سخنرانی شب اول هیأت نوجوانان.mp3
11.62M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت اول (شب اول محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
01) سخنرانی، حجة الاسلام عباس ولدی.mp3
51.61M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت دوم (شب دوم محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
✨🌸🐞 #قصه «دون دون و گل تازه وارد»🐞🌸✨
یکی بود یکی نبود. در یک بعدازظهر آفتابی، کفشدوزک کوچولوی قصه ما با دوستانش مشغول بازی قایم باشک بودند که یکدفعه دیدند باغبان مهربان یک گل زیبای جدید را در گوشه باغچه کاشت.
این گل بسیار زیبا و خوشرنگ بود. به همین دلیل دون دون و دوستانش تصمیم گرفتند به کنار او بروند و با او دوست شوند، چون آن ها تا به حال گلی به این شکل ندیده بودند!
همگی به آرامی به گل جدید نزدیک شدند و به او سلام کردند اما گل هیچ جوابی به آن ها نداد. آن ها خیلی تعجب کردند و دوباره با او حرف زدند و اسمش را پرسیدند اما گل همین طور ساکت سر جایش ایستاده بود و چشمانش را بسته بود.
دون دون و دوستانش کمی منتظر شدند اما وقتی از گل جوابی نیامد آن ها هم از یکدیگر خداحافظی کردند و رفتند.
شب وقتی دون دون به همراه خانواده اش مشغول خوردن شام بود برای آن ها تعریف کرد که امروز یک گل جدید به باغچه اضافه شده ولی با آن ها دوست نشده. مادر دون دون در پنجره را باز کرد تا هوای تازه بیاید و یکباره نسیم خوشبویی وارد اتاق شد و آن ها از این بوی خوش خیلی خوشحال شدند و شام شان را با اشتهای بیشتری خوردند...دون دون و گل تازه وارد!
چند روزی گذشت ولی کفشدوزک های کوچولو نتوانستند با گل جدید دوست شوند، تا اینکه شبی از شب ها که دوباره بوی خوشی فضای باغچه را پر کرده بود از بیرون خانه دون دون صدای گریه آرامی به گوش می رسید. دون دون از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد اما زیر نور ماه نتوانست ببیند که چه کسی گریه می کند، پس به همراه پدرش به باغچه رفتند تا ببینند چه کسی گریه می کند؟ همین طور که جلو می رفتند به صدا نزدیک تر می شدند تا اینکه رسیدند به گل تازه وارد!
دون دون با تعجب از گل پرسید: «سلام گل زیبا، چرا گریه می کنی؟»
گل با گریه جواب داد: «سلام دون دون، من خیلی تنهام و هیچ دوستی ندارم برای همین غصه می خورم.»
دون دون با تعجب پرسید: «اسم مرا از کجا می دانی؟ در ضمن ما خواستیم با تو دوست شویم ولی تو جوابی ندادی؟»
گل اشک هایش را پاک کرد و گفت: «من صدای شما را می شنیدم ولی نمی توانستم با شما حرف بزنم چون روز ها خواب هستم، اسم من گل شب بوست و من فقط شب ها بیدار هستم. به همین دلیل هم نمی توانستم با شما دوست شوم. من شب ها باز می شوم و بوی خوشی را به همراه نسیم در فضای باغچه پخش می کنم اما اینجا همه شب ها خواب هستند و من تنها می مانم و در این تنهایی غصه می خورم.»
پدر دون دون با تعجب گفت: «پس این بوی خوشی که چند شب است در فضای باغچه پیچیده بوی توست؟... نگران نباش من با بقیه کفشدوزک ها صحبت می کنم و با هم به تو کمک می کنیم تا دیگر شب ها تنها نباشی.»
گل شب بو از آن ها تشکر کرد و آن ها به خانه بازگشتند.
فردای آن روز پدر دون دون با بقیه صحبت کرد و از همه خواست تا اگر کسی فکری به ذهنش می رسد برای کمک به گل شب بو به همه اطلاع دهد.
چند روزی گذشت. در یک شب مهتابی که دون دون در تختش دراز کشید بود تا بخوابد دوباره بوی گل شب بو را احساس کرد و دلش برای او خیلی سوخت و شروع کرد به فکر کردن، فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد تا این که یک فکر خوب به ذهنش رسید...
یادش افتاد که در طرف دیگر باغچه یک کرم شب تاب زندگی می کند که او هم فقط شب ها بیدار است و تنهاست. صبح روز بعد دون دون با پدرش درمورد کرم شب تاب آن سوی باغچه صحبت کرد پدرش با خوشحالی لبخندی زد و گفت: «آفرین دون دون جان چرا به فکر خودم نرسید! امشب با همه صحبت می کنم تا به دیدن کرم شب تاب برویم و از او بخواهیم تا با گل شب بو دوست شود.»
شب که شد چند تا از بابا کفشدوزک ها به دیدن کرم شب تاب رفتند و موضوع را برای او تعریف کردند و کرم شب تاب هم که شب ها تنها می ماند خوشحال شد و خواسته آن ها را پذیرفت و همگی به سوی گل شب بو حرکت کردند. وقتی به کنار شب بو رسیدند پدر دون دون به گل شب بو کرم شب تاب را معرفی کرد و گل شب بو بسیار خوشحال شد و از او تشکر کرد اما پدر دون دون گفت: «ما کاری نکردیم تو باید از دون دون تشکر کنی که به یاد آقای کرم شب تاب افتاد.»
گل شب بو بسیار خوشحال شد و از دون دون تشکر کرد و همه به دون دون با این فکر خوب آفرین گفتند... حالا دیگر هم شب ها باغچه خوشبو بود هم کرم شب تاب و گل شب بو تنها نبودند.
#داستان مناسب #کودک
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
02) سخنرانی، حجة الاسلام عباس ولدی.mp3
47.09M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت سوم (شب سوم محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین عباسی ولدی.mp3
42M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت چهارم (شب چهارم محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
🍡#قصه کوچک اما شاد🍡
✏️دختر مدادش را برداشت. دلش می خواست یك نقاشی بزرگ بكشد، خیلی بزرگ. نگاهی به برگه های دفترش انداخت.
🥕برگه ها كوچك بودند. كنار دیوار رفت. دیوار اتاقش سفید وبزرگ بود. مداد های شمعی اش را برداشت. روی دیوارخط كشید:
✏️خط های راست ،خط های خمیده...
🥕عقب ایستاد و نگاه کرد. یك خرگوش بزرگ كشیده بود. خرگش به او نگاه می کرد.
✏️دختر خندید، اماخرگوش چیزی نگفت. دختر با خودش فکر کرد: «شاید خرگوش گرسنه است.» جلو رفت و مداد نارنجی را برداشت.
🥕یك هویج، توی دست خرگوش نقاشی كرد. دختر خندید. اما خرگوش هنوز ناراحت بود.دختر پرسید: «تو از همه ی خرگوش ها بزرگ تر هستی، چراهنوزناراحتی؟»
✏️خرگوش جواب داد:« بزرگ بودن چه فایده ای دارد ؟» دختر چیزی نگفت.
🥕خرگوش ادامه داد: « من تنهاهستم. دلم نمی خواهد تنها باشم. توی دفترنقاشی ات، یك عالمه حیوان كشیده ای.
✏️من هم می خواهم كنار آن ها باشم.»
🥕دخترسرش را پایین انداخت و فكركرد. دفترش را آوردو گفت: «باشد،قبول! می توانی توی دفترم بیایی.»
✏️خرگوش با خوش حالی به این طرف و آن طرف پرید و از دختر تشكركرد.
🥕بعد خرگوش كوچك شد، خیلی كوچك.
✏️جستی زد و رفت توی دفتر نقاشی.
🥕دیوار هم مثل همیشه سفید و تمیز باقی ماند.
✏️حالا همه خوش حال بودند : دختر،خرگوش و دیوار...
-نویسنده:زهرا عبدی
#داستان مناسب #کودک
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
سخنرانی حجت الاسلام عباسی ولدی روز پنجم.mp3
31.2M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت پنجم (شب پنجم محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
حجت الاسلام عباسی ولدی روز ششم.mp3
27.29M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت ششم (شب ششم محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
سخنرانی حجتالاسلام عباسی ولدی شب هفتم.mp3
28.17M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت هفتم (شب هفتم محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.