... چقدر حواست به ما بنده هات هست🥲» | | @tarbiatkadeh