eitaa logo
تربیت مهدوی زیر ۷سال🌹
322 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
32 فایل
tarbiatmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر بی عیب! راه رسیدن به شیرینی پایدار در زندگی مشترک این نیست که دنبال یک بی عیب باشیم. شیرینی زندگی بیش از هر چیز به نحوه رفتار خوب خود آدم بستگی دارد، اگرچه پاسخ خوبی دریافت نکند. دنبال همسر بی عیب گشتن خودش یک عیب بزرگ است! 🌺
✅یک فعالیت مشترک انجام دهید😍 حین مشاجره یا بعد از آن وسوسه می شوید که از هم فاصله بگیرید و زخم هایتان را در تنهایی مداوا کنید. اما در چنین زمانی باید به هم نزدیک تر شوید و صمیمتتان را عمیق تر کنید. کشیدن دیوارهای نامرئی و گوشه گیری کمکی به ترمیم رابطه تان نمی کند. بهتر است جو متشنج بعد از دعوا را با انجام دادن یک کار لذتبخش و مفرح از بین ببرید. هر کاری که دوست دارید، انتخاب کنید. گاهی اوقات تغییر حال و هوا تنها کاری است که باید برای خاموش کردن آتش یک مشاجره انجام دهید. کار مثبتی را انتخاب کنید که شما را به هم نزدیکتر می کند، مثلا با هم فیلم ببینید یا برای شام به رستوران بروید. 🌹
🌺 پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله: بعد از ایمان به خدا، نعمتی بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست. 🌺
دعای هر روز ماه صفر
سربند « یاحسین » رویِ پیشانی ماست اینگونه دفاع‌مان مقدس شده‌ است ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پنج شنبه های شهدایی پیامی که شهداء💌 آورده اند.... 👇👇👇
می‌روم مادر ؛ که اینک کربلا می‌خواندم از دیار دور یار آشنا می‌خواندم
باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر! یعنـی نسل جدید را با شهدا آشنا کنیم. ✅در نتیجه جامعه بیمه می شود و یار برای امام زمان عجل الله تربیت می‌شود. 🌷شهید سیدمجتبی علمدار🌷 📙برگرفته از کتاب علمدار. اثر گروه شهید هادی
┄═❁๑๑💠๑๑❁═┄ 🔹حاج حسین الله‌کرم: «من در عملیات والفجر مقدماتی مسئولیت داشتم و قرار بود سه یگان، یعنی تیپ سیدالشهداء (ع)، لشکر ۲۷ و لشکر نصر از یک جناح به دشمن حمله کنند و به علت تنگی مکان منطقه خیلی شلوغ شده بود. قرار بود ما نیز از جناح راست عملیات با تعداد زیادی دستگاه مهندسی خاکریزی را بعد از رفتن گردان‌ها شروع کنیم. 🕊وقت رفتن رزمنده‌ها دیدم شهید آقا ابراهیم هادی هم همراهشون هست، با دیدن ایشان خوشحال شدم؛ گفتم: آقا ابراهیم بیا امشب با ما همراه شو و به ما کمک کن. گفت: حاج حسین من با تو بیام نمی‌گذاری من توی عملیات جلو برم. هرچه اصرار کردم، نپذیرفت. در آخرین دیدار ساعتش رو که شاید آخرین تعلق دنیایی‌اش بود، از دستش باز کرد و به من داد و گفت: «حاج حسین، خیلی دوست دارم شهید بشم و یا اگر شهادت قسمتم نشد لااقل اسیر بشم و در اسارت ذره‌ای از آنچه حضرت زینب سلام الله علیها کشید من هم احساس کنم.» ابراهیم این را گفت رفت و دیگه برنگشت.