#شعر ستاره چهاردهم
🌸صاحب الزمان
🍃یادمان کند
🌸با دعای خود
🍃شادمان کند
🌸بعد خواب خوش
🍃من به آن امام
🌸از صمیم قلب
🍃می دهم سلام
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
کدام گربه با بقیه متفاوت است؟
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
#کاردستی
#خلاقیت
اين ماهى هاى مهربون فقط با سنگ و كمى رنگ گواش درست ميشن✨🎨
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
خلاقانه
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
#قصه_متنی کمک کردن 📖🌼
علی وقتی از خواب بلند شد دید خانه چقدر بهم ریخته است .
یادش اومد که دیشب تولدش بود ومهمانهای زیادی به خانه انها امده بودند وتا اخر شب هم مانده بودند
مامان علی هم چون معلم بود صبح خیلی زود رفته بود مدرسه تابه بچه ها درس بده
علی رفت تلوزیون را روشن کرد تا کارتون ببیند که یکدفعه دید خانم مجری میگفت بچه ها پدرها مادرها از صبح تاشب برای ما زحمت می کشند بیایید امروز یک کاری کنیم تا مامان وبابا خوشحال بشن
علی یاد زحمتهای مامان وبابا افتاد وبا خودش گفت من چکار می تونم بکنم تا مامانم شاد وخوشحال بشود ؟
یک دفعه فکری به ذهنش رسید وشروع کرد به مرتب کردن اتاق
بعد اسباب بازی هارو سرجاش گذاشت
کاغذها واشغالهای که روی فرش ریخته بود رو جمع کرد وهمه جا را تمیز کرد
ظهر شده بود ومامان موقعی که داشت از مدرسه به خانه برمیگشت پیش خودش میگفت
وای چقدر کار دارم با این همه خستگی باید خونه رو مرتب کنم
ولی مامان وقتی در رو باز کرد و وارد خونه شد دید همه جا مرتب شده
خیلی خوشحال شد واز علی به خاطر این کمک بزرگ تشکر کرد.
#داستان
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
💭اختلاف میان تصاویر را پیدا کنید.
#مناسب_نوجوان
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بساز و #بازی کن
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
#شعر_کودکانه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تو خونه ی قلقلی، یه باغچه بود
باغچه قشنگ بود و پر از غنچه بود
درختی داشت، درخت چی؟ آلبالو
زیرش نشسته قلقلی، اخمالو
گنجشك ناز و كوچیك و مهربون
روی درخته، ساخته بود آشیون
گنجشكه تا قلقلی رو میبینه
می آد پایین، كنار اون می شینه
داد می زنه می گه آهای قلقلی
چیزی شده؟ پیش اومده مشكلی؟
برای چی اینجا نشستی اخمو
از هر چیزی ناراحتی زود بگو
دوست ندارم كه باشی تو ناراحت
زود باش بگو دیگه ندارم طاقت
قلقلی گفت: گنجشك ناز و قشنگ
دنیای ما قشنگه و رنگارنگ
یه وقت زمین پر گل، هر جا گرما
یه وقت زمین برفی، سوز و سرما
دنیای ما با این همه قشنگی
هر فصل سال داره یه آب و رنگی
اما نمی دونم من اسم فصل ها
باماههای فصل های خوب و زیبا
قلقلی گفت: گنجشك مهربونم
فصل های سال رو میگی تا بدونم
گنجشكه گفت البته قلقلی جون
همراه من بخون تو شاد و خندون
وقتی زمین سرسبز و پر گل می شه
هر جا پر از صدای بلبل می شه
یعنی كه اومده بازم دوباره
فصل خوبی كه اسم اون بهاره
حالا بگو با من سریع، مثل باد
فروردین و اردیبهشت و خرداد
ماه های خوب و خوشگل بهاری
بگو بهار، عجب صفائی داری
با من بخون بازم تو شاد و خندون
بعد ازبهار شد نوبت تابستون
هوا می شه گرم و درختا خرم
ماه های این فصل رو برایت بگم
تیر و مرداد و بعد از اون شهریور
خورشید خانم به هر جا می كشه سر
تو دست خورشید خانوم و خاك و آب
درختا پر میوه می شند و شاداب
به به ازاین شادابی و قشنگی
هر فصل سال داره یه آب و رنگی
وقتی می شه نوبت فصل پاییز
باد می چینه برگهای كوچك و ریز
درختای خوب و قشنگ وشاداب
یواش و آروم می روند، توی خواب
نارنجی و زرد می شه رنگ برگها
میپوشونند روی زمین رو زیبا
ماههای اون مهر و آبان و آذر
باد پاییز به هر جا می كشه سر
بعد از پاییز می آد دیگه زمستون
سرما و برف هر جایی میشه مهمون
ماه های اون، دی و بهمن و اسفند
قلقلی، برف بازی كن و شاد بخند
ببین درختا همه توی خوابند
بهار بیاد دوباره باز شادابند
پس توبگو حالا با من یك صدا
قشنگه هر چار فصل خوب خدا
گنجشكه گفت: آهای اهای قلقلی
چاره داره این، نباشه مشكلی
شاعر: ثریا قائدی
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
🎨
#نقاشی
#خلاقانه
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
#قصه 📖🌸 بزغاله خجالتی
توی یه گله بز ،یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود .وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختنداون فقط یه گوشه می ایستاد و نگاه می کرد.
وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید،بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند .
اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره .بعضی وقتا از بس دیر می کرد ،گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد .این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد.
چوپون مهربون گله بارها و بارها به بز غاله خجالتی گفته بود که باید رفتارشو عوض کنه . اما بزغاله خجالتی هیچ جوابی نمی داد و بازم همونجوری خجالتی رفتار می کرد .
یه روز صبح وقتی گله می خواست برای چرا به دشت و صحرا بره ،بزغاله ی خجالتی موقع رفتن زمین خورد و یه کم پاش درد گرفت .به همین خاطر نتونست مثل هر روز خودشو به گله برسونه .اون توی خونه جا موند اما خجالت می کشید که صدا بزنه من جا موندم صبر کنید تا منم برسم.وقتی به نزدیک در رسید دید که همه رفتند و تنها توی خونه مونده. اینجوری مجبور بود تا شب تنها و گرسنه بمونه.
چوپون گله در طول راه متوجه شد که بزغاله خجالتی با اونا نیومده ،به خاطر همین سگ گله رو فرستاد تا به خونه برگرده و اونو با خودش بیاره .اما اول درگوش سگ یه چیزایی گفت و بعد اونو راهی خونه کرد.
سگ گله به خونه برگشت و یه گوشه گرفت خوابید .بزغاله خجالتی دل تو دلش نبود .باخودش فکر می کرد مگه سگ گله به خاطر اون برنگشته ،پس حالا چرا گرفته خوابیده .دلش می خواست با اون حرف بزنه اما خجالت می کشید.یه کم دور و بر اون راه رفت و منتظر موند، اما سگ اهمیتی نمی داد . بالاخره صبرش سر اومد و رفت جلو و به سگ گفت ببخشید من امروز جا موندم می شه منو ببرید به گله برسونید ؟سگ خندید و گفت البته که می شه .اما من تند تند می رم می تونی بهم برسی ؟
چوپون مهربون چشم به جاده دوخته بود و منتظر اونا بود که یه دفه دید بزغاله خجالتی داره می دوه و میاد و سگ گله هم با کمی فاصله پشت سرش می یاد مثل اینکه با هم دوست شده بودن.اونا باهم حرف می زدن و می خندیدن.
چوپون گله لبخندی زد و گفت امیدوارم بزغاله خجالتی همین طوری ادامه بده تا یه بزغاله شاد و شنگول بشه .
#داستان
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاردستی
عروسک بساز 😍😍😍😍
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
#قصه_متنی اسراف نمی کنم ، زنده بمانم📖🌸
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند .
بچه های عزیز
هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .
آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود .
ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود .
یک روز که با برادرش د نبال رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین .
طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: گنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف .
بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند.
حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد
دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد.
آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم،
لطفا او را به لانه ی ما بیاورید.
بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود.
آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ،
آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود .
دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید
که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟
گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد :
🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐🍐
گلابی تمیزم
همیشه روی میزم
اگر که خوردی مرا
نصفه نخور عزیزم
خدا گفته به قرآن
همان خدای رحمان
اسراف نکن تو جانا
در راه دین بمانا
#داستان
#شعر
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9